Weekly Report From Sat. October. 10th. .. 2015

تنـــــه   نـــــزن           טאנה  נאזאן     Tanehnazan












Editor David Fakheri
سردبیر داوید فاخری
עורך דוד פאחרי


    For the important News of the world
    ( in English, Farsi and Hebrew )
    Please visit us every day
    at Facebook under the
    editor's name
    ( David Fakheri داوید فاخری )






    חברים יקרים


    בשל בעיות טכניות וחוסר


    צוות נאות, האתר יהיה

    סגור עד להודעה חדשה



    دوستان عزیز


    به علت نقص فنی و همچنین


    کمبود کادر لازم،


    سایت تا ا اطلاع ثانوی


    تعطیل خواهد بود



    Dear Friends


    Due to technical problems


    and lack of adequate


    staff, The SITE will be


    closed until further notice









    Sunday, January 27, 2008

    در باره ۲۷ ژانویه * یادروز جهانی هالوکاست * ، پنج مقاله ارزشمند بفارسی و دو مطلب بانگلیسی Jan 27th International Day Of Holocaust in English

    تهیه و تنظیم : داوید
    بیست و هفتم ژانویه ۲۰۰۸

    مقاله اول
    اگر یهودستیزی با » کت و کراوات« برگردد
    مقــــاله ئی از – آنگلا مرکل صدراعظم آلمان
    بـرگرفته از سایت اینترنتی همدمی ـ اسرائيل
    ترجمه علی کربلائـــــــــی ،
    از مجله ریپوبلیکا ،
     



    ما باید به جوانان خود یاد بدهیم که پدیده یهود
    ستیزی امری زشت و ناپسند و ناهنجار است
    انگلا مرکل ، صدر اعظم المان




    سالروز قربانیان جنایات نظام ناسیونال سوسیالیست آلمان (حزب نازی به سرکردگی آدولف هیتلر) خاطراتی از آن دوران تاریک کشور آلمان را به نحوی برایمان زنده کرده و پیامدها و نتایج آن را به یادمان می آورد که عبارت است از موجی از جنگ و خونریزی و تجاوز به حقوق دیگران که بر سر اروپا و جهان وارد آمد.
    نابودی دسته جمعی و توام با سنگدلی و شقاوت، و غارت سازمان یافته هستی و نیستی این نگون بختان نتایج آن اعمال شنیعی است که برای ما مردم آلمان به ارث رسیده است و متعاقب آن طبیعتا مسوولیت آن اعمال و جنایات بر دوشادوش ما یکایک مردم آلمان می باشد.
    من می توانم به نام دولت و ملت آلمان اعلام کنم که قاطعانه و با قدرت تمام مسوولیت همه جنایاتی را که بر یهودیان روا رفته به عهده می گیرم. ما باید با این فاجعه به صورت کاملا شفاف برخورد کنیم و وقت را از دست ندهیم - زیرا زمانی می رسد که شاهدان آن دوران ننگین دیگر بار در میان ما نیستند و نمی توانند درباره آن چه که بر آنان رفته و یا به چشم خود دیده اند برای ما سخن بگویند.
    ما چگونه می توانیم سر خود را بالا بگیریم؟ پیدا کردن راهی برای حفظ آن چه که از آن زمان مانده، به خودی خود مسوولیتی سنگین و بی سابقه است که حتی برای سیاستمدارانی که امروز مصدر کار هستند امری ساده و راحت نخواهد بود. ولی خوشبختانه مردمان زیادی هستند که در این مورد در کنار سیاستمداران قرار گرفته و ابراز همدلی و همدردی کرده ، ما را دلگرم می سازند که با این مسوولیت سنگین به چالش و رویاروئی بپردازیم.
    می خواهم با قاطعیت بگویم که برای ما مردم آلمان معجزه ای رخ داده و آن این که یهودیان علیرغم جنایات دوران حکومت نازی) به ( سرزمین آلمان بازگشته اند و کنیساهای متعددی در کشور ما برپا ساخته اند که ما باید از صمیم قلب از این یهودیان سپاسگزار باشیم. از جمله، در برلین کنیسای بزرگ و مجلل رکستراوس که در دوران تسلط هیتلر و جنگ جهانی دوم تقریبا با خاک یکسان شده بود بازسازی و بازگشائی شده است.
    به باور من، مهاجران یهودی روسی نیز که به آلمان آمده اند، چهره نوینی از فرهنگ و زندگی یهودیان به ما ارائه می کنند. در آلمان موقعیت بسیار سختی برای یهودیان وجود دارد که ما همه به نوبه خود وظیفه داریم در انجام این رسالت پشتیبان و یاری رسانی برای آنان باشیم.
    این وظیفه مشترکی است که باید آن را به سوی جامعه و زندگی در آن سوق دهیم. در لحظاتی مانند امروز (یادروز هولوکاست) که اعمال زشت آلمان نازی دربرابر دیدگان ما قرار می گیرد - رفتارهای جنایتکارانه ای که به طور وحشتناکی غیر قابل هضم است.
    همچنین برای ما پذیرفتنی نیست که هنوز در کشورمان آلمان شکلهائی از یهودستیزی و بیگانه ستیزی و نژاد پرستی را مشاهده می کنیم. ذکر این استدلال که در کشورهای دیگر نیز چنین پدیده هائی وجود دارد و به آلمان محدود نمی شود، از بار سنگین و تاسف و درد ما نمی کاهد و دردی را دوا نمی کند و ما وظیفه داریم در رفع این مشکلات واقعی و برانداختن چنین پدیده های زشت کوشا و کارساز باشیم.
    باید به صراحت اعتراف کنم که من گاهی تجربه مستقیمی در مورد این پدیده های زشت دارم و گاهی می بینم که حتی در سطح بالای جامعه تحصیل کرده آلمان بیگانه ستیزی و یهودستیزی در زیر نقاب هنوز همچنان وجود دارد که البته به آسانی نمی توان به وجود آن پی برد.
    واقعیت تلخ دیگری نیز وجود دارد و آن این که هیچ کنیسا و یا کانون فرهنگی یهودی و یا مدرسه یهودی و محل تجمع یهودی در آلمان وجود ندارد که از آن مراقبت امنیتی به هدف جلوگیری از ترور و خرابکاری نشود و این خود برای من مشکلی شده که حتی در جامعه و رده های بالای آن افرادی وجود دارند که به این مسائل اهمیت نداده و از آن صحبت نمی کنند و به نظر می رسد که از این طریق می خواهند همه ناملایماتی را که بر یهودیان گذشته به دست فراموشی بسپارند.
    به عنوان مثال، آیا می شود از اسرائیل انتقاد کرد؟
    آیا انتقاد از اسرائیل نوعی یهودستیزی است؟
    برخی نیز هستند که آن قدر در اعتقادات و عقاید شخصی خود راه افراط می پیمایند که می گویند ما درباره یهودیان دهان خود را کاملا می بندیم که سخن اشتباهی هم نگفته باشیم.
    مشکلات ما این شیوه اندیشه و این گونه واکنش های ما هستند که باید به هدف رسیدن به یک تربیت درست سیاسی با آنها به چالش بپردازیم. باید مردم را به گفت و شنود تشویق کنیم – که زبان بگشایند و سخن خود را بگویند، در غیر این صورت، اگر بخواهند سکوت پیشه کنند، نتیجه آن ممکن است به نژادپرستی و یهودستیزی بیانجامد.
    ما هم اکنون شکلهای گوناگون یهودستیزی را در جامعه آلمان به چشم می بینیم که از تجاوز به حقوق شخصی افراد آغاز می شود و به پدیده های دیگر از نوع بورژوازی می انجامد. بهترین راهکار برای این مشکل، گفت و شنود و دیالوگ است – با هم سخن بگویم و با یکدیگر بحث کنیم که از این طریق می توانیم مشکلات را در جامعه آلمان شناسائی کرده و پدیده های منفی را ریشه کن سازیم.
    ما بدون آن که به کسی حق بدهیم یا ندهیم ، با گفتگو می توانیم از شواهد و افراد زنده کمک گرفته و بدون غرض ورزی به بررسی بپردازیم تا به مرحله نوینی از حل مشکلات این چنینی برسیم و به همین خاطر امیدوارم که همه با صراحت و به راستی و بدون پرده پوشی و رودربایستی حقایق را بگوئیم و مشکلات را مطرح کنیم.
    من در این مقاله از مشکلات امروزی آلمان سخن گفتم. البته نه به خاطر آن که روحیه مخاطبان خویش را تضعیف کنم، بلکه امیدوارم با جامعه مردمسالار و دموکراتی که داریم بتوانیم این مشکلات را به بهترین وجهی حل کنیم. باید شهامت آن را داشته باشیم که بی پرده واقعیات را بیان کنیم و از سخن گفتن درباره حقایق روی نگردانیم. ما باید به جوانان خود یاد بدهیم که پدیده های یهودستیزانه امری زشت و ناپسند و ناهنجار است و در آن حال است که می توانیم اطمینان یابیم که مشکلات را پشت سر گذاشته ایم
    پایان مقاله اول
    .......................................
    مقاله دوم
    دسترسی به اسناد بیشمار دولتی
    درمــــورد کشتار یهودیان به دست
    حکومت آلمان نازی همگانـــــی شد
    مقاله ئــــــی از ، فرنوش رام    
    بخش فارسی رادیو اسرائيل

     
    یکردیف از اسناد بایگانی
    شده دوران المان هیتلری


    دولت آلمان اخیرا به هرانسانی در جهان این امکان را داده است که از اسناد و مدارک بی شمار دولتی که در طول شصت سال در آرشیوهای دولتهای آلمان در مکان محفوظ نگاهداشته می شد و تا کنون جنبه سری داشت، دسترسی داشته باشد. هرکس که مایل باشد می تواند با کامپیوتر و از شیوه اسکن کردن به این اسناد دسترسی یابد.
    این اسناد با مدیریت موسسه بین المللی ردیابی و جستجو ( که اختصارا آی.تی.اس نامیده می شود) دردسترس عموم قرارگرفته است.
    این میلیونها سند، مربوط به سرنوشت بیش ازهفده میلیون انسان غیرنظامی وازجمله میلیونها یهودی اروپائی است که در اردوگاههای نازیها کشته شدند و یا جان دادند.
    حکومت آلمان نازی خود در گردآوری اسناد مربوط به قربانیانش دقت فراوان داشت و دستورات و هرکاغذ دیگر مربوط به اقدامات خود را جمع آوری می نمود و نگاه می داشت.
    پس ازشکست نازیها در جنگ جهانی دوم، نیروهای متفقین این اسناد را برای آنکه در امان باشد و مورد تحقیق قرارگیرد، محافظت کرده و آن را به شهر بادآرولزن آلمان منتقل کردند. این شهرکوچک به خاطر مراکزی که برای چشمه های آب معدنی دارد مشهور است. اما اکنون به خاطر خبر قرارداشتن اسناد تاریخی فجایع نازیها، آن گونه که خود نازیها نیز در گردآوری آن سهم داشته اند، شهرتی دیگر یافته است.
    به نظرمی رسد که  اقدام بی سابقه دولت کنونی آلمان همراه با صلیب سرخ جهانی و یازده کشوردیگرجهان در مورد قراردادن اسناد تاریخی و دولتی هولوکاست در دسترس همگان، پاسخی نیز به یهودستیزیهای اخیر دولت جمهوری اسلامی ایران از زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد باشد.
    تاکنون اسناد، مدارک، عکسها و میلیونها قطعه سند مربوط به وقوع کشتار دسته جمعی یهودیان در اروپای تحت سلطه آلمان نازی توسط محققان، مراکزپژوهشی، دانشگاهها، موزه ها و غیره گردآوری شده و هزاران کتاب درجهان، به ویژه دراروپا درباره کشتار شش میلیون انسان یهودی، که طبق یک تصمیم آدولف هیتلر و عمال او به وقوع پیوست، نگاشته شده است.
    درهزاران مورد، بازماندگان هولوکاست و شاهدان دیگر شهادتهای خود را به ثبت رسانده اند. موزه هولوکاست دراورشلیم (موزه "ید و شم")، موزه هالوکاست درواشنگتن، موزه های دیگری درآمریکا و اروپا بخشهائی ازاین اسناد مهم را دراختیاردارند.
    دولتهای آلمان که پس ازشکست حکومت هیتلری روی کارآمدند، همواره مسوولیت کشور خود را درفجایع هولوکاست برعهده گرفته اند. اما تاکنون سابقه نداشت که آلمان اسناد بسیار مهم دولتی را که مربوط به آن فجایع است، منتشر کرده باشد.
    ، دولت کنونی آلمان دربیست وهشتم نوامبر ۲۰۰۷ برای نخستین باراسناد و مدارک دولتی آلمان نازی را به روی همه علاقمندان گشود تا به انکارکنندگان هالوکاست، پاسخی قاطع داده باشد.
    این اقدام درحالی صورت گرفت که سازمان ملل متحد و یونسکو (نهاد فرهنگی – آموزشی و تربیتی وابسته به سازمان ملل) باردیگرتاکید کردند که باید نسلهای کنونی را با فجایع هولوکاست آشنا ساخت و انکارکنندگان این فاجعه نسل کشی را نکوهش کرد.
    اسناد دولتی آلمان به باور پژوهشگران می تواند نور تازه ای بر حقایق هولوکاست بتاباند و منابع مهمی برای گسترش تحقیقات در این باره باشد. بخشی ازاین اسناد تلاشهای سازمان صلیب سرخ جهانی را در پیگیری بازماندگانی که درجستجوی عزیزان ناپدید شده خود درفجایع هولوکاست بوده اند، در برمی گیرد. همچنین بخشی دیگر از این اسناد مدارکی است که بازماندگان هولوکاست هنگام مهاجرت به آمریکا در شهادتهای خود در مورد دلیل گریزشان از اروپا بیان کرده اند.
    این اسناد ازسوی ۴۰۰ محقق دولتی آلمان در مرکزی در شهر بادآرولزن گردآوری و دسته بندی شده بود. تاکنون افراد بسیار اندکی در جهان توانسته بودند آنها را ببینند. این اسناد شامل پنجاه میلیون صفحه است که دریک ساختمان بزرگ شش طبقه ای قرارداشت.
    درماه مه سال ۲۰۰۶ میلادی سازمان جهانی صلیب سرخ المان و یازده کشوردیگر توافق کرده بودند که این آرشیو را به روی همگان بگشایند. اما روند اداری امضا و توشیح این به درازا کشید و تا نوزده ماه نوامبر ۲۰۰۷ به عقب افتاد.
    بازماندگان هولوکاست در طول دهه ها برای گشوده شدن این آرشیو به روی افکارعمومی جهان فشارآورده بودند. اما خواسته پیگیرانه آنها دردهها سال جواب مثبت نگرفته بود. اکنون با گشوده شدن این آرشیو، بازماندگان بار دیگرامیدی یافته اند تا شاید عزیزانی ازخانواده و بستگان خود را که ممکن است آنها نیزازبازماندگان هالوکاست باشند، بیابند و یا از سرنوشت آنها به صورت موثقی آگاه شوند.
    دیوید مرملشتین ۷۸ ساله سالهاست که در آمریکا زندگی می کند و اکنون مقیم میامی درفلوریداست، می گوید: شنیدن خبر گشوده شدن این آرشیو مهم او را پس از دهها سال که از جدائی از دو برادر بزرگش سپری شده، به این امید انداخته که شاید آنها هم زنده باشند و شاید در گوشه دیگری از جهان زندگی می کنند. دیوید مرملشتین چشم انتظار است که اسناد صلیب سرخ این امید دیرینه او را تحقق بخشد. او می گوید: شاید پیش از مرگم بشارت بگیرم که برادرانم زنده اند، یا دست کم پیش ازآن که مرا درخاک بگذارند، بفهمم که برادرانم دچارچه سرنوشتی شدند و درکجا مردند.
    دیوید مرملشتین آخرین بار دو برادر خود را هنگامی دید که همراه آنها به اردوگاههای کاراجباری و مرگ اعزام شد و نازیها آنها را از هم جدا کردند.
    موزه هولوکاست اورشلیم (موزه "ید  و شم") و موزه هولوکاست درواشنگتن بخشهائی ازاسناد اسکن شده از این آرشیو را رفته رفته دریافت می کنند و از طریق این دو نهاد معتبر جهانی نیز بازماندگان می توانند در مورد سرنوشت عزیزان خود تحقیق کنند.
     موزه "ید و شم" امیدواراست که این آرشیو جدید، نقطه عطف تازه ای درتحقیقات مربوط به هولوکاست باشد. رئیس موزه "ید و شم" آقای آونر شالو می گوید: این اسناد درک و آگاهیهای همه بشریت رادرمورد رخدادهای هولوکاست عمیق ترخواهد کرد.
    این اسناد مربوط به دوازده سال از اندکی پس از زمان به قدرت رسیدن هیتلر تا زمانی اندک درپی شکست نازیها درآلمان را در بر می گیرد. هرچند که محققان می گویند این اسناد رخدادهای کلی هولوکاست را تغییر نخواهد داد، اما جزئیات بیشتری درباره آن دوران بدست می دهد.
    ایزی اربیتر بازمانده ۸۲ ساله، که رئیس گروه یهودیان هولوکاست مقیم بوستون درایالت ماساچوست است، می گوید: خود شخصا به آرشیو دولتی آلمان خواهد رفت تا جائی که توان داشته باشد، درمیان اسناد در جستجوی عزیزانش و کسان دیگری بگردد که سالها برای یافتن سندی ازسرنوشت و ردپائی از آنها تلاش کرده بود.  اومی گوید: "ازکدام سند باید شروع کنم؟ خدا می داند! فقط می خواهم هرچه زودتر چیزی در مورد پدر و مادر عزیزم که دیگر آنها را ندیدم بخوانم. یکی ازبرادرانم نیز در حکومت هیتلری به اردوگاهها برده شد ودیگر من چیزی ازسرنوشت او نشنیدم".
    خبرگزاری اسوشیتدپرس می نویسد: بخشی ازاین اسناد را درشهر بادآرولزن مشاهده کرده که ازجمله مربوط به دستوراخراج دسته جمعی یهودیان هلند به سوی اردوگاه آوشویتس است و نام دختر بچه یهودی، آنا فرانک را نیز دربرمی گیرد. خاطراتی که این دختریهودی از زندگی تلخ خود و خانواده اش در هلند تحت اشغال نازیها نوشته بود، درسراسرجهان انتشاریافته و بارها ازروی آن فیلمهای تلویزیونی و سینمائی تهیه شد.
    همچنین خبرگزاری اسوشیتدپرس تایید می کند که این اسناد تازه منتشرشده، ازجمله در برگیرنده فهرست اسامی کسانی است که اسکار شیندلر آنها را نجات داد. ازاین اقدام بشردوستانه اسکار شیندلر نیز در دهه نود میلادی قرن بیستم فیلمی مشهور درهالیوود بنام فهرست شیندلر" ساخته شد که به کارگردانی " استیون اسپیلبرگ برنده جایزه اسکار گردید.
    هر محقق و موسسه ای که نیاز به دسترسی به این اسناد داشته باشد، باید درخواست خود را به مقامات آلمان و صلیب سرخ جهانی ارائه دهد. اما مسوولان آرشیو می گویند: به هردرخواستی با دیده مثبت خواهند نگریست.
    پل شاپیرو، یکی ازمسوولان موزه هالوکاست واشنگتن میگوید: اکنون چالش جدی در این است که چگونه اسناد و مدارک را به صورتی که مفید باشد، طبقه بندی کنیم که دسترسی همگانی و پیدا کردن اطلاعات ازمیان این میلیونها صفحه سند آسان شود.
    پایان مقاله دوم
    ........................
    مقاله سوم
    « قطـــــارهای کرایه ای به سوی مرگ »
    منشه امیر : بخش فارسی رادیو اسرائيل



    نمایشگـاه جنایات آلمان هیتلری علیه
    یهودیان، که در ایستگاههای راه آهن
    آلمـان در معرض دیـد قـرار می گیرد.
       
     
    مردم آلمان در ایستگاههای راه آهن با جنایات دوران هیتلری آشنا می شوند

    در آستانه یادروز بین المللی هولوکاست، قطاری در آلمان به راه افتاده که یادآور جنایات فجیع نازیها علیه یهودیان در جنگ جهانی دوم است و یک بار دیگر عمق این فجایع تکان دهنده را در برابر چشمان مردم آلمان قرار می دهد که از گذشته درس عبرت بگیرند و از یهودستیزی دوری جویند.
    نمایشگاهی که به نقش سازمان ملی قطارهای آلمان درجنایات نازیها می پردازد، ازچند روز پیش دربرلین (پایتخت آلمان) گشایش یافته و نشان می دهد که چگونه شرکت کل راه آهن آلمان خود را در جنایات هیتلر سهیم ساخت و یهودیان را از داخل آلمان و از سراسر اروپا به اردوگاههای مرگ در خاک لهستان و دیگر نقاط منتقل می ساخت تا به قتل برسند و جسد آنها سوزانده شود.
    برپائی این نمایشگاه به منزله پایان سالها بحث و جدل درافکارعمومی و دولتهای آلمان است. زیرا مدتهای طولانی برخی از آلمانیها با این امرمخالفت می کردند که نقش شرکت ملی راه آهن آن کشور در ایام حکومت نازیها در به قتل رساندن میلیونها انسان مطرح شود و نیز با برگزاری نمایشگاههای مربوط به فجایع ایام هولوکاست درایستگاههای مرکزی قطارهای آلمان مخالف بودند.
    در دوران جنگ جهانی دوم شرکت کل راه آهن آلمان «رایش باهن» (راه آهن متعلق به امپراطوری آلمان) نامیده می شد که در واقع اداره کل دولتی قطارهای آلمان درزمان حکومت نازیها بود. ولی از پایان جنگ جهانی دوم به بعد نام آن  به «دویچه باهن» (اداره راه آهن آلمان) تغییرنام داده است.
     این سازمان درانتقال میلیونها انسان بیگناه به اردوگاههای مرگ و کاراجباری نقشی مهم برای نازیها ایفا کرد.
    اکثراین انسانها یهودیانی بودند که به دستورنازیها ازشهرهای محل زندگی خود رانده می شدند و توسط شبکه گسترده راه آهن آلمان که همه کشورهای اشغال شده را نیز در اختیار گرفته بود به اردوگاههای مرگ انتقال می یافتند بدون آنکه بدانند برایشان بازگشتی در کار - نیست.

    نمایشگاه با نام «قطارهای کرایه ای به سوی مرگ؛ تبعید با رایش باهن آلمانی» چهارشنبه بیست و سوم ژانویه درایستگاه مرکزی قطارهای برلن، در«پوتسدامرپلاتس» گشایش یافت و بر زندگی یازده هزار نفر کودک و نوجوان یهودی که ازفرانسه با قطارهای حکومت نازی رایش سوم به بازداشتگاههای مرگ درسرزمینهای زیرسلطه نازیها برده شدند، تمرکزدارد.
    این نمایشگاه تا یازدهم فوریه در برلین برپا خواهد بود و پس ازآن، نمایشگاه  به دیگرشهرهای آلمان انتقال می یابد ودر ایستگاههای مرکزی قطار در هر شهر و منطقه ای که قطارهای نازیها از آنجا عبور می کردند و نگون بختان یهودی را برای کشته شدن به اردوگاههای مرگ منتقل می ساختند برپا خواهد شد تا مردمان آن شهرها با گوشه ای از جنایات پدران خویش علیه بشریت آشنا شوند.  ازجمله، این قطار در ایستگاههای شهرهای فرانکفورت، مونیخ، مونستر، شورین و هاله برپا خواهد شد و در هر شهر چند روز گشوده خواهد ماند.
    برپائی این نمایشگاه ابتکار بانو بیاته کلارسفلد و همسرش، سرژ کلارسفلد است. این زوج به صیاد نازیها» شهرت دارند. آنها که خود « فرانسوی- آلمانی هستند وبازمانده فجایع نازیها می باشند و شاهد مرگ هزاران یهودی دراردوگاهها بوده اند، ازپایان جنگ جهانی دوم و درطول دهها سال اززندگی خویش، به تعقیب افراد نازی و همکاران آنها پرداخته اند و دهها نفرازآنان را به پای میزمحاکمه آوردند.
    درروز چهارشنبه ۲۳ ژانویه بانو بیاته کلارسفلد به هنگام آئین گشایش نمایشگاه درایستگاه مرکزی قطارها دربرلین گفت: ترتیب دادن چنین نمایشگاهی آرزوی من و همسرم بود تا به کودکان و نسل امروزنشان دهیم که کودکانی مانند آنها به سوی مرگ برده شدند و اززندگی عادی و لذت بردن ازبودن با خانواده محروم شدند، به سختیهای طاقت فرسا کشانده شدند وبسیاری ازآنان در اردوگاهها کشته شدند یا براثراعمال شاقه، گل نازک جانشان طاقت نیآورد و پرپرشد.
    زوج کلارسفلد پیشترموفق شده بود که چنین نمایشگاهی را درمورد نقش سازمان کل راه آهن فرانسه درهمکاری با نازیها و انتقال هزاران یهودی فرانسوی به سوی اردوگاههای مرگ و کار درهیجده ایستگاه مرکزی قطارهای فرانسه، درطول سه سال، برپا کند.
     درایام سلطه نازیها براروپا، درفرانسه حکومت ویشی که دست نشانده نازیها بود برپا شد که در راندن صدها هزار نفر از یهودیان فرانسه از زادگاه خود نقش هولناکی ایفا کرد. بسیاری از یهودیان فرانسه در اردوگاههای مرگ و بازداشتگاههای کار اجباری نازی کشته شدند.
    شرکت ملی راه آهن آلمان (دویچه باهن) نمی خواست چنین نمایشگاههائی درون ایستگاههای راه آهن آن شرکت برپا شود و چنین مکانی را برای برگزاری این نمایشگاه دردناک نامناسب» توصیف می کرد. در واقع اگر « شرکت ملی راه آهن آلمان با برگزاری نمایشگاه فجایع نازیها در ایستگاههای راه آهن موافقت می کرد، نوعی اعتراف به جرم محسوب می شد و از این رو مدیران شرکت مایل به عملی ساختن چنین خواسته ای نبودند.
    ،۲۰۰۶ اما هنگامی که وزارت راه و ترابری آلمان در اواخر حمایت خود را از این پروژه انسانی که هدف آن متنبه ساختن نسلهای آینده است اعلام کرد و وزنه سنگین خود را به کار انداخت، تدابیر لازم برای برگزاری نمایشگاه در ایستگاههای راه آهن شرکت اتخاذ گردید.
    وولفگانگ تیفنسی وزیر راه و ترابری آلمان درآئین گشایش نمایشگاه دربرلین گفت: «روبرو شدن با تاریخ ما و برعهده گرفتن مسوولیت، پیش شرط یک دمکراسی و شکیبائی است».  او اذعان کرد که «موانعی» برای برگزاری این نمایشگاه وجود داشته که می بایست بر آنها غلبه می شد. 
    درسال ۲۰۰۶ ولفگانگ تیفنسی با رئیس دویچه باهن» هارتموت مهدورن « به چالش علنی دررسانه ها برخاست. مهدورن ازمخالفان مطرح شدن نقش شرکت ملی راه آهن آلمان در فجایع نازیها بود و مخالفت خود را این گونه بیان می کرد که ایستگاههای راه آهن نمی تواند جایگاه مناسبی برای برگزاری چنین نمایشگاهی باشد.
    هارتموت مهدورن خود درآئین گشایش نمایشگاه در برلین حضور نیافته بود. اما خانم مارگرت تزوکاله عضوهیات مدیره شرکت ملی راه آهن آلمان آن سازمان را در این مراسم نمایندگی می کرد. او در این رابطه گفت: «بدون هیچ تردیدی، رایش باهن حامی اقدامات نازیها بود و یهودیان را به اردوگاههای مرگ منتقل می ساخت و بابت آن از حکومت هیتلر حق الزحمه دریافت می کرد».
    «رایش باهن» مسوول انتقال سه میلیون انسان بیگناه یهودی از شهرها و کشورهای مختلف اروپائی و انتقال آنها به بازداشتگاههای مرگ بود که اکثریت قریب به اتفاق آنان در آن بازداشتگاهها کشته شدند. ازمیان شش میلیون نفر یهودیانی که در نتیجه جنایات نازیها جان باختند، نیمی ازآنان توسط قطارهای «رایش باهن» ازکشورهای مختلف تحت تسلط نازیها به اردوگاههای مرگ برده شده بودند.
    خانم سوزانه کیل، مورخ «دویچه بانک» به خبرگزاری فرانسه می گوید: «ماشین دهشتناک و مرگ آفرین آدم کشی حکومت آلمان هیتلری و قتل میلیونها انسان، بدون همکاری بی چون و چرای شرکت راه آهن آلمان نمی چرخید».
    «قطارهای کرایه ای به سوی مرگ» تنها نمایشگاهی نیست که درحال حاضربه نقش رایش باهن» درفجایع هولوکاست اختصاص « یافته است.
    نمایشگاهی دیگر، که درمجموع به مدت شش ماه برقراراست، سرنوشت مردم و کودکان قربانی نازیها را که توسط قطارهای نازیها به سوی اردوگاه آوشویتس برده شدند، بازگو می کند، و در چند نقطه فرانسه، آلمان و لهستان تا اردوگاه آوشویتس ادامه دارد.
    ، این نمایشگاه درهشتم ماه مه ۲۰۰۸ درسالروز تسلیم شدن آلمان نازی به نیروهای متفقین به ایستگاه پایانی خود، اردوگاه آوشویتس خواهد رسید
    پایان مقاله سوم
    ..................
    مقاله چهارم
    نمایشگـاه سیار در آلمان، جنایات نازیها را
    علیه کودکــان یهودی که بخت آن را نیافتند
    که بزرگ شوند،به مردم آلمان نشان میدهد
    فرنوش رام ، بخش فارسی رادیو اسرائیل
    سال ۲۰۰۷

       
     
    کودکان بیگناهی که به بازداشت
    گاههــــای مرک برده شده بودند


    درسفری با قطار از فرانکفورت تا آوشویتس، به یاد حدود یک میلیون کودک ونوجوان یهودی که درجنایات نازیها درجنگ جهانی دوم کشته شدند، نمایشگاهی متحرک، با سکوتی که گوشهای سنگین نیز می توانند آنرا بشنوند، خاطرات اندوهناک را برای نسلهای جوامعی که بخش بزرگی ازیهودیان خود را از دست دادند، بازگو می کند.
    درطول این سفر، دست اندرکاران نمایشگاه، بیشمار اسناد، مدارک و عکسها و شواهد دیگری را از قربانیان نازیها گردآوری می کنند و آنرا اکنون دراین مسیر، دربرابر چشم مردم محلهائی قرارمی دهند که این حوادث تاریخی تکان دهنده درآنجا رخ داده است.
    ۶۷ سال پس ازحرکت قطاری که دو هزارنفر از مردم یهودی شهر مانهایم، درجنوب غرب آلمان را به سوی سرنوشت تلخ خود می برد، این روزها بار دیگر، این قطار به خط شماره ۸۹ درترمینال مرکزی شهر بازگشت، اما واگنهائی مملو از خاطره و شواهد.
    مانهایم سومین ایستگاه درمسیر حرکت "قطار جاودانه" بود.
    این نمایشگاه با حرکت قطارپر ازعکس و چمدان و لباس قربانیان، به پاسداشت یاد ، کودکان و نوجوانانی می پردازد که درفاصله سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۴۱ و دراوج جنگ جهانی دوم به واگنهای "رایشسبان" –سازمان قطارهای نازیها- رانده می شدند.
     طبق همه اسناد و مدارک تاریخی و کتمان ناپذیر، شمار این قربانیان که گل زندگیشان نشکفته پرپرشد، به حدود یک میلیون نفر رسید.
    درمسیری که از فرانکفورت آغاز شد و تا آخرین ایستگاه، بازداشتگاه مرگ و کوره آدم سوزی آوشویتس، سه هزارکیلومتر طول کشید. درروزهای اخیر دوباره قطاری قدیمی که واگنهای حامل اسناد و زندگینامه چند نفراز قربانیان نونهال را دربرمی گرفت، به حرکت درآمد. اکثر آنها فرزندان خانواده های یهودی بودند. اما صدها هزار نفر از کولی ها و دیگر افراد نیز قربانی نازیها شدند.
    تاکنون سرنوشت دوازده هزارنفر از کودکان قربانی آلمانی به رشته تحریر درآمده و اسناد و شواهد آنان جمع آوری شده است. نمایشگاه مراحل تبعید را نشان می دهد و نیز چهره دژخیمان نازی علیه کودکان و نوجوانان - اعم از کسانی که درسازمان راه آهن نازی کار می کردند و یا نیروهای اس.اس را نشان می دهد.
    درسحرگاه یک بامداد سرد و برفی زمستانی، درمحوطه ایستگاه پرازدحام قطارها، تابلوئی زرد رنگ که بروی آن نوشته شده: " گورس ۱۱۰۱ کیلومتر «- و فاصله این محل تا یک شهرک فرانسوی دردامنه های سلسله جبال پیرنائیم درجنوب فرانسه را نشان میدهد، قطار به راه می افتد.
    قطاردیگری با دوهزارنفر از یهودیان دریکی از روزهای اکتبر ۱۹۴۰ به مانهایم اردوگاه نزدیک به آوشویتس رسیده بود.
    درگرداگرد یک ستون، چمدانهای پراکنده با اسامی کسانی که درقطار بوده اند، و علامتی که این نمایشگاه را نشان میدهد، کوشش شده که داستان زندگی کودکانی که این شانس را نیافتند که بزرگ شوند، بازگو گردد.
    پروژه ای که مرزها را درمی نوردد، میوه کاری مشترک از شهروندانی است که امیدوارند با این اقدام خود به دیگران الهام دهند که با نژادپرستی، افراط گرائی و تهییج احساسات خطرناک ملی گرایانه مبارزه شود.
    خانم باربارا ریتر، یکی از بانوان سالخورده شهر مانهایم می گوید: همه می دیدند که چگونه انسانهای بی گناه از خانه های خود رانده می شدند و قطارها به حرکت درمی آمد. از مانهایم به تنهائی دوهزارنفررانده شدند. این شمار انسانها را چگونه نادیده گرفتیم؟!
    خانم ریتر یادآور می شود که نازیها حتی سعی نکردند که کارخود را پنهان کنند. بلکه درروشنائی روز و دربرابر چشم همه به این اقدامات دست می زدند و درهمین حال نیز مردم عادی با سایر قطارها به سرکار و دیگر مقصدهای خود می رفتند و سکوت کرده بودند و کسی اعتراضی نمی کرد.
    به موازات حرکت این قطار، بازدید از نمایشگاه، مردم محلی را با نقش خانواده های آنها درتاریخ آشنا می کند.
    خانم ریتر خانواده خود را شاهد می گیرد و می گوید: برای فرزندان من چندان خوشآیند نیست که بدانند پدربزرگها و مادربزرگهای آنها درهرحال نقشی درشکل گیری این تاریخ تلخ داشته اند- حتی اگر نقش آنها فعالانه نبوده بلکه منفعل و نظاره گر ساکت قتلها بوده اند.
    وی می گوید، ما معلم و راننده قطار بودیم. به همین دلیل است که من نقشی دراین   تاریخ داشته ام، وبرای همین است که به برپائی این نمایشگاه کمک کرده ام. مگر ما بعنوان راننده قطار و معلم نمی توانستیم اعتراضی بکنیم؟
    بیشترین بازدیدکنندگان از نمایشگاه اتفاقا تاکنون سالمندانی بوده اند که باردیگر باید با تاریخ نه چندان دور خود دست و پنجه نرم می کنند.
    خانم ماریون گوتهارت می گوید: نمی توان باور کرد که چگونه مردانی دراونیفورم نظامی با کودکان این جنایات را روا داشته اند. مگر نمی دیدند که آنها اطفالی ناتوان و درمانده بیش نیستند؟ من از خود می پرسم این انسان نماها درمغز خود چه افکاری داشتند که به خویش اجازه می دادند که با کودکان چنین کنند.
    آقای بارت ونینگراد، یکی دیگر از بازدیدکنندگان این نمایشگاه درشهر مانهایم می گوید: درست است که می توان این گونه تصاویر و دست نوشته ها را درموزه های دیگر آلمان دید. اما اهمیت این نمایشگاه دراین است که درست درمحلی که این رخدادها بوقوع پیوسته و انسانها را به سوی سرنوشتی دردناک برده اند، برگزار می شود. حتما شهروندان دیگر می دیدند که بایهودیان چه می کنند. نمی توانستند که آنرا ندیده باشند. اگر دست کم اردوگاهها دوربود و نمی دیدند که چه درانتظار این همشهریهای آنهاست، حداقل می دیدند که هزاران انسان، ظالمانه مجبور می شوند که خانه خود را ترک کنند.
    خانم سوزان شلوسزه، نیز که به دیدار نمایشگاه درمانهایم آمده است، می گوید: دیدن اسامی افراد و دانستن مطالبی درباره زندگی آنها بسیار هیجان انگیزترازاین واقعیت است که مرتب بشنوید که شش میلیون انسان یهودی کشته شده اند. هنگامی که شما انسانهائی را می شناسید که ناگهان ناپدید شدند و حال می فهمید که به سوی مرگ فرستاده شدند، قلب را به درد می آورد، و صد البته این احساس نسبت به کودکان قربانی شده قوی تر است. من فکر می کنم که خوب است که دانش آموزان نسل امروز ما این نمایشگاه را ببینند و فکر کنند که این فاجعه می توانست برای آنها هم رخ دهد.
    یکی از نوجوانان بازدیدکننده ازاین نمایشگاه، که ازشهر هایدلبرگ، درنزدیکی مانهایم آمده، می گوید: برایم درک این فجایع براستی دشواراست. فکر می کنم که همه درآلمان و دراروپا می دانستند که نازیها چه می کنند. بنابراین نمی توانم به خود بقبولانم که که آنها در برابر این جنایات ضدبشری سکوت کرده اند.
    این نمایشگاه اکنون درادامه مسیر آن قطار مرگ به شهراشتوتگارت رسیده و از آنجا به بیست شهر دیگر هم برده خواهد شد.
    دست اندرکاران نمایشگاه امیدوارند که با یاری مردم محل، هرچه بیشتر اسناد و مدارک و خاطرات شفاهی را گرد آوری کنند.
    مطالبی که جمع شود، به منزلگاه یاد کودکان قربانی درآوشویتس برده خواهد شد.
    هشتم ماه مه سال ۲۰۰۸ این قطار به آوشویتس خواهد رسید. این تاریخی است که با تسلیم شدن آلمان نازی به نیروهای متفقین مصادف است
    پایان مقاله چهارم
    .........................
    مقاله پنجم
     کنسول ژاپن در لیتوانی با به خطر انداختن
    جانش جان شش هزار یهودی را نجات داد
    برگرفته از روزنامه اسرائیلی
    یدیعوت اخرونوت


    ترجمـــــــــــــــــــه: دان نسیمی – لوس آنجلس

    دیپلمات ژاپنی در جنگ جهانی دوم با به خطر انداختن جانش با
    صدور ویزای زندگی برای یهودیان ۶۰۰۰ نفر را از مرگ رهانید



     
    Chiune Sugihara
    دیپلمات ژاپنی «چی یون سوگیهارا» آینده شغلی خود را بخطر انداخت و بر خلاف فرمانی که دولت وقت ژاپن در سالهای جنگ جهانی دوم صادر کرده بود، به صدور بیش از ۶۰۰۰ ویزا برای یهودیان لیتوانی دست زد و به آنها امکان داد تا بتوانند از چنگال نازی ها بگریزند، به اردوگاههای مرگ آلمان هیتلری فرستاده نشوند و زنده بمانند! سرگذشت این باید مایه شرم همه سیه دلانی باشد که ادعا می کنند هولوکاست واقعیت نداشته و هیتلر جنایتی مرتکب نشده است.
     
    در ضیافت باشکوهی که به مناسبت بزرگداشت خدمات انسانی سوگیهارا دیپلمات ژاپنی در یکی از سالنهای مجلل تل آویو برگزار گردید بیش از ۶۰۰ نفر از کسانی که خود و یا بستگان آنها د این فرار بزرگ سهمی داشتند بمنظور قدردانی و سپاس از یک انسان والا که هزاران نفر از یهودیان را از چنگال مرگ نازیها رهایی بخشیده بود شرکت جستند.  منافع حاصله از این ضیافت که گروه های ارکستر متعددی در آن حضور یافتند صرفا˝ جهت نجات جان انسانها در سرتاسر جهان مورد استفاده قرار خواهد گرفت.  شعار این همایش این بود: «نجات جهان با نجات یک یک انسانها میسر است.»
    یکی از سمفونی های آن شب براساس زندگینامه سوگیهارا تهیه شده بود.  موسیقی دانان از کشورهای امریکا، بوسنیا، ژاپن، چین و اسرائیل  بودند و سرودهای ژاپنی همزمان با ترجمه انگلیسی آنها اجراء میشد. سوگیهارا یک قهرمان بود.  قهرمانی که نام او در تاریخ امروز و فردای جهان ثبت خواهد شد و بفراموشی سپرده نخواهد گردید.
    این دیپلمات ژاپنی بوسیله صدور ویزا ، که اجازه صدور آن توسط دولت وقت ژاپن منع گردیده بود موفق شد ۶۰۰۰ نفر یهودی رااز کشتارگاه های آلمان هیتلری نجات دهد و این اقدام برای سوگیهارا پرداخت بهای سنگینی را به همراه داشت.  او پست دولتی خود را از دست داد و به یک انگشت نما مبدل گشت. سوگیهارا ۲۰ سال پیش زندگی را بدرود گفت وا این در حالی بود که هیچ اندوخته ای از خود به جای نگذاشته بود.
    در این شب ضیافت، با قرائت زندگینامه او قلب ۶۰۰ نفر از حاضران به هیجان افتاد. حتی برای آنهایی که برای اولین بار با نام او آشنا می شدند غرورآمیز و وجدآفرین بود.
    وقایع زندگی سوگیهارا بر روی پرده سینما نشان داده میشد.  یک گروه کوچک از نوازندگان آهنگ های کلاسیک اثر آهنگسازان اسرائیلی را مینواختند و گزارش را همراهی میکردند.  یکی دیگر از خوانندگان ژاپنی، تصنیفی را که یوکوکی سوگیهارا» بیوه سوگیهارا تحت عنوان« ویزای زندگی» ساخته و در آن از خدمات « انسانی شوهرش قدردانی کرده بود به زبان ژاپنی اجرا کرد که متعاقب آن بوسیله خواننده دیگری بنام «خِن» به زبان انگلیسی تکرار شد.  آهنگ دیگری که سروده شده «من برای صلح بدنیا آمده ام» نام داشت.  چند سال قبل هیئتی به سرپرستی شخصی بنام توپوویچ از طرف وزارت خارجه اسرائیل  به یائونو شهر زادگاه سوگیهارا در ژاپن اعزام گردید تا در جشن استقلال اسرائیل  شرکت کند.  توپوویچ چنان تحت تأثیر سرگذشت سوگیهارا قرار گرفت که مصمم شد سرگذشت او را بعنوان نمادی از انسانیت و بشردوستی در بین نسل جوان اشاعه دهد.  او در هر فرصتی سرگذشت سوگیهارا را مطرح می کند و به این نکته اشاره دارد که سوگیهارا کوشیده است به ندای قلب خود که همان فرمان خدایش بود گوش دهد و نه به خواسته های دولتش.
    بیش از هر کس در آن ضیافت، سولی گانور یکی از آوارگانی که «ویزای زندگی» توسط سوگیهارا برای او صادر شده بود توجه حضار را به خود جلب کرد.
    به روایت وی، او اولین یهودی بود که سوگیهارا در طول زندگی اش با او مواجه شده بود.  این دو در یکی از روزهای عید حنوکای سال ۱۹۳۹ (در همان سالی که هیتلر لهستان را اشغال کرد و آتش جنگ جهانی دوم را برافروخت) در یک دکان شیرینی فروشی در شهر کوباتا در سرزمین لیتوانی، که به عمه گانور تعلق داشت آشنا شدند.  او بخوبی جشن حنوکای دسامبر ۱۹۳۹ را در آن شهر به خاطر دارد؛  شهری که در آن بزرگ شده بود.
    گانور ۱۱ ساله بود که با همکاری سایر دوستانش به جمع آوری اعانه جهت نگاهداری و حمایت از آوارگان یهودی که اندکی پس از اشغال لهستان توسط نازی ها در شهرکی جمع  شده بودند دست زد.
    سوگیهارا بنا به خواسته پدرش به تحصیلات خود ادامه داد و برای آموختن زبان انگلیسی به دانشگاه رفت.  در آنجا استعداد فوق العاده ای در آموختن زبان از خود نشان داد و علاوه بر زبان انگلیسی به زبانهای روسی و آلمانی بخوبی آشنا شد و این استعداد او را به طرف وزارت خارجه ژاپن رهنمون شد.
    اولین مأموریت او در منچوری بود.  در آنجا با دختری روسی آشنا شد و با او ازدواج کرد.  ولی این زناشوئی به درازا نکشید و چندی بعد منجر به طلاق گردید.  لذا به ژاپن بازگشت و همسر مطلقه اش به استرالیا مهاجرت کرد.  در ژاپن سوگیهارا با یوکی کی آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج دوباره وی گردید.
    در سال ۱۹۳۹ وی را به سرپرستی کنسولگری ژاپن در سرزمین لیتوانی (در حاشیه دریای بالتیک و در شمال کشور لهستان) منصوب کردند.  او همراه با همسر و سه فرزندش در طبقه دوم ساختمان کنسولگری در شهر اقامت گزیدند.  در آن ایام تنها وسیله خروج از ( کوونا ) لیتوانی در اختیار داشتن ویزای ژاپن بود.
    سوگیهارا از وضع اسفناک یهودیان باخبر گردیده بود. او می دید که چگونه یهودیان را آزار می دهند و آنها را می کشند و اموالشان را به غارت می برند و اگر حکومت آلمان نازی بر آن سرزمین مسلط گردد، بی تردید همه یهودیان را با همکاری یهودستیزان محلی خواهد کشت.
    او با فرستادن سه تلگراف متوالی از وزارت خارجه ژاپن خواست به وی اجازه داده شود برای یهودیانی که قصد خروج از لیتوانی را دارند ویزای سفر صادر کند.  معذلک تقاضاهای مکرر سوگیهارا و گزارش آنچه بر یهودیان میگذرد مثمر ثمر واقع نشد و دولت ژاپن با صدور ویزا برای یهودیان مخالفت ورزید.
    سوگیهارا با پشتیبانی همسرش تصمیم گرفت بدون در نظر گرفتن دستورات صادره از جانب وزارت خارجه کشور متبوع خود، صدها ویزا برای یهودیان نگون بخت لیتوانی صادر کند.  ساعت به ساعت و روز بروز سوگیهارا در دفتر کار خود حضور می یافت و پاسپورت های متقاضیان را مهر میزد.  به این طریق هزاران ویزا جهت یهودیانی که در مقابل ساختمان کنسولگری ژاپن اجتماع کرده بودند صادر گردید.  او حتی از ساعت صرف غذا استفاده میکرد و تنها به خوردن ساندویچی که همسرش برای او تهیه میکرد بسنده می کرد. اغلب اوقات زنش برای چند دقیقه انگشتان او را ماساژ میداد تا شوهرش بتواند راحت تر ویزاها را صادر کند.
    هنگامی که روسها به دیپلماتهای خارجی دستور دادند که از کوونا خارج شوند، سوگیهارا از دولت روسیه درخواست کرد که به او ۲۰ روز دیگر مهلت داده شود تا بتواند به صدور ویزای بیشتری دست بزند. این تقاضا مورد موافقت قرار گرفت و او موفق شد صدها ویزای دیگر درطول ۲۰ روز صادر کند.  ولی بعد از گذشت این سه هفته ناچار شد لیتوانی را ترک گوید اما حتی در فاصلۀ رفتن به ایستگاه قطار او همچنان به صدور ویزا ادامه میداد و هنگامیکه داخل کوپۀ قطار شد از درون پنجره مهر ویزا را بطرف یهودیانی که در اطراف قطار جمع آمده بودند پرتاب کرد تا آنها بتوانند ویزاهای بیشتری را برای آوارگان صادر کنند.
    به این طریق سوگیهارا بیش از ۶۰۰۰ ویزا جهت یهودیان صادر کرد که تعداد بازماندگان و نواده های آنها هم اکنون به یکصد هزار نفر بالغ میشوند.
    سوگیهارا پس از بازگشت به ژاپن برکنار شد و وضع مالی او بحدی به وخامت گرائید که قادر به تأمین هزینه روزانه خود نبود. مدت کوتاهی به عنوان مترجم در یکی از سازمانهای انتشاراتی به کار مشغول شد و پس از آن ناچار گردید کار نیمه وقتی را برای خود پیدا کند.
    نظر به اینکه او سوابق اداری «غیر درخشانی» داشت، پیدا کردن یک کار مناسب برای او مشکل بود – به طوریکه ناچار شد به روسیه سفر کند و در آنجا در یک شرکت بازرگانی روسی به کار مشغول گردد. او بمدت ۱۶ سال در آن شرکت کار کرد و خیلی به ندرت اتفاق می افتاد که افراد خانواده اش را ببیند.
    یکی از فرزندانش تعریف میکرد: زمانیکه برای اولین بار او را ملاقات کرده ، شرائط زندگی پدرش را بسیار ناراحت کننده و محقرانه یافته است.  او میگفت که چگونه پدرش غذای خود را به ر روی اجاق برقی در همان اطاقی که زندگی میکرده می پخته است.
    تقریبا˝ سه سال بعد از این ملاقات، در سال ۱۹۶۸ یکی از نجات یافتگان به نام یهوشوع نیشری که سالها بدنبال سوگیهارا گشته بود او را می یابد.  نیشری که در کنسولگری اسرائیل  در توکیو خدمت میکرد موفق به شناسائی سوگیهارا شده و او را به کنسولگری دعوت کرد.  این نخستین بار بود که سوگیهارا یکی از نجات یافتگان خود را ملاقات میکرد و از زبان او در باره هزاران یهودی که از طریق ویزاهای او جان خود را نجات داده بودند مطالبی را می شنید.
    او از جانب بنیاد ید و شم که در سال ۱۹۸۵ موزه اسناد و آثار جنایت نازی را در اورشلیم برپا ساخته به عنوان «یکی از نیکوکاران جهان» شناخته شد.  ولی نظر به اینکه بشدت بیمار بود نتوانست به اسرائیل  سفر کند و تنها همسر و فرزند جوانش در مراسم اهداء لوحه افتخار شرکت کردند.  (پسر بزرگش چند سال قبل از بیماری سرطان بدرود حیات گفته بود).
    در آن مراسم وزیر دارائی اسبق اسرائیل  که او نیز از جمله نجات یافتگان بود شرکت داشت. در آن روز ده ها اصله درخت بنام او غرس گردید.  وقتی که از سوگیهارا پرسیدند چه خواسته ای از دولت اسرائیل  دارد در جواب گفته بود که میخواهد به پسر کوچکش اجازه اقامت در اسرائیل  داده شود تا او بتواند در دانشگاه عبری اورشلیم به تحصیل بپردازد. نابوکی فرزند کوچک ساگیهارا به دانشگاه راه یافت و امروزه به زبانهای عبری و ایدیش تکلم میکند و هم اکنون در یکی از شهرهای بلژیک اقامت دارد.
    یوکوکی همسر سوگیهارا اینک ۹۴ سال دارد و به بیماری الزایمر مبتلا گردیده است.
    دولت اسرائیل  به همه اعضای خانواده سوگیهارا ویزای اقامت دائم داد.  سرگذشت سوگیهارا در سال ۲۰۰۵ در یک فیلم مستند به نمایش گذاشته شد. 
    تنها در سال ۱۹۹۱ بود که دولت ژاپن بر آن شد از اعضای خانواده های نجات یافتگان توسط سوگیهارا طلب پوزش نماید و هم اینکه سوگیهارا را به اخذ جایزه انساندوستی ژاپن مفتخر نموده و در شهر زادگاه او یک پارک عمومی با یک لوحه یادبود احداث نمود.
    من به ندای خدای خود گوش دادم
    اولین یهودی در لیتوانی که با سوگیهارا دیدار داشت و وضع اسفناک یهودیان در آن سرزمین را برای او تشریح کرد. سولی گانور در آن هنگام طفل خردسالی بود که در یکی از شبهای حنوکا به مغازه شیرینی فروشی عمه اش رفته بود تا از او هدیه حنوکا دریافت کند.
    گانور میگوید: افراد مختلفی برای خرید شکلات به مغازه عمه ام می آمدند.  جنگ جهانی دوم آغاز شده بود و آلمانیها لهستان را به اشغال خود درآورده بودند و این امر منجر بدان گشته بود که هزاران تن از یهودیان نگون بخت لهستان به لیتوانی بگریزند.
    در آن شب به محض ورود به مغازه عمه ام ، سوگیهارا نیز داخل شد و شروع به خرید شیرینی برای افراد خانواده اش کرد.  این اولین بار بود که با یک مرد ژاپنی با آن چشمان ریز و کج و معوجش مواجه میشدم.  من همچنان با کنجکاوی و تعجب به چشمانش نگاه میکردم.  عمه ام بمن فهماند که نباید آنقدر به او نگاه کنم و بمن گفت: بیا با کنسول ژاپن آشنا شو.
    او زبان روسی را بخوبی تکلم میکرد.  بمن لبخندی زد و سپس مقداری پول کف دست من گذاشت.  به او گفتم من از غریبه ها هدیه حنوکا قبول نمیکنم ، زیرا او عضوی از افراد خانواده من نیست. ولی او به من گفت اگر این طور است پس من در این جشن، عموی تو میشوم.  به او گفتم اگر عموی من هستی پس بهتر است که شب شبات (شنبه) برای مراسم جشن حنوکا به منزل ما بیایی.  آن مرد با تبسم گفت: بهتر است این دعوت را قبلا˝ با عمه ات در میان بگذاری.
    در این لحظه عمه ام داخل بحث شد و او نیز از وی دعوت کرد که به خانه ما بیاید؛ و حقیقت اینکه او همراه با همسر و سه فرزندش به منزل ما آمدند.  من فرزند کوچک او را که نابوکی خوانده میشد و ۵ سال داشت بعدها با او همبازی شدم را همچنان به خاطر دارم. .
    من و عمه ام موضوع دعوت از کنسول ژاپن و خانواده اش را با سایر افراد خانواده در میان نگذاشته بودیم ، تا اینکه عمه ام به آنها گفته بود که یک سورپریز بسیار جالب برای آنها دارد.
    افراد خانواده ما چیزی در باره ژاپن نمی دانستند. تنها آگاهی آنها این بود که ژاپن در جنگ جهانی با آلمان متحد شده است.  ولی سوگیهارا یک انسان بی همتا بود. مردی با قلبی پاک از نژاد سامورائی ها.  هنگامیکه از او پرسیده بودند چگونه توانسته است زندگی اش را این چنین بخطر اندازد گفته بود: «من می باید تصمیم می گرفتم که آیا باید به ندای خدای خودم گوش میدادم یا به خواسته های دولت خویش گردن می نهادم.» و عاقبت تصمیم میگیرد به ندای خدایش گوش دهد.
    روزی که به خانه ما آمد خیلی مایل بود از اصل و نسب ما آگاه شود.  او از اتحاد و همبستگی افراد خانواده نسبت به هم که ناشی از فرهنگ و آیین یهود بود به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود.  او همچنین از آزار و اذیتی که در طول قرنها نسبت به یهودیان اعمال شده بود ناراحت و متأثر بود.
    در آن شب زوج دیگری که از لهستان فرار کرده بودند حضور داشتند.  آن یهودی لهستانی به سوگیهارا نزدیک شده و از او پرسید که آیا می تواند ویزای ورود به ژاپن دریافت کند؟! این دو اولین افرادی بودند که از سوگیهارا ویزای ژاپن دریافت کردند و ماه ها بعد صدها ویزا توسط سوگیهارا صادر شد.
    روسها لیتوانی را در سال ۱۹۴۰ به اشغال خود درآوردند و یهودیانی که قصد فرار از آن سرزمین را داشتند در مقابل کنسولگری های خارجی مثل بریتانیا و ایالات متحده جهت دریافت ویزا تجمع میکردند. ولی وقتی به یک یهودی میرسید از صدور ویزا برای او خودداری می شد. سوگیهارا اولین دیپلمات خارجی در لیتوانی بود که به صدور ویزا جهت یهودیان دست زد.
    - چرا فرار نکردید؟
    - ما فکر می کردیم روسیه آنقدر قدرتمند است که امکان پیروزی آلمانها وجود نخواهد داشت و در واقع تا حدودی احساس امنیت میکردیم و وقتی که موفق به دریافت ویزا شدیم اعلام گردید که ویزاهای صادره از لیتوانی از اعتبار ساقط است و از آن پس ما به یک شهروند روسی مبدل شده بودیم و اجازه خروج از سرزمین را نداشتیم.
    - آیا بین شما و افراد خانواده سوگیهارا بعدا˝ روابطی برقرار شد؟
    - خانه ما با ساختمان کنسولگری که سوگیهارا و افراد خانواده اش در آن زندگی میکردند چندان فاصله ای نداشت. و وقتیکه او فهمید که ما تمبر جمع می کنیم، مرا به خانه اش دعوت کرد و به من تمبرهای ژاپنی هدیه داد.  من با پسر کوچکش بازی میکردم و همسرش بمن شیرینی های ژاپنی میداد. مدتی گذشت و ما بناچار از هم جدا شدیم.  بعدها یهودیانی که توسط او از مرگ نجات یافته بودند برای یافتن او به ژاپن رفتند ولی اثری از او نیافته بودند. او ناپدید شده بود.
    - چگونه نجات یافتید؟
    - ما را به بازداشتگاه کوونا فرستادند و در شش ماه آخر جنگ در بازداشتگاه مرگ داخائو بسر بردیم.  در آنجا برادرم را تیرباران کردند و خواهرم را به گتوی اشتوتگارت اعزام داشتند.  درست قبل از پایان جنگ جهانی آلمانی ها تصمیم گرفته بودند همه زنان یهودی را که زنده مانده بودند در دریا غرق کنند، آنها را در کشتی های متعددی جای دادند. خواهرم نیز از جمله آنها بود.  پس از آن انگلیسی ها آمدند و کشتی ها را بمباران کردند.  خواهرم خود را با کمک تخته پاره ای روی آب نگاه داشته بود که توسط یک کشتی گشتی آلمانی نجات یافت.  او را به بیمارستانی در شهر کیل در آلمان فرستادند.  پس از یک روز اقامت در آن شهر، یک نفر از اعضای بریگاد یهود از این موضوع آگاهی یافت و متوجه شد که او به زبان عبری تکلم میکند.  به او پیشنهاد کرد بگوید اهل تل آویو است، و او را به تل آویو فرستادند.  من در بازداشتگاه مرگ داخائو بودم و در اواخر جنگ بود که ما را به رژه مرگ" فرستادند که آمریکائی ها به نجات " ما شتافتند.  من و دوستانم آن شب آخر را در میان توده های برف خوابیدیم.  پدرم توانست خود را از مرگ نجات دهد.  بعد از پایان جنگ با یک زن افسر کانادائی ازدواج کرد و در آنجا مستقر گردید.  من تصمیم گرفتم به ارتش اسرائیل  بپیوندم. سال ۱۹۴۸ بود و از اینکه  در استقلال کشور اسرائیل  سهمی داشته ام بخود می بالیدم.
    از آخرین ملاقات خود با همسر سوگیهارا چه خاطره ای بیاد دارید؟
    چند سال پیش با زنش که از اسرائیل  دیدن میکرد ملاقات کردم.  او مرا در روزهایی که با بچه کوچکشان بازی میکردم به خاطر داشت.  خود من سالهای درازی کاپیتان یک کشتی تجارتی در شرکت اسرائیلی «صیم» بودم و بعدها به خرید و فروش پارچه پرداختم.  چند سالی در سن دیئگو زندگی کردم ولی عاقبت به اسرائیل  بازگشتیم زیرا دخترمان مایل بود به ارتش اسرائیل  بپیوندد.  وقتیکه همسر سوگیهارا به اورشلیم آمد این موقعیت فراهم شد که با او دیداری داشته باشیم.
    وقتیکه من کتاب « شمعی روشن کن » را انتشار دادم از همسر و فرزندش دعوت کردم نزد من بیایند تا یک جلد کتاب امضاء شده خود را به آنها اهداء کنم.  پسر او که در دانشگاه اورشلیم تحصیل کرده هم اکنون به زبانهای عبری و ایدیش بخوبی تکلم میکند.
    سوگیهارا در زمره نیکوکاران بشریت بود.  او زندگی خود و خانواده خود را در راه نجات انسانها بخطر انداخت.  من این داستان را در سخنرانی هائی که در کشورهای مختلف انجام میدهم بارها بازگو کرده و باز هم بازگو خواهم کرد.  حقیقت را خواهم گفت و جز حقیقت چیزی نخواهم گفت... و این وظیفه من است.

    بخش انگلیسی مطلب بالا
    برگرفته از




    The Compassion of Consul-General Sempo Sugihara




    In the course of human existence, many people are tested. Only a few soar as eagles and achieve greatness by simple acts of kindness, thoughtfulness and humanity. This is the story of a man and his wife who, when confronted with evil, obeyed the kindness of their hearts and conscience in defiance of the orders of an indifferent government. These people were Chiune and Yukiko Sugihara who, at the beginning of World War II, by an ultimate act of altruism and self-sacrifice, risked their careers, their livelihood and their future to save the lives of more than 6,000 Jews. This selfless act resulted in the second largest number of Jews rescued from the Nazis.

    The Compassion of Consul-General Sempo Sugihara

    In March 1939, Japanese Consul-General Chiune Sugihara was sent to Kaunas to open a consulate service. Kaunas was the temporary capital of Lithuania at the time and was strategically situated between Germany and the Soviet Union. After Hitler's invasion of Poland on September 1, 1939, Britain and France declared war on Germany. Chiune Sugihara had barely settled down in his new post when Nazi armies invaded Poland and a wave of Jewish refugees streamed into Lithuania. They brought with them chilling tales of German atrocities against the Jewish population. They escaped from Poland without possessions or money, and the local Jewish population did their utmost to help with money, clothing and shelter.

    Before the war, the population of Kaunas consisted of 120,000 inhabitants, one forth of which were Jews. Lithuania, at the time, had been an enclave of peace and prosperity for Jews. Most Lithuanian Jews did not fully realize or believe the extent of the Nazi Holocaust that was being perpetrated against the Jews in Poland. The Jewish refugees tried to explain that they were being murdered by the tens of thousands. No one could quite believe them. The Lithuanian Jews continued living normal lives. Things began to change for the very worst on June 15, 1940, when the Soviets invaded Lithuania. It was now too late for the Lithuanian Jews to leave for the East. Ironically, the Soviets would allow Polish Jews to continue to emigrate out of Lithuania through the Soviet Union if they could obtain certain travel documents.

    By 1940, most of Western Europe had been conquered by the Nazis, with Britain standing alone. The rest of the free world, with very few exceptions, barred the immigration of Jewish refugees from Poland or anywhere in Nazi-occupied Europe.

    Against this terrible backdrop, the Japanese Consul Chiune Sugihara suddenly became the linchpin in a desperate plan for survival. The fate of thousands of families depended on his humanity. The Germans were rapidly advancing east. In July 1940, the Soviet authorities instructed all foreign embassies to leave Kaunas. Almost all left immediately, but Chiune Sugihara requested and received a 20-day extension.


    Jewish refugees at the gate, July 1940. Thousands of Jews lined up
    in front of the Japanese Consulate in Kaunas, Lithuania, hoping to receive
    transit visas allowing them to escape to the Far East and to America or Palestine

    Except for Mr. Jan Zwartendijk, the acting Dutch consul, Chiune Sugihara was now the only foreign consul left in Lithuanania's capital city. They had much work to do.

    The Dutch Connection

    Now into summer, time was running out for the refugees. Hitler rapidly tightened his net around Eastern Europe. It was then that some of the Polish refugees came up with a plan that offered one last chance for freedom. They discovered that two Dutch colonial islands, Curacao and Dutch Guiana, (now known as Suriname) situated in the Caribbean, did not require formal entrance visas. Furthermore, the honorary Dutch consul, Jan Zwartendijk, told them he had gotten permission to stamp their passports with entrance permits.

    There remained one major obstacle. To get to these islands, the refugees needed to pass through the Soviet Union. The Soviet consul, who was sympathetic to the plight of the refugees, agreed to let them pass on one condition: In addition to the Dutch entrance permit, they would also have to obtain a transit visa from the Japanese, as they would have to pass through Japan on their way to the Dutch islands.

    Sugihara's Choice

    On a summer morning in late July 1940, Consul Sempo Sugihara and his family awakened to a crowd of Polish Jewish refugees gathered outside the consulate. Desperate to flee the approaching Nazis, the refugees knew that their only path lay to the east. If Consul Sugihara would grant them Japanese transit visas, they could obtain Soviet exit visas and race to possible freedom. Sempo Sugihara was moved by their plight, but he did not have the authority to issue hundreds of visas without permission from the Foreign Ministry in Tokyo.

    Permission Denied

    Chiune Sugihara wired his government three times for permission to issue visas to the Jewish refugees. Three times he was denied. The Japanese Consul in Tokyo wired:

    CONCERNING TRANSIT VISAS REQUESTED PREVIOUSLY STOP ADVISE ABSOLUTELY NOT TO BE ISSUED ANY TRAVELER NOT HOLDING FIRM END VISA WITH GUARANTEED DEPARTURE EX JAPAN STOP NO EXCEPTIONS STOP NO FURTHER INQUIRIES EXPECTED STOP
    (SIGNED) K TANAKA FOREIGN MINISTRY TOKYO

    Visas For Life

    After repeatedly receiving negative responses from Tokyo, the Consul discussed the situation with his wife and children. Sugihara had a difficult decision to make. He was a man who was brought up in the strict and traditional discipline of the Japanese. He was a career diplomat, who suddenly had to make a very difficult choice. On one had, he was bound by the traditional obedience he had been taught all his life. On the other hand, he was a samurai who had been told to help those who were in need. He knew that if he defied the orders of his superiors, he might be fired and disgraced, and would probably never work for the Japanese government again. This would result in extreme financial hardship for his family in the future.

    Chiune and his wife Yukiko even feared for their lives and the lives of their children, but in the end, could only follow their consciences. The visas would be signed.

    For 29 days, from July 31 to August 28, 1940, Mr. and Mrs. Sugihara sat for endless hours writing and signing visas by hand. Hour after hour, day after day, for these three weeks, they wrote and signed visas. They wrote over 300 visas a day, which would normally be one month's worth of work for the consul. Yukiko also helped him register these visas. At the end of the day, she would massage his fatigued hands. He did not even stop to eat. His wife supplied him with sandwiches. Sugihara chose not to lose a minute because people were standing in line in front of his consulate day and night for these visas. When some began climbing the compound wall, he came out to calm them down and assure them that he would do is best to help them all. Hundreds of applicants became thousands as he worked to grant as many visas as possible before being forced to close the consulate and leave Lithuania. Consul Sugihara continued issuing documents from his train window until the moment the train departed Kovno for Berlin on September 1, 1940. And as the train pulled out of the station, Sugihara gave the consul visa stamp to a refugee who was able use it to save even more Jews.

    After receiving their visas, the refugees lost no time in getting on trains that took them to Moscow, and then by trans-Siberian railroad to Vladivostok. From there, most of them continued to Kobe, Japan. They were allowed to stay in Kobe for several months, and were then sent to Shanghai, China. Thousands of Polish Jews with Sugihara visas survived in safety under the benign protection of the Japanese government in Shanghai. As many as six thousand refugees made their way to Japan, China and other countries in the following months. They had escaped the Holocaust. Through a strange twist of history, they owed their lives to a Japanese man and his family. They had become Sugihara Survivors.

    Despite his disobedience, his government found Sugihara's vast skills useful for the remainder of the war. But in 1945, the Japanese government unceremoniously dismissed Chiune Sugihara from the diplomatic service. His career as a diplomat was shattered. He had to start his life over. Once a rising star in the Japanese foreign service, Chiune Sugihara could at first only find work as a part-time translator and interpreter. For the last two decades of his life, he worked as a manager for an export company with business in Moscow. This was his fate because he dared to save thousands of human beings from certain death.

    The Miracle of Chanukah 1939

    The makings of a hero are many and complex, but Sugihara's fateful decision to risk his career may have been influenced by a simple act of kindness from an 11-year-old boy. He lived with his family in Lithuania, and his name was Zalke Jenkins (Solly Ganor).

    Solly Ganor was the son of a menshevik refugee from the Russian revolution in the early 1920s. After the Russian revolution the family moved to Kaunas, Lithuania. The family prospered for years before World War II in textile import and export. Young Solly Ganor, concerned about Polish Jews entering Kaunas, gave most of his allowance and savings to the Jewish refugee boards. Having given away all of his money, he went to his aunt Annushka's gourmet food shop in Kaunas. He went there to borrow a Lithuania lit (Lithuanian dollar) to see the latest Laurel and Hardy movie. In his aunt's store he met Japanese Consul Chiune Sugihara. Consul Sugihara overheard the conversation and gave young Solly two shiny lit. Impulsively, the young boy invited the Consul with the kind eyes to his family celebration of the first night of Chanukah 1939.

    The surprised and delighted Consul gratefully accepted the young boy's offer, and he and his wife Yukiko attended their first Jewish Chanukah celebration.

    Mr. Sugihara commented on the closeness of the Jewish families and how it reminded him of his family, and of similar Japanese festivals. Fifty-four years later, Mrs. Sugihara remembers with delight the cakes and cookies and desserts offered to them during this Jewish festival of lights.

    Solly Ganor and his father were soon friends with the Consul-General and they conversed in Russian. Later Solly Ganor and his father witnessed Consul Sugihara in his office calling the Russian officials to get permission to issue visas across the Russian borders. Solly Ganor and his father later received Sugihara visas but were unable to use them because they were Soviet citizens.

    Most of the Ganor family were murdered in the Holocaust. Solly's sister Fanny and Aunt Anushka survived the war. Aunt Anushka returned to Lithuania and died in 1969. Fanny married Sam Skutelsky from Riga and eventually settled in the United States. Their son Robert, Solly's only living nephew, now lives in Boulder, Colorado.

    Solly and his father spent over two years in the Kaunas ghetto before being deported to the Landsberg-Kaufering outer camps of Dachau in late 1944. They survived the war and moved to Israel. The older Ganor died peacefully in Tel Aviv in 1966.

    Ironically, in May 1945, Solly Ganor was liberated by Japanese American soldiers of the 522nd Field Artillery Battalion, men who had been interned in their own country.

    To Solly, the Japanese face has come to symbolize kindness and liberation.

    Who Was Chiune Sugihara?

    For the last half century people have asked, "Who was Chiune Sugihara?"

    They have also asked, "Why did he risk his career, his family fortune, and the lives of his family to issue visas to Jewish refugees in Lithuania?" These are not easy questions to answer, and there may be no single set of answers that will satisfy our curiosity or inquiry.

    Chiune (Sempo) Sugihara always did things his own way. He was born on January 1, 1900. He graduated from high school with top marks and his father insisted that he become a medical doctor. But Chiune's dream was to study literature and live abroad. Sugihara attended Tokyo's prestigious Waseda University to study English. He paid for his own education with part-time work as a longshoreman and tutor.

    One day he saw an item in the classified ads. The Foreign Ministry was seeking people who wished to study abroad and might be interested in a diplomatic career. He passed the difficult entrance exam and was sent to the Japanese language institute in Harbin, China. He studied Russian and graduated with honors. He also converted to Greek Orthodox Christianity. The cosmopolitan nature of Harbin, China opened his eyes to how diverse and interesting the world was.

    He then served with the Japanese-controlled government in Manchuria, in northeastern China. He was later promoted to Vice Minister of the Foreign Affairs Department. He was soon in line to be the Minister of Foreign Affairs in Manchuria.

    While in Manchuria he negotiated the purchase of the Russian-owned Manchurian railroad system by the Japanese. This saved the Japanese government millions of dollars, and infuriated the Russians.

    Sugihara was disturbed by his government's policy and the cruel treatment of the Chinese by the Japanese government. He resigned his post in protest in 1934.

    In 1938 Sugihara was posted to the Japanese diplomatic office in Helsinki, Finland. With World War II looming on the horizon, the Japanese government sent Sugihara to Lithuania to open a one-man consulate in 1939. There he would report on Soviet and German war plans. Six months later, war broke out and the Soviet Union annexed Lithuania. The Soviets ordered all consulates to be closed. It was in this context that Sugihara was confronted with the requests of thousands of Polish Jews fleeing German-occupied Poland.

    Sugihara, the Man

    Sugihara's personal history and temperament may contain the key to why he defied his government's orders and issued the visas. Sugihara favored his mother's personality. He thought of himself as kind and nurturing and artistic. He was interested in foreign ideas, religion, philosophy and language. He wanted to travel the world and see everything there was, and experience the world. He had a strong sense of the value of all human life. His language skills show that he was always interested in learning more about other peoples.

    Sugihara was a humble and understated man. He was self-sacrificing, self-effacing and had a very good sense of humor. Yukiko, his wife, said he found it very difficult to discipline the children when they misbehaved. He never lost his temper.

    Sugihara was also raised in the strict Japanese code of ethics of a turn-of-the-century samurai family. The cardinal virtues of this society were oya koko (love of the family), kodomo no tamene (for the sake of the children), having gidi and on (duty and responsibility, or obligation to repay a debt), gaman (withholding of emotions on the surface), gambate (internal strength and resourcefulness), and haji no kakete (don't bring shame on the family). These virtues were strongly inculcated by Chiune's middle-class rural samurai family.

    It took enormous courage for Sugihara to defy the order of his father to become a doctor, and instead follow his own academic path. It took courage to leave Japan and study overseas. It took a very modern liberal Japanese man to marry a Caucasian woman (his first wife; Yukiko was his second wife) and convert to Christianity. It took even more courage to openly oppose the Japanese military policies of expansion in the 1930s.

    Thus Sempo Sugihara was no ordinary Japanese man and may have been no ordinary man. At the time that he and his wife Yukiko thought of the plight of the Jewish refugees, he was haunted by the words of an old samurai maxim: "Even a hunter cannot kill a bird which flies to him for refuge."

    A Final Tribute: Righteous Among the Nations

    Today, more than 50 years after those 29 fateful days in July and August of 1940, there may be more than 40,000 who owe their lives to Chiune and Yukiko Sugihara. Two generations have come after the original Sugihara survivors, all owing their existence to one modest man and his family. After the war, Mr. Sugihara never mentioned or spoke to anyone about his extraordinary deeds. It was not until 1969 that Sugihara was found by a man he had helped save, Mr. Yehoshua Nishri. Soon, hundreds of others whom he had saved came forward and testified to the Yad Vashem (Holocaust Memorial) in Israel about his life saving acts of courage. After gathering testimonies from all over the world, Yad Vashem realized the enormity of this man's self-sacrifice in saving Jews. And so it came to pass that in 1985 he received Israel's highest honor. He was recognized as "Righteous Among the Nations" by the Yad Vashem Martyrs Remembrance Authority in Jerusalem.

    By then a old man near death, he was too ill to travel to Israel. His wife and son received the honor on his behalf. Further, a tree was planted in his name at Yad Vashem, and a park in Jerusalem was named in his honor.

    Forty-five years after he signed the visas, Chiune was asked why he did it. He liked to give two reasons: "They were human beings and they needed help," he said. "I'm glad I found the strength to make the decision to give it to them." Sugihara was a religious man and believed in a universal God of all people. He was fond of saying, "I may have to disobey my government, but if I don't I would be disobeying God."

    Consul Chiune Sugihara, age 86, died on July 31, 1986. Mrs.Yukiko Sugihara had her 88th birthday on December 17, 2001. She now lives in Fujisawa, Japan.
    ........................................
    اخرین بخش
    گزارش مجمع عمومی سازمان ملل در چگونگی به تصویب رسیدن ۲۷ ژانویه هر سال بعنوان روز بین المللی هالاکاست


    GENERAL ASSEMBLY

    Sixtieth General Assembly
    Plenary
    42nd Meeting (AM)
    1 / 11 / 2005

    GENERAL ASSEMBLY DECIDES TO DESIGNATE 27 JANUARY AS ANNUAL INTERNATIONAL DAY OF COMMEMORATION TO HONOUR HOLOCAUST VICTIMS

    The General Assembly today decided that the United Nations will designate 27 January -– the anniversary of the liberation of the Auschwitz death camp -- as an annual International Day of Commemoration to honour the victims of the Holocaust, and urged Member States to develop educational programmes to instil the memory of the tragedy in future generations to prevent genocide from occurring again.

    Rejecting any denial of the Holocaust as a historical event, either in full or in part, the 191-member Assembly adopted by consensus a resolution condemning “without reserve” all manifestations of religious intolerance, incitement, harassment or violence against persons or communities based on ethnic origin or religious belief, whenever they occur.

    The Assembly also requested United Nations Secretary-General Kofi Annan to establish an outreach programme on the “Holocaust and the United Nations”, as well as measures to mobilize civil society for Holocaust remembrance and education, in order to help prevent future acts of genocide.

    The debate on the issue stretched over two days, with delegations expressing support for the historic text, which honoured the “courage and dedication shown by soldiers who liberated the concentration camps”, and commended countries that had worked hard to preserve those sites which served as Nazi death camps or forced labour prisons during the Holocaust.

    Introducing his country’s first-ever resolution before the Assembly, Israel’s representative yesterday said it was imperative for the sanctity of life and for the preservation of humanity for all States to learn the lessons of the Holocaust, and to prevent such atrocities in the future. He urged the Assembly to adopt the text by consensus so that the United Nations and its Member States could demonstrate their commitment to the cause with one voice.

    Today, Brazil’s representative said the Jewish Holocaust had been a paradigm of genocide -- a crime that had not been defined until then and one not affording legal recourse before then. Massacres prior to that tragedy could not be properly judged, and their perpetrators could not be punished, including crimes committed against the indigenous peoples of the Americas during the colonial period, along with the practice of slavery, he said. The 1948 anti-genocide Convention was the starting point of the needed definition. Now the crime had been incorporated into the Rome Statute of the International Criminal Court.

    Sixty years on, it was still difficult for the vast majority of Member States to examine their own national histories, particularly modern histories, said Jordan’s representative. And if genocide was to be made a truly unthinkable occurrence in the future, not only must countries confront their own philosophies of negation, but they must also collectively support the Court, the only permanent judicial body designed to end impunity for the gravest of crimes.

    While all speakers backed the general thrust of the draft, there were calls for its scope to be expanded beyond the specific events surrounding the Holocaust to incorporate not only the lessons of that tragedy, but also other war crimes, acts of genocide or ethnic cleansing, such as had been witnessed in the Balkans and Rwanda. Indonesia’s representative was among those condemning the Holocaust, while stressing that history registered a long list of human tragedies. It would be preferable if the intention to institute Holocaust remembrance within the United Nations system also gave simultaneous attention to other tragedies, he said.

    Wrapping up the discussion, Assembly President Jan Eliasson of Sweden said the Holocaust had been a turning point in history, which had prompted the world to say “never again”. The significance of the resolution adopted today was that it called for a remembrance of past crimes with an eye towards preventing them in the future.

    Also speaking today were the representatives of China, Guatemala, Republic of Korea, Belarus, Ukraine, Argentina and Austria, as well as the Observer for the Holy See.

    Speaking after adoption of the text were the representatives of Venezuela, Egypt, Malaysia and Israel.

    The representative of Japan spoke in exercise of the right of reply.

    The Assembly will reconvene at 9:30 a.m. on Thursday, 3 November, to hold elections to fill vacancies in several United Nations bodies, and to jointly consider matters related to the implementation of United Nations resolutions, and sport for peace and development.

    Background

    The General Assembly met this morning to conclude its debate on Holocaust remembrance.

    By the terms of a draft resolution on Holocaust remembrance (document A/60/L.12), the Assembly would call for the designation of 27 January as an annual International Day of Commemoration in memory of the victims of the Holocaust. It would also reject any denial of the Holocaust as a historical event, either in full or in part, and urge Member States to develop educational programmes that will inculcate future generations with the lessons of the Holocaust in order to help prevent future acts of genocide.

    The programme budget implications of the draft resolution are contained in a report of the Fifth Committee (Administrative and Budgetary) (document A/60/528). It states that adoption of the resolution would entail the expenditure of additional resources in the amount of $345,200, in the section related to Public Information, of the proposed programme budget for the biennium 2006-2007. That would represent a charge against the contingency fund and would require appropriation. The Committee thus requests the Secretary-General to report on actual expenditures incurred for the activity in the context of his second performance report on the 2006-2007 programme budget.

    Statements

    LIU ZHONGXIN ( China) said the Second World War was an unprecedented event in human history because of the Nazi attempt to wipe out the entire Jewish nation step by step. The judgement of the Nuremberg International Military Tribunal had upheld international justice and safeguarded human dignity. Its nature of justice was unshakeable and unchallengeable.

    The bitter lessons of the War and the tragedies in the Nazi concentration camps showed that the basic values of freedom, democracy, equality, justice and peace could not be denied. The Chinese delegation supported adding “Holocaust Remembrance” to the agenda of the current General Assembly session and adopting a resolution with the same title. The United Nations shouldered the responsibility to teach succeeding generations the profound lessons of the Holocaust, and to prevent the recurrence of such acts of genocide.

    ZEID RA’AD ZEID AL-HUSSEIN (Jordan) said it was appropriate to have another discussion about the Holocaust in the General Assembly because there should never be a cessation of relevant lessons drawn from that astonishing and terrifying period of human experience. The Holocaust was a different genocide; a genocide where wickedness fell into union with human organization. It was a crime of the most colossal proportions.

    Sixty years on, it was still difficult for the vast majority of Member States to examine their own national histories, particularly modern histories, he said. It was high time that countries begin to reckon with what in their national memory was distasteful or was perhaps even criminal or terrible. “But to what purpose must we all draw on our memories generally, and, in this instance, the memories of others? First and foremost, we must of course remind ourselves the extent to which chauvinistic nationalisms or philosophies of negation can be pernicious.”
    The principal lesson drawn by 100 members of the General Assembly was that if genocide was to be made a truly unthinkable occurrence in the future, not only must countries confront philosophies of negation within their own societies, but they must also support collectively the permanent judicial body designed to end impunity for the gravest of crimes, the International Criminal Court. Unfortunately, and by contrast, “never again” was also sometimes used as a form of moral justification for the implementation of some policies, the effect of which was the continued domination of one people by another.

    JORGE SKINNER-KLÉE ( Guatemala) said the Holocaust was the most appalling horror suffered by humanity in the twentieth century, and it would forever burden the conscience of humanity and all nations. The solemn act of remembrance nations were engaged in was not only to alert future generations, but also to forge a new conscience among peoples for the purpose of ensuring that no such ignominious crime would ever recur or be the object of complicit silence.

    There was a need, he said, for nations to now call into question some of their ancestral habits, and deal decidedly with the problems that separated peoples. Guatemala knew too well the horrors that intolerance created, enduring its own horrendous suffering inflicted by the violence that raged in the country due merely to the fact that some Guatemalans maintained contrarian views, or held divergent beliefs. Therefore, Guatemala supported the adoption of measures that sought to mobilize world society to prevent the future commission of any cruel, infamous or degrading act.

    SHIN KAK-SOO (Republic of Korea) said that even today, the world was witness to many genocides and crimes against humanity, from Srebrenica to Kigali to Darfur. The international community was compelled to redouble its efforts towards realizing a reliable and effective security system. It was essential to quickly implement the responsibility to protect populations from genocide, war crimes, and ethnic cleansing when national authorities failed to do so. Serious efforts should be made to carry that process forward.

    He said that any attempt to deny the Holocaust as a historical reality must be rejected. It took many survivors years to recover the strength to tell their stories. That had also been true for many of the Korean victims who suffered during the Second World War. Facing up to the truth about history and learning its lessons was not a choice but an obligation. For that reason, he strongly supported the draft resolution’s recommendation to develop educational programmes to teach the lessons of the Holocaust to future generations. That education should consist of more than just a ritualized litany of horrors. It should be taught in a way that enabled future generations to understand how the Holocaust happened and prevent its recurrence.

    ANDREI DAPKIUNAS ( Belarus) said the ravages of the Holocaust had seared the souls of the people of Belarus. He asked himself why people did not look at the Holocaust as something close to themselves. And, why was it that despite the Holocaust, there continued to be ethnic cleansing? He felt the answer had to do with an understanding of human nature, and the fact that no one with a human heart could reconcile himself or herself to it.

    It was necessary to decide which pages of human history could be turned over with a clear heart and which could not, he said. The page of the Holocaust could not be turned over until the lessons of that event had been fully learned. The lessons had to be learned jointly. The evil of the Holocaust was too strong for anyone to deal with alone. As long as there was a world of “them and us”, the lessons would not be learned.

    VALERIY KUCHINSKY ( Ukraine) said the Holocaust was not only the pain of the Jewish people but of the entire world. His country remembered the perverse extermination camps and the deaths of scores of people, including hundreds of thousands from Ukraine. Many had thought that the horrors of the Holocaust could never happen again. But they had, in Cambodia, Srebrenica, Rwanda and, most recently, in Darfur. Therefore, it was necessary that the history of the Holocaust be understood so that it was not repeated again. The lessons of the Holocaust remained highly relevant and required the close attention of the United Nations.

    He said the history of the Holocaust was taught in schools in Ukraine. His country hoped to establish a Ukrainian Museum of the Holocaust in Kiev soon. Ukraine was also taking steps to protect and ensure harmony between all of its ethnic groups. The great famine of 1931-1932 in Ukraine, deliberately created by the Soviet regime, led to the deaths of tens of millions of Ukrainians. Like the Holocaust, that tragedy still awaited wider international recognition. Two years ago, for the first time, the famine was recognized for the tragedy it was. Ukraine would continue to strive to bring the truth about the Holocaust and that famine, the Holodomor, to the world’s attention.

    RONALDO MOTA SARDENBERG ( Brazil) said the Jewish Holocaust had been a paradigm of genocide, a crime that, until then, lacked definition and did not allow for legal recourse. The Hague Treaties had not mentioned genocide. Massacres prior to the Holocaust could not be properly judged, and their perpetrators could not be punished, including the crimes committed against the indigenous peoples of the Americas during the colonial period, along with the practice of slavery. The profound impact of the Holocaust prompted the international community to attempt, through the United Nations, to define genocide as an international crime and to bring its perpetrators to justice. In 1948, the United Nations approved the Convention on the Prevention and Punishment of the Crime of Genocide and, more recently, the crime was incorporated into the Rome Statute of the International Criminal Court.

    He said the fight against the crime of genocide would only be complete when States adhered to and implemented human rights instruments in both the domestic and international spheres. In remembering the Holocaust, the international community not only renewed its indignation and rejection of the actions committed, but also renewed its commitment to fight oppression and prejudice wherever it took place.

    Grave war crimes and crimes against humanity had continued to occur since the Holocaust, he concluded. They had occurred in Cambodia, the former Yugoslavia and Rwanda, among others. They added to the sense of abhorrence and strengthened the resolve to prevent such crimes. By co-sponsoring the resolution, Brazil expressed absolute condemnation of the Holocaust, reaffirmed its reverence for the victims and manifested solidarity with the survivors of an unspeakable crime.

    CESAR MAYORAL ( Argentina) said remembrance was indispensable in a world that was overwhelmed by the need to resolve new problems, and where young people might think that the Holocaust was a historical event that occurred under specific political circumstances that no longer existed. No country could consider itself immune from a future wave of violence, fuelled by intolerance for economic, religious, political or racial reasons.

    He said the Holocaust revealed great truths, which must not be forgotten, about the damage human beings could cause to one another. In spite of efforts to combat it, racist anti-Semitism periodically re-emerged in attacks on synagogues, profanation of cemeteries or the cynical speculations of supposed historians who made the events relative, or denied them. Irrationalities that derived from fanatic ideology, ignorance, denial or distrust were part of the darkest aspects of the human condition. In different conditions and places, they moved to other communities and groups, as they had in recent times. The world was in a crucial moment, facing new challenges and threats to a future of peace based upon the rights of peoples. The United Nations needed agile and powerful tools to protect human rights in an effective way under any circumstance and at any time.

    GERHARD PFANZELTER ( Austria) was pleased to be one of the co-sponsors of the draft resolution. The day of the liberation of Auschwitz was a day of global significance and a reminder to Austria of its dark past. “We feel the agony of knowing that our country lost so many of its Jewish citizens to the Holocaust. At the same time, we feel the pain of realizing that far too many Austrians took part in this greatest of all crimes.”

    He urged everyone to remember the words of Simon Wiesenthal’s speech to the United Nations 10 years ago, telling everyone to teach young people about the horrors of hatred, intolerance, racism, and discrimination. Young people had to be taught that no country, no society, could achieve any progress without respect for every human being. That was the lesson of the Holocaust. The Day of Remembrance should serve to remind everyone of what was lost and what was destroyed. The common challenge was to foster more just and democratic societies, free of hatred.

    CELESTINO MIGLIORE, Observer of the Holy See, said remembering was both a duty and a common responsibility, particularly with regard to the Holocaust. The horror of that crime had been before the world for 60 years and still, history had repeated itself. An international Convention on the subject had not prevented the kind of thinking that led to genocide, nor the violence that perpetrated it, nor the injustice that made it possible or the interests that allowed it to continue over the time. Genocides, atrocities, mass killings and ethnic cleansings since the Holocaust had not been confined to any one continent. In remembering the Holocaust, it was fitting to pledge all collective effort to make sure that, having named the crime, the world’s nations would recognize its manifestations for what they were and would prevent it in the future.

    The first step to preventing another Shoah had been the formulation of the Universal Declaration of Human Rights, he continued. Many more steps were needed. The late Pope John Paul II had visited the Holy Land, and had prayed for forgiveness and for the conversion of hearts and minds. Asking pardon purified memory. Remembering the Holocaust provided an occasion for purification, detection of symptoms and a rejection of them by taking timely and firm measures to overcome injustices of all kind.

    Action on Draft Resolution

    The Assembly took up the resolution on the Holocaust Remembrance (document A/60/L.12) and adopted it without a vote.

    Speaking after action, IMERIA NÚÑEZ DE ODREMÁN (Venezuela) said that, when speaking of such an annihilation as occurred during the so-called Second World War, the international community must not fail to remember other holocausts that occurred during that terrible conflict or were uncovered later on, and which were attributable to founding Member States of the United Nations. She said she was referring to the annihilation of Hiroshima and Nagasaki, where nuclear weapons were used without justification. Since 1945, the United States and other nations had participated in systematic genocides against the peoples of Asia, Africa and Latin America, which must be collectively remembered. Educational programmes were urgently needed to raise awareness about and discourage genocide and extermination under the pretext of hatred and racism.

    MAGED ABDELFATTAH ABDELAZIZ ( Egypt) said he had reservations about operative paragraphs 2 and 6 of the resolution, as well as some other aspects of its adoption. Egypt had no objection to designating 27 January as Holocaust Remembrance Day. However, the resolution failed to recognize the racist and other causes that led to the Holocaust. Also, he wanted to know why crimes against Christians and Muslims in Kosovo, Srebrencia, and elsewhere were not similarly recognized and remembered. Why should there be a remembrance day for the Jews and not for Christians and Muslims? No one had the monopoly on suffering.

    He believed that the resolution should cover the victims of genocide worldwide, without discrimination by ethnic group or religion. While the proposed outreach programme was implemented, there ought to be other resolutions on similar issues, such as racism, intolerance and xenophobic movements. The United Nations ought to dedicate other resolutions and equal amounts of money for other victims.

    HAYATI ISMAIL ( Malaysia) said she condemned the Holocaust as a tragedy unparalleled in human history. Its lessons were universal and should be drawn upon. People would also benefit from the lessons learned from other, no less tragic events. The resolution should be broadened to incorporate not only the lessons of the Holocaust but also other acts of genocide, ethnic cleansing and war crimes.

    MUHAMMAD ANSHOR ( Indonesia) said his delegation went along with adoption of the third resolution with the understanding that, while the Holocaust should not be forgotten, it was not the only human tragedy to offer such a lesson. History registered a long list of human tragedies. It would be preferable if the intention to institute Holocaust remembrance within the United Nations system also gave simultaneous attention to other tragedies.

    Right of Reply

    TOSHIRO OZAWA ( Japan), replying to China’s statement, said mistakes of the past served to teach lessons for the future. That was the only way for humanity to go forward and make progress. Japan had made mistakes, and had accepted responsibility for them. After the Second World War, it had resolved to never again be a war power but to be an economic power in the world. When discussing history, it was useful to have a common understanding on the facts. That was why Japan had proposed a series of study exchanges with China.

    Statements

    DAN GILLERMAN ( Israel) expressed thanks to those who had originated the resolution, to all its supporters and to its 104 co-sponsors. Further, he expressed gratitude for the support of the Secretary-General, the Under-Secretary-General for Communication and Public Information and the Assembly Presidency, all of whom had lent support during the historic debate. He said he spoke in the name of the 6 million victims, as well as the survivors, of the Holocaust.

    Assembly President JAN ELIASSON ( Sweden) said the Holocaust was a turning point in history, which prompted the world to say “never again”. The significance of the resolution just adopted was that it called for a remembrance of past crimes with an eye towards preventing them in the future.
    پایان The End.

    No comments: