Weekly Report From Sat. October. 10th. .. 2015

تنـــــه   نـــــزن           טאנה  נאזאן     Tanehnazan












Editor David Fakheri
سردبیر داوید فاخری
עורך דוד פאחרי


    For the important News of the world
    ( in English, Farsi and Hebrew )
    Please visit us every day
    at Facebook under the
    editor's name
    ( David Fakheri داوید فاخری )






    חברים יקרים


    בשל בעיות טכניות וחוסר


    צוות נאות, האתר יהיה

    סגור עד להודעה חדשה



    دوستان عزیز


    به علت نقص فنی و همچنین


    کمبود کادر لازم،


    سایت تا ا اطلاع ثانوی


    تعطیل خواهد بود



    Dear Friends


    Due to technical problems


    and lack of adequate


    staff, The SITE will be


    closed until further notice









    Sunday, July 6, 2008

    عملیات انتبه، یونی نتنیاهو، تروریستهای فلسطینی، ایدی امین،ار فرانس، ازادی گروگانها، و خاطره خودم از ان روز، ۴ جولای ۱۹۷۶!.


    فیلم مربوط به رویداد عملیات یونی در ( انتبه ) است.



    عملیات انتبه / عملیات تندربال / عملیات یوناتان / نامهای رمز عملیات ازاد سازی گروگانهای اسرائيلی از چنگال تروریستهای فلسطینی که انان را در فرودگاه انتبه در کشور اوگاندا نگهداری میکردند بود که توسط کماندوهای نخبه وابسته به ـ واحد سایرت متکل و چتربازان واحدهای گولانی و گیوعاتی ارتش دفاعی اسرائيل در ۴ جولای ۱۹۷۶ با موفقیت معجزه اسائی انجام پذیرفت.






    سرهنگ یونی نتنیاهو فرمانده عملیات نجات گرو گانهای اسرائیلی / عکس





    دانش اموزان مدارس اسرائیلی در یکی از پایگاههای نظامی ان کشور ، به سخنان افسری که در باره عملیات انتبه و ستاره ان عملیات یونی نتنیاهو توضیح میدهد گوش میدهند. / عکس




    یونی نتنیاهو در کنار پدر و مادر و دو تن دیگر برادرانش که در زمان کودکی در اورشلیم زندگی میکرده اند / عکس











    هواپیمــــــــا ربائـــــــــــی

    در ۲۷ ژوئن سال ۱۹۷۶ یک فروند هواپیمای ایر باس A300 متعلق به خطوط مسافر بری هوائي فرانسه ( AIR FRANCE ) با شماره پرواز ۱۳۹ فرودگاه بن گوریون در اسرائیل را با ۲۴۸ مسافر و ۱۲ خدمه و با ۱ توقف در اتن / یونان بسوی فرودگاه شارل دگول در پاریس ترک کرد. خیلی زود بعد از ترک فرودگاه اتن در ساعت۱۲.۳۰دقیقه بعداز ظهر هواپیما توسط تروریستهای فلسطینی ( جبهه ازادی بخش فلسطین / بخش عملیات خارجی ) و با همکاری دو عضو سازمان انقلابی ازادی بخش المان بنامهای ( ویلفرید بوزه و بریژیت کوهلمن ) در اسمان یونان ربوده شد . این دو که فرماندهی کابین هواپیما را در اختیار خود داشتند از خلبان خواستند تا هواپیما را بسوی « فرودگاه بن غازی در لیبی » منحرف کند و انگاه بعد از ۷ ساعت توقف بر روی باند ان و ازاد سازی زنی انگلیسی از مسافران که خود را به حاملگی زده بود و بنزین گیری بسوی فرودگاه انتبه در اوگاندا پرواز کرده و سرانجام در ساعت ۳.۱۵ دقیقه و در حالیکه ۳ تروریست دیگر نیز که تحت حمایت شخص « ایدی امین » رهبر مستبد و خونخوار اوگاندا بودند انتظار الحاق به انان را میکشیدند در باند ان بزمین نشست .

    درخواست تروریستهـــــــــــا

    ربایندگان هواپیما در خواست داشتند تا اسرائیل ۴۰ تن از یاران زندانی انان در ان کشور را ازاد سازد و در کنار ان نیز خواستار ازادی ۱۳ تن دیگر از هم ردیفانشان که در زندانهای کنیا ، فرانسه ، سویس و المان غربی نگهداری میشدند گردیده و تهدید کرده بودند که در صورت رد تقاضای انان از روز اول جولای ۱۹۷۶ شروع به کشتن گروگانها خواهند نمود.






    فرودگاه انتبه قبل از ویرانی ان توسط تکاوران اسرائیلی که بمنظور رها سازی گروگانهایشان به انجا تحت نام رمز عملیات انتبه هجوم اوردند / عکس











    تقسیــــــم گروگانهــــــــــــــا

    گروگان گیران از روی منظور گروکانها را به دو دسته یهودی و غیر یهودی تقسیم کردند و هنگامیکه یکی از گروگانها که از بازماندگان هالوکاست المان و دارای شماره خالکوبی شده بر روی دستسش بود به گروگانگیر مرد المانی در این مورد اعتراض کرد او با خشم جواب داد که « من یک فرد نازی نیستم ، من یک ایده الیستم !!!!! ». بعد از یکهفته گروگانهای غیر یهودی ازاد شدند واما ۱۰۵ زن و بچه و مرد اسرائیلی که در میان انان یهودیان فرانسوی ( برخی با پاسپورتهای مضاعف ) نیز دیده میشدند در اسارت تروریستها باقی ماندند .

    شجاعت و احساس مسؤلیت سر خلبان

    علیرغم انکه با امدن یک هواپیمای تازه و خالی ار فرانس گروگانگیرها اجازه دادند تا خدمه هواپیمای ربوده شده نیز با انان ان محل جهنمی را ترک کنند ، اما با وجود این سر خلبان * مایکل باکوس * به تروریستها اعلام داشت که او مسؤل جان همه مسافرانش هست ، از جمله انانی که قرار است در انجا بمانند و از این نظر او انان را ترک نمیکند ! و در پی او بقیه خدمه نیز از رفتن سر باز زدند !. در این بین خانم راهبه فرانسوی هم بود که از رفتن خود داری میکرد ولی بزور سربازان اوگاندائی به داخل هواپیمائی که بسوی فرانسه باز میگشت کشانده و در ان قرار داده شد !.






    یکی از هرکولسهای شرکت کننده در عمیات یونی ( انتبه ) / عکس





    تعداد و ملیت گروگانهــــــــــــــا

    بلژيک ـ ۴ مسافر
    دانمارک ـ ۲ مسافر
    فرانسه ـ ۴۲ مسافر
    یونان ـ ۲۲ مسافر
    المان غربی ـ ۱ مسافر
    اسرائیل ـ ۸۴ مسافر
    ایتالیا ـ ۹ مسافر
    ژاپن ـ ۱ مسافر
    گره جنوبی ـ ۱ مسافر
    اسپانیا ـ ۵ مسافر
    انگلستان ـ ۳۰ مسافر
    امریکا ـ ۳۲ مسافر
    خدمه هواپیما ـ ۱۲ تن
    ــــــــــــــــــــــــــــ
    مجموعأ ـ ۲۶۰ نفر


    عملیات نجات گروگانهــــــــــــــا

    در اول جولای که اخرین مهلت گروگانگیرها به کشورهای ذیربط برای تحویل گرفتن زندانیانشان و در صورت عدم انجام ان شروع به کشتن گروگانها بود ، دولت اسرائیل با تعریف و تمجید از ایدی امین از او خواست که از گروگانها تا چهارم جولای مهلت بگیرد تا انان همه خواسته ها را مورد بررسی کامل قرار دهند . ایدی امین نیز که به خودخواهی و خودپرستی شهره بود ان را پذیرفت و تا حدی با تهدید از گروگتنگیرها خواست که تا ان زمان صبر کنند.
    در سوم جولای کابینه اسرائیل ماموریت نجات گروگانها را مورد تصویب قرار داد !. سر فرماندهی عملیات نجات به عهده « سرلشکر یکوتیئل ادام » از فرماندهان برجسته اسرائیلی بود که در سال ۱۹۸۲ در بحبوحه جنگ لبنان ( اول ) کشته شد ، معاونت فرماندهی با « متن ویلنائی » بود که اکنون معاونت وزارت دفاع را در کابینه اولمرت به عهده دارد ، فرمانده عملیات زمینی به عهده سرتیپ « دان شومرون » بود که بعدها به مقام ریاست ستاد ارتش اسرائیل رسید و همین چندی پیش بر اثر بیماری در گذشت . بعد از جمع اوری اطلاعات کافی توسط معاون ( یونی نتنیاهو ) مشه « موکی » بتسر در تاریکی شب و در کمال رازداری ۴ فروند هواپیمای هرکولس ( سی ۱۳۰ ) باربری نیروی هوائی اسرائیل عازم فرودگاه انتبه شدند تا بی انکه کمکی در فرودگاه به انان گردد در تاریکی بر روی باند ان فرود ایند !.

    مسیـــــــــــــر حرکت هرکولسهـــــــــــا

    هرکولسها از بالای شرم الشیخ گذشتند و در فضای بین المللی دریای سرخ به راه خود ادامه دادند ، در نزدیکی قسمت جنوبی دریای سرخ بطرف راست منحرف شده و انگاه جنوب « جیپوتی » را رد کردند و از انجا به نقطه ئی در شمال شرقی « نایروبی » / احتمالأ از طریق سومالی و بخشی از اتیوپی / و بعد بطرف غرب در حالیکه از داخل شکاف دره افریقا عبور میکردند از بالای دریاچه ویکتوریا نیز گذشتند. در پی هرکولسها دو فروند جت مسافربری بوئینگ ۷۰۷ نیز روان بودند که انان در پناه نام هواپیماهای مسافربری متعلق به شرکت ال عال در فرودگاه نایروبی در کنیا بزمین نشستند ، ان هواپیماها مجهز به تسهیلات امدادهای گوناگون پزشکی بودند که در صورت لزوم مورد استفاده قرار گیرند و در هواپیمای دوم سرفرماندهی عملیات ( سرلشکر یکوتیئل ادام ) حضور داشت .







    اسحق رابین نخست وزیر وقت اسرائیل / عکس

    دکتر ، ژنرال ؟! ایدی امین دادا رئیس جمهور ابدی اوگاندا !! این القاب را خودش به خودش اهدا کرده بود . / عکس










































    ترکیب بندی تیم عملیاتـــــــــــی

    تعداد شرکت کنندگان در این ماموریت ۱۰۰ نفر گزارش شده که سرپرستی عملیات زمینی به عهده سرهنگ * یونی نتنیاهو * نهاده شده بود که تنها کشته این عملیات در بین تکاوران اسرائیلی بود و به این خاطر هم این عملیات به * عملیات یونی * تغییر نام داده شد . یونی نتنیاهو برادر بنیامین نتنیاهو است که اکنون رئیس حزب اقلیت لیکود ، حزب مخالف با دولت در پارلمان اسرائیل ( کنست ) میباشد . محلهای حمله به قسمت قدیمی فرودگاه انتبه بمنظور ازاد سازی گروگانها از سه ناحیه تعیین شده بود که معاون یونی نتنیاهو ، سرگرد بتسر از یک جبهه و متن ویلنائي از جبهه دیگر و در پی انان یونی نتنیاهو بودند که انجام ان را به عهده داشتند.

    مأموریتهای جنبـــــــــــــــی عملیات

    ۱ ـ حفاظت محدوده عملیاتی و پیشگیری هرگونه مزاحمتهای احتمالی از جانب سربازان اوگاندائي مستقر در فرودگاه ، هم برای گروگانهای ازاد شده و هم برای هرکولسها.
    ۲ ـ انهدام اسکادران جتهای جنگی میگ روسی مستقر در فرودگاه بر روی زمین بمنظور پیشگیری حمله احتمالی انان در زمان بازگشت هرکولسها.
    ۳ ـ کمک به بنزین گیری هواپیماها از مخازن واقع در فرودگاه انتبه .
    ۴ ـ حفاظت و کمک به گروگانها در سالم رسیدن انان به داخل هرکولسها.

    زمان عملیات و تجهیزات مورد استفاده

    هرکولسها در حالیکه قبل از فرود درهای عقب انان کاملأ باز شده بودند یکساعت قبل از فرا رسیدن نیمه شب در فرودگاه انتبه بزمین نشستند ، بلافاصله از انان یک دستگاه مرسدس بنز مشکی که از یک فرد اسرائیلی قرض گرفته و انرا برنگ سیاه در اورده بودند به این شرط که انرا با رنگ اصلیش به او باز گردانند و معمولأ ایدی امین از اننوع و رنگ برای رفت و امد استفاده میکرد همراه با یک سرنشین کوماندو که اورا به شکل ایدی امین سیاه گریم کرده بودند و راننده اش را نیز با صورت سیاه در محل خود قرار داده بودند و در پشت سر ان نیز بنشانه اسکورت ایدی امین چند دستگاه لند روور که حامل سربازان اسرائیلی بودند حرکت میکردند و به طریقی که عادت او بود انان نیز با سرعت بطرف محلی که گروگانها در ان نگهداری میشدند براه افتادند و در پی انان نیز از سایر هرکولسها سربازان بیشتر و تجهیزات کاملتر خارج گردیده بسوی اهداف از پیش تعیین شده یورش اوردند!. و به اینطریق عملیات رهائي سازی گروگانهای اسرائلی اغاز گردید .








    سرلشکر یکوتی ال ادام فرمانده کل عملیات رها سازی / عکس


    شیمعون پرز وزیر دفاع اسرائیل در زمان گروگاتنگیری / عکس










    انچه از اغاز تا پایان حمله گذشت ، نکته ها.

    تروریستها غافلگیر شدند و تمامی انان از جمله ان دو تروریستهای المانی بدست سربازان اسرائیلی کشته شدند
    فرمانده عملیات ، یونی نتنیاهو بر اثر گلوله یک سرباز اوگاندائی جان خود را از دست داد .
    ۴ سرباز اسرائیلی هم در حین انجام عملیات زخمی شدند که یکی از انان از گردن به پائین فلج گردید ، اما ۳ تن دیگر بخوبی بهبود یافتند ،
    از میان ۱۰۵ گروگان ۳ تن کشته شدند که بر اثر بی احتیاطی خودشان بود ( یکی از انان جوان ۱۹ ساله یهودی فرانسوی بود که میتوانست با گروگانهای غیر یهودی انجا را ترک کند اما نکرد و در زمان حمله از هیجان دیدن سربازان اسرائيلی ناگهان از جای خود برخاست و مورد اصابت گلوله یک سرباز اسرائیلی قرار گرفت و در دم جان سپرد ! )،
    ۱۱ فروند هواپیمای جت جنگنده میگ نیز توسط تکاوران اسرائیلی بر روی زمین منفجر شدند ،
    بوئینگهای ۷۰۷ نیز بخاطر کمی زخمیها دست خالی به تل اویو باز گشتند ،
    شیمعون پرز نیز که کمی بعد از خاتمه عملیات به ایدی امین تلفن زد تا با مسخره از پذیرائی که از گروگانهای اسرائیلی بعمل اورده تشکر کند با کمال تعجب دریافت که بخاطر سرعت عملیات هنوز او از خبر ازاد سازی گروگانهای اسرائیلی اطلاع حاصل نکرده ،
    فردای ان روز ایدی امین از خشم انکه دولت کنیا در انجام این عملیات به اسرائیل کمک کرده ( که چنین نبود ) دستور داد تا به محلات کنیائی نشین در کشورش حمله شود و در نتیجه ان بیش از صد تن زن و بچه و مرد بیگناه توسط سربازان بیرحم او تکه تکه شدند و تعداد بسیاری هم زخمی و اواره گردیدند!.
    این عملیات که تاکنون در نوع خود بینظیر بوده مورد تحسین تمام کشورهای مترقی و پیشرفته جهان قرار گرفت و دهان سازمانهای اطلاعاتی و ارتشهای جهان را از شگفتی باز نگه داشت و حسادت و کینه ورزی و فتنه انگیزی دشمنان اسرائیل را باعث گردید






    شائول موفاز فرمانده واحد حفاظتی در عملیات / عکس

    سرهنگ تمام دان شومرون فرمانده ستاد عملیات زمینی / عکس













    از جمله تمام کشورهای عربی و اسلامی ، روسیه شوروی و هم پیمانانش در بلوک شرق و غرب و امریکای مرکزی ، و شخصیت کثیف و پست ، ریاست سازمان ملل متحد در ان زمان «‌کورت والدهایم » که با اعتراضهای خود نسبت به اینعمل کشور اسرائیل که بخاطر * ازاد سازی گروگانهایش * انجام گرفته شده بود ، تحت عنوان « حمله غیر مسؤلانه اسرائیل به کشوری که عضوجامعه جهانی و سازمان ملل متحد میباشد » بیان و پشت سرهم قطعنامه های ضد اسرائیلی صادر میکردند !.





    کورت وادهایم رئیس سازمان ملل در دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی بود که به همکاری با کشورهای عربی و فلسطینیهای تند رو از طریق صدور قطعنامه های عمدی ضد اسرائیلی شناخته شده بود !. در انتها نیز با کمک موساد ثابت گردید که کورت وادهایم بعنوان افسر ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم در شوروی، یوگسلاوی و یونان خدمت کرده و نمی‌توانسته از ان جنایت‌ها بیخبر و بری بوده باشد !.





    کورت والدهایم اطریشی الاصل در دو دوره زمام داریش در سازمان ملل متحد ضررهای بیشماری به موقعیت و منافع و حیثیت اسرائیل وارد کرد . اما سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل نیز بیکار ننشستند و با یقین به انکه ضدیت او با کشورشان بی دلیل و ریشه نیست در پی یافتن اطلاعاتی از کذشته وی بر امدند وبا همکاری سازمانهای یهودی « شکارچیان نازیهای فراری » توانستند به مدارک کافی و قابل قبول در باره گذشته کثیف وی و به سوابق نجس و الوده او که در جوانی بعنوان افسر المانی در خدمت رژیم نازی در امده و به ازار و اذیت یهودیان همت گمارده بود دست یابند و انرا بر علیه او در انتخابات ریاست جمهوری اطریش که خود را کاندید کرده بود بکار گیرند و چهره واقعی او را به ملت اطریش که بسیار به وجود او بعنوان یک اطریشی نامدار مفتخر بودند و جهانیان که در زمان زمامداری او در سازمان ملل خود را به خواب خرگوشی در مورد زیانهائی که او عمدأ به مردم و کشور اسرائیل وارد میاورد زده بودند ، ظاهر سازند!. او سالهای پایانی عمرش را بخاطر شرم از گذشته سیاهش که توسط سازمان * موساد * برملا شده بود دیگر در انظار عمومی ظاهر نمیشد و با خفتی که هرگز باورش نمیشد که پایان عمرش به انگونه باشد به جهنم واصل شد تا در گرمای ان کمی از درد سرمای کشورش دور شده باشد.
    سر خلبان ارفرانس نیز که از خود مردانگی نشان داده بود به دریافت مدال افتخار از جانب * اسحق رابین * که در ان زمان نخست وزیر اسرائیل بود نائل شد .
    مسیر یکطرفه اسرائیل به اوگاندا ۳۸۰۰ کیلومتر است ،
    وزیر دفاع در ان زمان شیمعون پرز بود ،



    متن ویلنائی رئیس واحد حمله به یک هدف / عکس

    موکی بتسر معاون یونی نتنیاهو که نقش بسیار عمده ئی را در اجرای وظیفه فرمانده اش که کشته شده بود به عهده گرفت و ماموریت او را با موفقیت بپایان رسانید . او نیز فرماندهی واحد دیگری برای حمله به یک هدف را بعهده داشت ./ عکس

























    از افراد مشهوری که امروز در فعالیتهای سیاسی اسرائیل شرکت دارند و در ان زمان در عملیات انتبه شرکت کردند میتوان از * شائول موفاز * ایرانی زاده نام برد که در نظامیگری به مقام ریاست ستاد کل ارتش هم رسید و در زمینه سیاسی به وزارت دفاع نائل امد و اکنون وزیر راه و ترابری و معاون نخست وزیر و مشاور روابط نظامی امریکا با اسرائيل و یکی از امیدهای حزب کدیما برای نخست وزیری ان کشور میباشد.
    ، و دیگری ژنرال « گبی اشکنازی » است که اکنون عهده دار ریاست ستاد ارتش اسرائیل میباشد .
    و در اخر اینکه امریکايها در ان زمان به این افتخار میکردند که این عملیات شگفت اور در روز و زمانی رخ داده که انان * در حال برگزاری مراسم دویستمین سالگرد استقلال خود در سراسر جهان بوده اند *.



    تجربه و خاطره شخصی نویسنده این مقاله از رویداد عملیات انتبه

    در ۲۶ جون ۱۹۷۶ که هواپیمای ارفرانس توسط تروریستهای فلسطینی به گروگان گرفته شد من در یکی از سازمانهای ساخت و ساز اقلام نظامی وابسته به یکی از نیروهای ارتش کشورم ایران ، مشغول به کار بودم و در قسمتی بسیار حساس و سری ان خدمت میکردم .
    در بین کارمندان و کارکنان و متخصصان و تکنسینهای ان که بسیار هم بودند طبیعتأ هم همه گونه افراد با شخصیتها و طرز تفکرات گوناگون را میشد مشاهده کرد ، اما انانکه ( بخاطر وطیفه شان در این مرکز حساس نطامی ) به طرفداری از اعراب بویژه فلسطینیها سینه سپر میکردند بسیار کم بودند ( در ان زمان کشورمان دارای مسائل زیادی با کشور عراق بود و یکی از سازمانهائی که به شورشیان عراقی تحت امر مصطفی بارزانی کمک میکرد که بساط حکومت عراق برچیده شود البته بی هیچ رابطه ئی در کنار اسرائيلیها کشورمان ایران بود ) . اما در میان این تعداد قلیل متاسفانه یکی از انان بنام ( اسم کوچکش را بخاطر نمیاورم ) ؟ اسلامی به تور من خورده بود که مسلمانی جوان به سن و سال خودم و از صحبتهایش معلوم بود که بسیار هم در انجام فرائض دینی متعصب است.
    رابطه من با او دوستانه نبود نه بخاطر انکه هم دین نبودیم چون در ان سازمان تعداد نسبتأ خوبی بچه های یهودی کار میکردند ولی میتوانم بگویم تمامی رفقای روراست و مرد و لوطی و نزدیک من را مسلمانها تشکیل میدادند که با هم خانه یکی بودیم و جان در جان ، بلکه گوشه ها و کنایه های عصبانی کننده و ضد یهودی او بودند که بین من و او فاصله میانداخت . چند باری هم بخاطر همین موضوعات با او دست به گریبان شده بودم اما با وساطت دیگر رفقای مسلمانم که او را خر و نفهم و عقده ئی صدا میکردند و او را قابل دعوا نمیدانستند غائله برای مدت کوتاهی پایان میافت تا نوبتی دیگر و شری دیگر که از جانب او اغاز گردد .
    ادم گاهی سر از کار خدا در نمیاورد که چرا و به چه علت کاری میکند که بنده اش به قضاوت او شک بیاورد. یکی از انان فرصتی تاریخی بود که او در اختیار این همکار غیور ما اقای ؟ اسلامی گذاشت تا بتواند با استفاده از ان چنان با روحیه من بازی کند که مرا تا پای قتل خود بکشاند .
    در ان روز ۲۶ جون ۱۹۷۶ که خبر ربودن هواپیمای ار فرانس از طریق رادیو اعلام گردید خواه و نا خواه ما هم مانند همه دنیا در باره این موضوع در طی روزهای اینده کنجکاوی نشان میدادیم و دیگر اصل گفتگوهای روزانه بین دوستان را از پائينترین مقام تا مدیر عامل سازمان همین موضوع هواپیما ربائی و سرنوشت گروگانها و احتمال ازلدی و یا کشتن انان توسط تروریستها تشکیل داده بود . اسلامی هر صبح زودتر از همه به اداره میامد و با اینکه با بخش ما هیچ رابطه ئی نداشت همانطور در انجا سیخ میایستاد تا من و سایرین از در کریدور وارد شویم و او با خوشحالی زائد الوصفی خطاب به من بگوید « فاخری ، الان در اخبار گفتند که فلسطینیها ۴ تا از جهودها را کشتند » و بعد هم در حالیکه من را در وضعیتی مخلوط از عصبانیت و اندوه گذاشته بود خنده کنان ان محل ترک میکرد. دوستان دیگر در پی دلجوئی من بر میامدند و با دادن دشنام به او در پی حقیقت یابی ان چه او گفته بود بر میامدند و بعد از انکه در میافتند که او دروغ گفته و هدفش ازار رسانی بوده بدنبال او میرفتند و هر چه بر زبانشان میامد به میگفتند ، اما اثری نداشت و او بارها و بارها تا روز ۴ جولای بطرق مختلف این کار ازاردهنده را تکرار میکرد. اینجا دیگر مسأله طرفداری هرکدام از ما از طرفهای در گیر در جریان گروگان گیری در میان نبود بلکه او ان موضوع را به قضیه « جهود و مسلمانی » بدل ساخته بود و و انرا به جائی رسانده بود که تصمیم گرفتم خارج از محیط کار با او در گیر شوم و چنان از زیر خجالتش در ایم که یا ان محل را برای همیشه ترک کند و یا دهان کثیفش را دیگر به این کلمات باز نکند.
    قبلأ گفتم که کار خدا گاهی ادم را نسبت به قضاوتی که انجام داده به شک میاندازد ، در این ده روزی که این بده بستانهای فلسطینیها با کشورهای مختلف در جریان بود و در لحظه ها ئی از ان روزها که گروگانها را بر حسب ماهیت نژادیشان از هم سوا کردند و یهودیها را نگاه داشتند و دیگران را رها ساختند و در لحظه هائی که شروع به انجام تهدیدهایشان که کشتن گروگانها در راس انان بود میکردند و در لحظاتی که اسلامی با کنایه زدنهایش خشم انکه با وجود اینگونه ادمها مانند اسلامی که در هر سوراخ و سنبه ئي پیدایشان میشود ، چگونه ممکن است از تکرار فاجعه هالوکاست جلوگیری بعمل اورد ، تمام وجودم را به اتش میکشید، ناگهان صبح ۴ جولای فرا رسید !.

    داوید فاخری / تصویر






    اخبار ساعت ۷ صبح رادیو ایران از امواجی که از جانب خدا میامد و از طریق صدای اسمانی تقی روحانی پخش میگردید ، بدینگونه به گوش رسید * گروگانهای هواپیمای ایر فرانس که در اوگاندا توسط گروگانگیرهای فلسطینی نگهداری میشدند در نیمه شب دیشب به وقت محلی در یورش سربازان اسرائیلی به ان مکان ازاد شدند. * بیش از این دیگر مهم نبود که بشنوم ، مرحوم تقی روحانی از تعداد کشته ها و زخمیهائي که بر اثر این حمله برجای مانده بودند سخن میگفت و من دیگر برایم هیچ چیز بجز انکه * حتی اگر در این عملیات تنها ۱ گروگان نیز ازلد شده بود دنیای ازاد و در راس انان اسرائیل پیام خود را به تمام سازمانهای تروریستی در جهان که در ان زمان دنیا را در چنگال خود داشتند رسانده بودند * اهمیتی نداشت.
    به اداره امدم ، شوق دیدن چهره رفقایم که در این مدت خیلی بیشتر از من برای موضوع گروگانها احساس نگرانی و همدردی کرده بودند و در کنار ان دیدن چهره مغبون و سر افکنده اسلامی بیتابم کرده بود. همینکه از قسمت بازرسی گذشتم و وارد کریدور شدم بر و بچه ها را که همگی با فریاد و قهقهه بطرفم میامدند و یکصدا تنها سؤالشان این بود که * خبر ها را شنیده ئي ، میدانی چه خبر شده * و من هم با خنده و به بالا و پائین پریدن در جوابشان میگفتم که * اری ، اری شنیده ام * همگی شروع به بحث کردن در این مورد کردیم و هر کسی سعی در ترمیم گفته های دیگری با اوردن خبری تازه تر از ان رویداد میکرد که ناگهان یکی از دوستان بهتر از جانم * هاشم . ا * رو به من کرد و گفت ، اسلامی ، اسلامی ، با تعجب نگاهش کردم ، ادامه داد ، امروز پیداش نیست ، انگار که هنوز نیامده گفتم خب که چه ؟! در ان لحظاتی که با دوستانم با بحث در باره عملیات رها سازی حال میکردیم ، او بکلی از خاطرم پریده بود ، خدائیش اهمیتی هم نمیدادم اما هاشم که نام او را به میان اورد دوباره مرا به خاطرات ان چندین روز گذشته که با اسلامی داشتم برگرداند. به پیشنهاد دوستی دیگر * مجید ق * قرار بران شد ، بی انکه نشان بدهیم که از موضوع ازادی گروگانها اطلاع داریم ارام به کار خود ادامه دهیم تا اگر اسلامی امد ، بگذاریم بگوید انچه را که مانند همیشه میخواسته بگوید و انوقت این ما خواهیم بود که او را دست بیندازیم و حال کنیم. .
    حدس مجید درست درامد و ناگهان اسلامی سر کله اش از دور پیدا شد ، همنطوریکه قرار گذاشته بودیم هرکس خودش را به کاری مشغول کرده بود ، زیر چشمی نگاهش کردم اما نتوانستم از ان چیزی بخوانم ، صورتش خندان نبود و جدی به نطر میامد، با خودم فکر کردم که او قضیه را شنیده و از زور خشم برای ساختن یک مرافعه جدید به اینجا امده و احتمالأ هم میخواهد دعوائي براه بیندازد و حتی دست به کاری خطرناک بزند !. شما باید این ده روز گذشته را در جمع ما گذرانده باشید تا قیافه خندان و پیروزمندانه و مفتخر او را در هیبت یک چریک فلسطینی موفق که توانسته کمر اسرائیل را بشکند و او را با گروگان گیری اتباعش به زانو دراورد تا شرکایش را که در زندانهای انکشور نگهداری میشوند ازاد سازد دیده باشید تا بهتر در جو ان روز قرار بگیرید و احساس او را در ان لحظات در کنید ، اما امروز برای او مانند روزهای دیگر نیست جریان ۱۸۰ درجه به دور خود چرخیده و قضیه دارد کاملأ بر عکس عمل میکند !. همانطور که من در این افکار بودم و او داشت بطرف ما میامد ناگهان راهش را بسوی من کج کرده و با نگاهی تیز که بطرف من انداخته بود با سرعت بیشتری به راه خود ادامه داد. احساس میکردیم که جریان جدی تر از این حرفهاست در این لحظه که او چند قدمی بیشتر با من فاصله نداشت من و دوستانم مانند انکه به دستگاهی وصل بودیم و از ان طریق ان کنترل میشدیم هر چه دستمان بود را رها و خود را اماده برخورد فیزیکی با او کردیم ، به دو قدمی من که رسید با صدائی بلند که در ان علائم خشم غضب کاملأ هویدا بود جمله ئی را رو به من ادا کرد که براثر رویدادی که منتظر وقوع ان بودیم و تمام توجهم برای برخورد فیزیکی با او متمرکز شده بود ، حواسم درست انرا جذب نکرد اما بنظر بخاطر انکه ان جمله را دوباره تکرار کرد این جمله به گوشم رسید که « فاخری ، چگونه میشود جهود شد ؟؟؟!!! » ، من و دیگران که در اغاز در پی برگزاری صحنه ئی خنده دار بودیم و بعد با دیدن چهره و رفتار اسلامی چرخیده حالت رزم !! بخود گرفته بودیم با دیدن و شنیدن این نمایشنامه غریب که ما را مبهوت نگاه داشته بود ، تازه دریافتیم که «« او هم خبر ازاد سازی گروگانهای اسرائیلی را شنیده است »» ، اما چرا تصمیم گرفته بود که «« جهود »» بشود و ایا در پس و پناه این عمل اگر نه برای همه طرفداران اسرائيل و مخالفان فلسطینیها اما حد اقل برای من و دوستانم چه تدبیر وحشتناکی تدارک دیده بود ، سؤالی بود بیجواب ! که برای ان چند لحظه تمام نشدنی فکر ما را به خود مشغول داشته بود !.
    بناچار به خودمان امدیم و من بی انکه انتظار شنیدن جوابی منطقی از او داشته باشم ولی حتمأ ازار دهنده چرا با لبخند از او دلیل انکه میخواهد جهود شود را پرسیدم و او در حالیکه به چشمانم خیره منیگریست دوباره سؤالش را تکرار کرد ، کم کم یخهاي زجر دهنده ئی که محیط را در بر گرفته بودند در حال اب شدن بودند و ما بهتر میتوانستیم به جدی بودن سؤال اسلامی که میخواست بداند « چگونه میشود جهود شد » پی میبردیم. تغییر فضای محیط باعث شد که دیگران نیز بسوی ما بیایند و بی انکه مانند همیشه احساس غریبه ئي با اسلامی داشته باشند در محاوره بین ما شرکت کنند .
    بیش از این سرتان را بدرد نمیاورم ، از صحبتهایش چنین دریافتیم که تبلیغات خانه و اجتماعی که او در میان انان زندگی میکرده و میکند در مورد یهودیان که به کنایه ئی توهین امیز انانرا ( جود = جهود ) ترسو . نجس و طماع و غیره صدا میکنند باعث خصومت بیدلیل او نسبت به یهودیان شده است اما اکنون با دیدن عملیات متهورانه و موفق امیز ان جهودها در رهاسازی برادران و خواهران گرفتارشان از دست گروگانگیرهای چند ملیتی انهم کیلومترهای چند هزاری دور تر از کشورشان و بدون دادن تلفات جدی ، او را به نتیجه ئی غیر از انچه که تاکنون او در باره انان باور داشته رسانده و به این دلیل است که میخواهد «« جهود »» شود !.
    حالا دیگر همه یخها اب شده بودند و گرمی خاصی در بین ما احساس میشد. با خنده به او گفتم ، لازم نیست که شما جهود بشوید ، مگر نمیبینی که یهودیها در چشم دیگران تا وقتی که جودند « کارشان بیخ دارد ! » چرا میخواهی خودت را بیخودی به مخمصه بیندازی ، مگر نشنیده ئی که میگویند « سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند ؟! برو و بجای اینکار درد سر ساز مانند اینها (‌ اشاره به رفقایم ) مسلمانهای بدون تعصب و لیبرال و بهتری شو و کمتر سر به سر جهودها بکذار !.
    ان روز به کافه تریای سازمان که مسؤل ان بچه ی با حالی از جنوب شهر بنام « حسین اقا » بود مراجعه کردم و از او خواستم که همه کارکنان انجا را از جانب من به نوشیدنیهای خنک و بستنی و فالوده دعوت کند . با تعجب اول علت انرا پرسید که در جوابش موفقیت اسرائيل در نجات گروگانهای خودی و ناخودی از دست تروریستها را دلیل اوردم و سؤال دوم اینکه او با موجودی محدودی که از خواسته های من در ان محل دارد چگونه حدود ۵۰۰ تن را پذیرائی کند ، دیگر جواب این مشکل به عهده من نبود لذا از او خواستم هرچه در توان دارد انجام دهد تا این مأموریت !! هم مانند عملیات انتبه با موفقیت به انجام برسد!. وحقأ هم که حسین اقا با ردیف کردن چند تن از افراد فامیلش برای تهیه مواد لازم مورد نیاز و اوردن به موقع انان به محل سازمان و تا رسیدن انان نیز با پخش این خبر به اگاهی همه ( از جمله مدیر عامل ) در مورد دعوت به صرف رایگان نوشابه و بستنی و فالوده اهدائی فاخری ! کار بسزائی انجام داد و انچه که شایسته او بود هم که از صمیم قلب به او پرداخت گردید را با امتنان و خوشحالی پذیرفت .
    تمام این داستان که با دلهره از ساعت ۸ صبح یکشنبه ۴ جولای ۱۹۷۶ برابر با ۱۴ یا ۱۶ تیر ماه خورشیدی ۱۳۴۵شروع شد ، قبل از فرا رسیدن ساعت ۲/۵ بعد از ظهر همان روز که ساعت تعطیل سازمان بود
    به خوشی به پایان رسید.

    سرنوشت دوستان به کجا انجامید

    قبل از بروز انقلاب من و دوستانم به دلائلی شخصی ان جا را ترک کردیم ، من تنها در باره دو تن از انان برایتان مینویسم ، یکی « مجید » و دیگری « اسلامی ».

    مجید ازدواج کرد و بخاطر انکه عروس و داماد هر دو از خانواده هائی مذهبی میامدند مراسم ازدواج در منزل پدر مجید و در اطاقهای جداگانه ( زنانه و مردانه ) انجام پذیرفت. من و همسرم که در مراسم شرکت کرده بودیم بی انکه از ان قوانین اطلاع داشته باشیم بصورتی کاملأ ازاد لباس پوشیده و اراسته ( همسرم با کلی سرخاب و ماتیک تند که ان روزها مد بود و بر صورتش داشت ) به ان مجلس امده بودیم و اصرارهای مجید هم برای انکه تا اخر مراسم در انجا بمانیم مضاعف بر همه چیز ما را در شرائطی نا خوشایند قرار داده بود مخصوصأ تحمل نگاههای شماتت امیز ان عده ئی که در مورد ما به انان سفارش نشده بود ! ( بیچاره مجید از قبل خانواده اش را در باره اینکه ما یهودی هستیم در جریان گذاشته و از انان اکیدأ خواسته بود که مراعات ما را بکنند و از نشان دادن اعمالی مانند تعارف چای و شربت به ما در ظرفهای نشانه دار که با دیگر ظرفهای پذیرائی فرق داشتند بپرهیزند ! ). همسرم در ان اطاق و من در این یکی بهر ترتیبی بود خودمان را جا انداخته بودیم اما به هیچ عنوان اجازه رفتن به محلهای یکدیگر را نداشتیم تا با ایما و اشاره با هم دست یکی کرده و از ان محل خارج شویم . مجید هم هر از گاهی و بعد از به اینور و انور دویدن و به کار سلام و علیک به مهمانان و تازه رسیده ها سر و صورت دادن و در ان هوای گرم و با کت و شلوار تیره ئی که بر تن داشت و کراوات قرمزی که زده بود ( راستی او تنها کسی بود که در ان مجلس البته بجز من کراوات بر خود داشت ) عرق مثل ابشار نیاگارا از سر و صورتش روان بود ، سری هم بمن میزد و از اینکه ایا خوب پذیرائی شده ام میپرسید و وقتی او را مطمعن میکردم که همه چیز عالیست و خیالش راحت باشد مانند جن غیبش میزد تا برود و دوباره برگردد.
    مشکل دیگری که در این میان بیشتر باعث دلخوری و عذاب من شده بود عدم حضور دیگر دوستانمان بود که هیچکدام در ان مجلس شادمانی !! حضور نیافته بودند.بنظرم رسید که چون انان بگونه دیگری مسلمانند و از نوع عروسی مجید که با مدل انان فرق میکند با اطلاع بوده اند سیفون قضیه را کشیده و در انجا حاضر نشده اند ، امدن این فکر خیانت کارانه ی ! انان به مخیله ام بیشتر مرا در فشار قرار داده بود. در این افکار با خودم کلنجار میرفتم که اقای کنار دستیم با ارنجش که به پهلویم زد و با اشاره سر و چشم به خارج از پنجره به من فهماند که به بیرون از اطاق نگاه کنم . اطاقی که ما در ان نشسته بودیم تنها دو پله بالاتر از سطح زمین قرار داشت و براحتی میشد همه چیز را در انجا از انس و جن تماشا کرد . با مشاهده به بیرون متوجه یکی از خانمهای ان جماعت شدم که با چادری بر سر که همه اندامش را پوشانده بود و با دستش نیز بجز چشمانش بقیه صورتش را پنهان کرده بود با اشاره سر و چشم بطرف اطاق ما سعی میکرد که چیزی را حالی ما بکند . در حالیکه مطمعن بودم ایشان با من کاری ندارد رو به همان اقای بغل دستیم که فردی گرد و گلوله و چاق و در حال نوشیدن چای از فنجان زیر استکانش بود کردم و گفتم بنظرم ایشان به شما کار دارند ، انگار که کلمه ئي توهین امیز و یا ناسزائی از من شنیده باشد گردن کوتاه و گوشت الود خود را بطرف من چرخاند و با نوعی طعنه که از صد تا فحش بدتر بود گفت ، نه خیر اقا این خانم حتمأ با شما کار دارند ، در جوابش گفتم ، اقای محترم مطمعنم که ایشان با بنده کاری ندارد بدلیل انکه من بخت انرا نداشته ام که از خانواده ئی امده باشم که خانمهایشان اینجوری لباس میپوشند و با صورت بسته راه میروند ، اگر ایشان به شما هم کاری ندارد احتمالأ با فرد دیگری مانند شما که در این اطاق هست کار دارد . هنوز این جمله کاملأ از زبان سرخ من در نیامده بود که این اقای ماشاالله داری که اصلأ به او نمیامد از فرط فربهی بتواند مگسی را هم از روی بینی خود بپراند ناگهان چنان تر و فرز مانند یک خرس جنگلی قهوه ئی از جایش جهید و با دهانی کف الود از عیض و عصبانیت غرش کنان به من خیره شد که گفتم الان است که من بیگناه را به حیاط خانه میکشاند و سرم را جلوی پای عروس و داماد مانند گوسفند قربانی سرتاسر میبرد و همینطوری و الکی سر سبزم فدای ان زبان بی ادب سرخی که دارم میشود ! اما خوشبختانه ایشان در حالیکه کفهای دهانش در حین صحبت کردن بصورت من پرتاب میشد و من هم از ترس انکه مبادا قربانیم کند حتی سعی در پاک کردن انان نیز از صورتم نمیکردم که مبادا این کارمتمدنانه ام او را عصبانی تر کند ، با لحنی تهدید امیز و رسواگرانه ! و در حالیکه با دستش به بالا و پائین قواره بدن من اشاره میکرد ، مرا مورد خطاب قرار داد و گفت « اینجوریهاش مال خونواده های فوکول و کراواتیهاست » و « اونجوریهاش که دور و بر مردای غریبه ظاهر نمیشن و خود نمائی نمی کنن ، و در حالیکه به خودش اشاره میکرد ادامه داد مال خونواده های اهل دین و ایمانند ! ». دیدم چانه زدن بیشتر با این اقای غیر فوکول و کراواتی میتواند به جاهای باریک کشیده شود ، عقب عقب و از ترس انکه مورد حمله او وهمکلاسیهایش ! قرار نگیرم از اطاق خارج شدم و بسوی در حیاط خانه رفتم تا انقدر انجا بنشینم که همسرم نیز سرانجام بیرون بیاید و با هم انجا را ترک کنیم !.



    همسر بنده برای ان چند ساعتی که * محجبه * شد و دل مرا ربود.


    هنوز چند قدمی از در اطاق دور نشده بودم که صدای « پس و پسی »‌ نظرم را جلب کرد، سرم را بسوی انجائی که صدا از ان میامد چرخاندم و متوجه ایما و اشاره همان خانم چادر بسر شدم که با اشاره بمن میفهماند که بسوی او بروم ، با اکراه و ناباوری بسوی او روانه شدم تا بنزدیکی ان خانم رسیدم و همینکه خواستم از او سؤال کنم که چه از جان من میخواهد ناگهان صدای زنم را در فضای گوشهایم حس کردم و او را شنیدم که میگفت «‌خنگت زده ؟ پکر شدی ؟ » ، به پشت سرم نگاه کردم که ببینم کجاست و از اوبپرسم کی از ان اطاق زنانه خارج شده که من متوجه نشده ام ! اما نه تنها او را در انجا ندیدم بلکه برای بار دوم صدایش در فضا پیچید که « هوی ، کجا رو نگاه میکنی ؟ من اینجام » با تعجب دیدم که صدا از توی چادر ان خانم است که به بیرون درز میکند ، با تعجب از او پرسیدم این توئی ؟! در جوابم گفت پس فکر کردی کیه ؟ یک زن غریبه ؟ واسه این خاطر از تو اطاق اومدی بیرون ؟! با بیحوصلگی گفتم ، برو بابا تو هم دلت خوشه و ادامه دادم ، تو این چادر چکار میکنی ؟ گفت بیا بریم ، توی کوچه همه چیز رو برات تعریف میکنم !. به در خانه رسیدیم و همسرم در حال خروج از انجا چادرش را از سر برداشت و به خانمی که در ان اطراف بود داد تا انرا به خانم صاحبخانه برگرداند !. از در خانه که خارج شدیم تا امدم از همسرم قضیه چادر را بپرسم ناگهان چشمانم به جمال بی مثال دوستانم و همسرانشان افتاد که انان هم مانند همسرم هفت قلم ارایش تند کرده بودند که داشتند بطرف خانه مجید میامدند . بعد از سلام و احوالپرسی ، مساله « خیانت » انان را به فراموشی سپردم اما به انان یاد اورشدم که با این پز و قیافه بهتر است که به محل عروسی وارد نشوند ، همسرم نیز اضافه کرد که در قسمت زنانه اول زنان اطراف کلی نصیحتش کرده اند و بعد هم او را مجبور کرده اند که چادر بر سر بیندازد و وقتی هم میخواسته به دیدن من بیاید به او سفارش کرده اند که چادرش را طوری روی صورتش بگیرد که مبادا انرا مردان غریبه ببینند و همچنین فاصله ۲۰ قدمی بین خود و اطاقی که همسرش در ان قرار گرفته را حفظ کند و با صدای بلند نیز او را صدا نزند که مبادا مرد غریبه صدای او را بشنود که معصیت این کار غیر دینی کمتر از بیحجابی نیست و عاقبت بدی هم دارد که نگو و نپرس !ولی در کمال تعجب من و همسرم ، انان جواب دادند که از این امور باخبرند و برای همین هم زنهایشان با خودشان چادر اورده اند ، پرسیدم شما چگونه میدانستید که در منزل مجید از این خبرهاست و اگر او به شما گفته چرا من را از این موضوع با خبر نکرده که ما هم قبل از انکه بیائم برای ان مانند شما تدبیری اندیشیده باشیم و اینقدر خیطی ببار نیاورده باشیم ، اما یکی از دوستان ( داریوش د ) مرا از سوظن بیرون اورد و گفت که مجید چیزی به انان یاد اوری نکرده بلکه انان خود با خواندن ادرس محل برگزاری ازدواج که خانه پدر مجید باشد پی به نوع عروسی که قرار است انجام بگیرد برده اند چرا که خانه انان نزدیک بازار و در میان خانه های ( اقایان ) قرار دارد که در انصورت تکلیف معلوم است و اضافه کرد که اگر عروسی متعلق به مجید نبود ما هرگز به انجا قدم نمیگذاشتیم !. انها اصرار کردند که برگردیم و ایندفعه با هم بنشینیم و حال کنیم ولی با وجود انکه میدانستم در حضور انان خیلی هم خوش میگذرد اما ترجیح دادم که به خانه برگردیم و کمی از خستگی بدن بکاهیم.
    در اتوموبیل که نشستیم رو به همسرم کردم و گفتم ، « توی چادر هم خیلی خوشکلی ها ! خیلی بهت میومد صورتت که پنهون بود و یکدفعه ننشونم دادیش مثل یه فرشته شده بودی ، انگار که تمام طهارتها و پاکیها و نجابتها و خوبیهای عالم رو تو وجود توانبار کرده بودن ، خیلی خواستنی تر شده بودی ، چقدر خوب بود که تو هم مثل اونا چادر بسر میکردی » جوابش با حالتی که خاص خودشه و نگاهی که با هاش میاد که اونم خاص خودشه مثل وقتهائی که میخوات یک چیزی رو با تمام وجودش حالیم بکنه مهربانانه و شوهر پرستانه که خدائیش انتظار دیگری هم جز این از او نداشتم توی چشام نگاه کرد و با عمزه ئي که در اینگونه موارد از خودش نشون میداد و نشانه رساندن پیامشه که تا مغز استخوان اثر میذاره گفت * دو باره خیالاتی شدی ، چشمت به چادر کی خورده که عاشق دوختش شدی ؟! این فانتزی بازیها رو بذار وسه امشب که تنهائی رو مبل میخوابی ! ‌خیلی دلت میخواد برو یکی از اونا رو بگیر ، البته اگه بهت دادن !

    اسلامـــــــــی هم به جمع ما پیوست

    * او ادمی شده بود از این رو به ان رو ولی دیگر بیش از اندازه ! او لیبرال بودن را با به هیچ انگاری همه چیز و همه کس در هم امیخته بود خدائیش مثل دیگران با او هم خوش میگذشت اما صحبتهایش با ما گاهی باعث دلگیری و حتی عصبانیت همه میشد. این درست بود که گروه ما مذهبی نبودند اما بی مذهب هم نبودند و هر که به دین خود به موضوعاتی مانند خدا و فرامین انسانی کتابهای مقدس و پیامبران اعتقاد داشت و به انان احترام میگذاشت اما او با خوار شمردن انان و به هیچ انگاری نقش خداوند در روند زندگی جهانیان باعث سردی مجلس میشد و عاقبت هم بعد از چند برخورد لفظی سخت که بین او و ما درگرفت دیگر خود ترجیح داد که کاسه اش را از ما جدا کند و دیگر با این دکان معامله ئی نداشته باشد و بعد از انکه ما سازمان را ترک کردیم دیگر از او خبری نداشتیم ، شاید هم خودمان عمدأ نمیخواستیم که از او خبری داشته باشیم!!.
    پایان
    داوید فاخری

    11 comments:

    Anonymous said...

    Ive read this topic for some blogs. But I think this is more informative.

    Anonymous said...

    Nice blog. Thats all.

    Anonymous said...

    that's way too cool.

    Anonymous said...

    that doesn't happen everyday. wish you all the best.

    Anonymous said...

    Probably I can say with this blog make, more some interesting topics.

    Anonymous said...

    Well done for this wonderful blog.

    Anonymous said...

    This blog could be more exciting if you can create another topic that everyone can relate on.

    Anonymous said...

    I truly appreciate it.

    Anonymous said...

    Whoever owns this blog, I would like to say that he has a great idea of choosing a topic.

    Anonymous said...

    DEAR DAVID SHALOM
    I WENT THROUGH YOUR TANEH NAZAN AND READ ALMOST EVERYTHING.
    I ENJOYED YOUR ARTICLE AND YOUR TRUE STORY DESPITE OF HAVING HEARD IT BEFORE .KHODA OMRET BEDEH
    HAGHGHGHGHA KE KHEILY POR MAYEH HASTI.
    NO KARAM.
    FiIROUz Farivarظ

    Anonymous said...

    А! Das wird eine tolle Webseite sein, können Sie sich für ein Interview über, wie Sie es erstellt interessiert sein? Wenn dem so ist e-mail me!