Weekly Report From Sat. October. 10th. .. 2015

تنـــــه   نـــــزن           טאנה  נאזאן     Tanehnazan












Editor David Fakheri
سردبیر داوید فاخری
עורך דוד פאחרי


    For the important News of the world
    ( in English, Farsi and Hebrew )
    Please visit us every day
    at Facebook under the
    editor's name
    ( David Fakheri داوید فاخری )






    חברים יקרים


    בשל בעיות טכניות וחוסר


    צוות נאות, האתר יהיה

    סגור עד להודעה חדשה



    دوستان عزیز


    به علت نقص فنی و همچنین


    کمبود کادر لازم،


    سایت تا ا اطلاع ثانوی


    تعطیل خواهد بود



    Dear Friends


    Due to technical problems


    and lack of adequate


    staff, The SITE will be


    closed until further notice









    Wednesday, July 30, 2008

    Sign the petition : Release Eli Cohen's body to his family for proper burial.گاه شمار زندگی * الی کهن * ، جاسوس ناممکن !.


    SIGN THE PETITION : به سایت زیر مراجعه کنید و با امضای « تقاضا نامه » از مسؤلان سوری ، بویژه بشار اسد بخواهید که باقیمانده از جسد * الی کهن * را به اغوش خانواده اش باز گردانند تا او بتواند در کنار اولیائش به خاک سپرده شود و همسر و فرزندانش برای اخرین بار از او خداحافظی کنند.
    Release Eli Cohen's body to his family for proper burial
    http://www.petitiononline.com/EliCohen



    تهیه ، ترجمه و تنظیم
    داوید فاخری
    تنـــه نـــزن















    اخرین لحظات زندگی * الی کهن * ، در حالیکه بر وی از جانب اعدام کنندگان تحسین افرینش نوشته ئی اویزان گردیده که بر روی ان نوشته شده : این است سزای ................






















    سرگذشت * الی کهن * ( جاسوس اسرائيلی غیر قابل باور ) بصورت گاه شمار.
    .


    تولد : مصر ، ۱۶ دسامبر ۱۹۲۴ . مرگ : سوریه ، ( اعدام با طناب دار ) ۱۸ می ۱۹۶۵ .


    ۱۹۱۴ : شائول کهن ( پدر الی کهن ) از شهر « الپو » در سوریه به کشور مصر مهاجرت میکند.


    ۱۶ دسامبر ۱۹۲۴ : الیاهو ( الی ) کهن در شهر « الکساندریا » در مصر بدنیا میاید.


    ۲۲ مارچ ۱۹۴۵ : دو تن از جوانان یهودی فلسطین به جرم سو قصد سیاسی به جان وزیر اسبق سرزمینهای دست نشانده بریتانیای کبیر به دار اویخته میشوند.


    ژانویه ۱۹۴۷ : الی کهن تصمیم میگیرد که بجای پرداخت « جزیه » بعنوان امتناع از خدمت سربازی که برای جوانان یهودی در نظر گرفته شده به ارتش مصر بپیوندد ، اما مقامات ارتشی بدلیل تردید در وفاداری ، او را نمیپذیرند.


    نوامبر ۱۹۴۷ : فشارهای روز افزون « اخوان المسلمین » در مصر بر یهودیان ان کشور باعث میشود که الی کهن دانشگاه را ترک نموده و در خانه به ادامه تحصیل بپردازد.


    ۱۹۴۹/۱۹۵۰ : ادامه دردسرها برای یهودیان باعث میشود که خانواده های زیادی از یهودیان مصری و از ان جمله خانواده الی کهن ان کشور را ترک کنند ، اما او در مصر تا دریافت پایان نامه دانشگاهیش در رشته الکترونیک در انجا باقی میماند .


    ۱۹۵۱ : در پی کودتای نظامی در مصر که منجر به اشائیه موج ضد صیونیستی در ان جا گردید ، الی کهن نیز به جرم فعالیتهای صیونیستی بازداشت شد.


    ۲۷ ژانویه ۱۹۵۵ : فعالیت یک شبکه جاسوسی اسرائیلی در مصر که ماموریتش خرابکاری در رابطه ان کشور با قدرتهای غربی بود کشف گردید. این واحد با خرابکاری در قرارگاههای نظامی امریکا و انگلستان سعی بر ان داشت که گناه این اعمال را بر گردن مصریها بیندازد. بعد از محاکمه افراد وابسته به شبکه دو تن از انان اعدام گردیدند ، الی به ان واحد کمک کرده بود اما او مشمول مجازات نگردید ، چون رابطه ئی بین او و متهمان یافت نشده بود.


    دسامبر ۱۹۵۶ : و به این ترتیب ، با حملات ضد یهودی که با پشتیبانی دولت همراه بود و یورش به خانه ها ، و بازداشتهای گروهی و جمعی ، تعقیب و محاکمه جامعه یهودیان مصر ادامه داشت. الی کهن نیز سرانجام توسط وزارت کشور مصر از ان کشور رانده شد و توانست که با کمک « ازانس یهود » و بوسیله کشتی خود را از طریق « ناپل » به اسرائیل برساند.


    اگوست ۱۹۵۹ : الی با دالیا همسرش در یک مراسم ساده « سفارادی » در شهر تل اویو ـ اسرائیل ازدواج میکند.


















    اواخر سال ۱۹۶۰ : الی به انجام کارهای مختلفی مشغول میشود تا اینکه « موساد » او را به خدمت خود در میاورد. بعد از ماهها تمرینات مداوم و اموزشهای مشکل ، الی برای انجام فاز اول ماموریتش به کشور ارژانتین فرستاده میشود و در انجا نام « الیاس کمال امین ثابت » را برای خود بر میگزیند.


    دسامبر ۱۹۶۱ : در پی یک کودتای نظامی در سوریه ، الی ارژانتین را از طریق اسرائیل ، زوریخ و مصر بسوی انکشور ترک میکند. در سال ۱۹۶۲ الی با اتخاذ تصمیمی خطرناک که ماورای وظایف اصلیش بوده ، نامه ئی که حامل مواد انفجاری است را بدست « رادماخر » از نزدیکان
    « ادولف ایشمن » که در سوریه زندگی میکرده میرساند.


    فوریه ۱۹۶۱ : الی به « حزب بعث » سوریه میپیوندد و سوگند یاد میکند که نمونه یک « عرب مبارز » باشد.


    مارچ ۱۹۶۱ : در یک کودتای نظامی دیگر حزب بعث ، قدرت را در سوریه بدست میگیرد.


    ۱۹۶۲/۱۹۶۵ : الی به دیدن خطوط اول جبهه های مناطق جنوبی سوریه میرود و عکسائي که از انجا برداشته ، همراه با طراحیهای نقاط حساس انجا را که تهیه کرده به اسرائیل میفرستد که برای اثرات مثبت و نقشی که انان در پیروزی ارتش اسرائیل در جنگ ۶ روزه بر ارتش سوریه داشتند « قیمتی »‌گذاشت.



    الی کهن در بالای تپه های گلان با دوستان با نفوذش در ادارات دولتی سوریه















    ۵ اکتبر ۱۹۶۳ : الی در ششمین گردهمائی ملی حزب بعث شرکت کرد. الی به اکثر جلساتی که در پشت درهای بسته انجام میگرفت دسترسی داشت. او بعنوان یک عضو فرماندهی انقلابی سوریه و یک کمک یار داوطلب برای « رادیو دمشق » ، از جانب روابط عالیمقامی که در اختیار گرفته بود اجازه یافته بود که به مدارک غیر معمولی نیز دسترسی داشته باشد.


    ۱۹۶۴ : الی در میابد که سوریه در صدد ان است که با منحرف کردن سر چشمه رودخانه اردن اب اشامیدنی اسرائیل را قطع کند ، او همچنین با تعقیب برنامه های « الفتح = جنبش ملی ازادی بخش » پی میبرد که انان در صدد حملات چریکی به نواحی شمالی اسرائیل میباشند . رابط انتقال این اطلاعات از الی به اسرائیل ، برادرش « موریس » میباشد که او هم فعال سازمان جاسوسی اسرا ئیل « موساد » میباشد.


    نوامبر ۱۹۶۴ : الی برای تولد سومین فرزندش به خانه شان در شهر « بت یام » / اسرائيل باز میگردد ، او به همسرش قول میدهد که این اخرین مسافرت او به خارج از کشور میباشد و بعد ازان برای همیشه به کشور باز خواهد گشت.



    الی و افراد خانواده در خانه شان واقع در بت یام















    ۱۳ نوامبر ۱۹۶۴ : بتلافی اتش باری توپخانه ارتش سوریه بر ابادیهای « دان ، دافنا و شئار یشوو » در شمال اسرائیل و بر مبنای گزارشات « حیاتی ئي » که در ان زمینه الی کهن در اختیار انان گذارده بود ، جنگنده های اسرائیلی با موفقیت مواضع توپخانه سوریه را در هم کوبیده و اکثر انان را منهدم کردند.


    ۲۴ ژانویه ۱۹۶۵ : سوریه ایها که سردرگم و مغبون از عدم دسترسی به منبع « نشت اطلاعات نظامی » خود به خارج شرمسار و سرخورده شده بودند زمینه جستجوهای خود را به درجه ئی بالاتر ارتقا دادند و دست بدامان متخصصان روسی برای کشف ان منبع گردیدند. انان امیدوار بودند که با کمک روسها و بهره گیری از وسائل پیشرفته انان و خاموش کردن تمام دستگاهای مخابراتی و گفت و شنود ارتشی برای مدتی معلوم سر انجام قادر گردند که با یافتن موج ارسال پیام بصورت غیر قانونی به کشف محل و عاملان شبکه جاسوسی پی ببرند. نقشه انان موفقیت امیز بود و با ردیابی موج ارسالی که در ان زمان الی کهن در حال فرستادن اطلاعات به رؤسایش در تل اویو بود ، به محل اختفای ان پی بردند و با کمال شگفتی و ناباوری « الیاس کمال امین ثابت » عضو برجسته شورای حزب بعث و همکار افتخاری رادیو دولتی دمشق و از یاران نزدیک بزرگان دولتی و ارتشی کشورشان سوریه را در حال فرستادن پیام به « عدو الصیهونی = صیهونیست دشمن » مشاهده کردند.
    الی را بازجوئی و شکنجه کردند. در همین حال « بانو گلدا مئير وزیر امور خارجه وقت اسرائیل » سرپرستی مبارزه ئی را برای جلب اراي بین المللی بمنظور وادار کردن سوریه به انصراف از اعدام الی کهن بعهده گرفت ، دیپلماتها ، نخست وزیران و حتی پاپ پال چهارم نیز سعی خوشان را در این زمینه بعمل اوردند اما .




    پخش خبر اعدام الی کهن در روزنامه های سوریه.
















    ۲۸ فوریه تا ۱۹ مارچ ۱۹۶۵ : الی کهن در یک دادگاه نظامی محاکمه شد بی انکه حق داشتن وکیل مدافع داشته باشد.


    ۸ می ۱۹۶۵ : حکم « دادگاه ویژه » در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی به اگاهی عموم رسید . الی کهن به مجازات مرگ از طریق حلق اویز شدن با طناب دار محکوم گردید بی انکه امکان فرجامخواهی داشته باشد.




    .الی کهن در حال محاکمه نظامی و بون حق داشتن وکیل مدافع










    ۱۸ می ۱۹۶۵ : در واپسین لحظات زندگی ، الی اجازه یافت تا با یک ربای / خاخام یهودی ملاقات داشته باشد و اخرین نامه اش را هم برای همسرش نادیا بنویسد.
    او در مقابل چشمان بیش از ۱۰۰۰۰ تماشاچی که برخی با تنفر و برخی با تحسین و برخی نیز با سردرگمی بین این و ان او را مینگریستند به چوبه دار سپرده شد.





    اعلام مجازات اعدام برای الی کهن .












    جون ۱۹۶۷ : با کمک اطلاعات شجاعانه ئي که الی کهن برای کشورش از دشمن جمع اوری کرده بود ، اسرائیل توانست در جنگ ۶ روزه ائتلاف ارتش کشورهای متخاصم را بکلی در هم بشکند.


    متن وصیتنامه الی کهن به همسرش نادیا که در واپسین لحظه های زندگیش نوشته شده.






    نادیا همسر الی کهن و مادر او در روزهای سوگواری.






    به همسر عزیزم ، نادیا و به مادرم،
    من این اخرین کلمات را چند دقیقه ئی قبل از پایان یافتن زندگیم برای شما مینویسم و از شما تقاضا میکنم که برای همیشه دارای رابطه ئی خوب با یکدیگر باشید.
    نادیای عزیزم من از تو طلب عفو میکنم و از تو میخواهم که مواظب خودت و بچه ها باشی ، عمیقأ به انان رسیدگی کن ، انان را خوب پرورش بده ، کمک کن که انان به تحصیلات عالیه دست یابند و نه برای خود و نه برای انان از هیچ چیز دریغ مکن.
    خواهش میکنم که برای همیشه با مادر عزیزم روابط نزدیکی را حفظ کن.
    تو میتوانی ازدواج کنی تا لذت پدر داشتن از بچه ها دریغ نگردد. تو از ازادی کامل برای انجام این کار برخورداری .
    عزیزم نادیا، از تو درخواست میکنم که بقیه زندگیت را برای انچه که دیگر اتفاق افتاده و تمام گشته به گریه و زاری نگذرانی.
    به خودت فکر کن و بدنبال اینده ئی بهتر باش.
    من اخرین بوسه هایم را نثار تو و فرزندانمان ، سوفی ، ایریت و شائول میکنم ، همچنین به بستگانم بویژه به مادرم، خواهرم اودت و خانواده اش ، موریس و خانواده ، عزرا و خانواده ، سارا و خانواده اش ، صیون و خانواده ، الفرد ( افرائیم ) و خانواده و در پایان به بئرو ( ابراهام ).
    احترامات زیاد مرا به خانواده و بستگان خودت هم برسان.
    فراموش نکن که برای روح پدرم و من امرزش بطلبی و دعا کنی.
    اخرین بوسه ها و دعاهایم را همگیتان بپذیرید.
    الی کهن ۱۵ می ۱۹۶۵


    در حال حاضر : خانواده الی کهن از پرزیدنت دکتر بشار اسد * تظلم خواهی http://www.petitiononline.com/EliCohen/ * میکنند تا باقیمانده جسد او را به انان باز گرداند. اکنون دیگر ۴۳ سال است که خوانواده الی کهن قادر نبوده اند که بر سر ارامگاه موقت او در سوریه حضور یابند و یا برای روح مقدس او « قدیش » که دعائی برای یهودیان در زمان سوگواریست نثار کنند.


    SIGN THE PETITION : به سایت زیر مراجعه کنید و با امضای « تقاضا نامه » از مسؤلان سوری ، بویژه بشار اسد بخواهید که باقیمانده از جسد * الی کهن * را به اغوش خانواده اش باز گردانند تا او بتواند در کنار اولیائش به خاک سپرده شود و همسر و فرزندانش برای اخرین بار از او خداحافظی کنند. 
    Release Eli Cohen's body to his family for proper burial
    http://www.petitiononline.com/EliCohen

    Saturday, July 26, 2008

    « وقت پایان دیوارهاست » ، سخنرانی باراک اوباما در میدان پیروزی برلین !.


    تهیه و تنظیم
    داوید ـ تنه نزن
    ۲۶ جولای ۲۰۰۸










    سخنرانی باراک اوباما در میدان پیروزی برلین
    «وقت پایان دیوارهاست»

    پنج‌شنبه، ۳ مرداد ۸۷ - برلین، آلمان
    Berlin, Germany _ 7.24.08
    ترجمه: هادی نیلی
    hadinili@gmail.com
    برای









     


    از شما شهروندان برلین و مردم آلمان متشکرم. اجازه بدهید از صدراعظم مرکل و وزیرخارجه اشتاین‌میر به خاطر خوش‌آمدگویی امروزشان تشکر کنم. از شهردار واورایت، سنای برلین، پلیس، و بیش از همه از شما به خاطر این خوش‌آمدگویی تشکر می‌کنم.
    من به برلین آمدم، همان‌طور که خیلی دیگر از مردان کشور من پیش‌تر آمده‌اند. امشب، من نه به عنوان یک نامزد ریاست‌جمهوری، بلکه به مثابه یک شهروند با شما سخن می‌گویم - یک شهروند سربلند از ایالات‌متحده، و یک هم‌وطن شما که تبعه جهان امروز است.



    اوباما در میدان پیروزی برلین










    می‌دانم ظاهرم شبیه آمریکایی‌هایی نیست که قبلا در این شهر کبیر سخن‌رانی کرده‌اند. سیری که نهایتا اجازه داده من این‌جا باشم، سیری ناممکن است. مادر من در بطن آمریکا زاده شد ولی پدرم با چوپانی گله‌های بز در کنیا بزرگ شد. پدر او - پدربزرگ من - یک آش‌پز بود؛ خدمت‌کار خانگی یک بریتانیایی.
    در اوج جنگ دوم جهانی، پدرم مانند خیلی‌های دیگر در گوشه‌های فراموش‌شده جهان، مطمئن شد که اشتیاق و رویای او، به آزادی و فرصتی نیاز دارد که غرب نویدش را می‌دهد. این شد که برای همه دانشگاه‌های سرتاسر آمریکا، نامه‌ها نوشت تا آن‌که کسی در جایی، حاجت‌خواهی او برای یک زندگی بهتر را پاسخ داد.
    به این خاطر است که من این‌جا ایستاده‌ام. و شما این‌جایید چون شما هم اشتیاق پدرم را می‌شناسید. این شهر شهرها، رویایی آزادی را می‌شناسد. و شما می‌دانید تنها دلیلی که امشب این‌جا ایستاده‌ایم، آن است که مردان و زنانی از کشورهای ما متفق شدند تا برای آن زندگی بهتر کار کنند، بکوشند، و فداکاری کنند.
    ما وارث همکاری‌ای هستیم که ۶۰ سال پیش در تابستانی مثل همین تابستان و در روزی آغاز شد که نخستین هواپیمای آمریکایی روی تمپلهاف فرود آمد.
    آن روز، بخش عمده این قاره [اروپا] هنوز ویران بود. از ویرانه‌های این شهر، دیواری ساخته شد. سایه بر سرتاسر اروپای شرقی افتاده بود، در حالی که در غرب، آمریکا و بریتانیا و فرانسه، از تلفات‌شان درس می‌گرفتند و تامل می‌کردند که جهان باید چه‌طور از نو ساخته شود.
    این‌جا بود که دو طرف، با هم‌دیگر تلاقی کردند. و در بیست و چهارم ژوئن سال ۱۹۴۸، کمونیست‌ها تصمیم گرفتند بخش غربی شهر را محاصره کنند. آنان راه رسیدن غذا و مایحتاج را بر بیش از دو میلیون آلمانی بستند تا تلاش کرده باشند آخرین شعله آزادی را در برلین خاموش کنند.
    اندازه نیروهای ما هیچ یارای ارتش بسیار بزرگ‌تر شوروی را نداشت. با این حال عقب‌نشینی ما می‌توانست به کمونیسم اجازه بدهد که در سرتاسر اروپا رژه برود. همان‌جا که جنگ تمام شده بود، ممکن بود به‌سادگی یک جنگ جهانی دیگر در بگیرد. تنها برلین بود که سد راه بود.
    آن‌وقت بود که کمک‌رسانی هوایی آغاز شد - وقتی که بزرگ‌ترین و عجیب‌ترین کمک‌رسانی تاریخ، برای مردم این شهر، غذا و امید آورد.
    دشواری‌ها علیه موفقیت ما بودند. در زمستان، مه سنگینی آسمان بالای سرمان را فرا گرفت و خیلی از هواپیماها ناچار شدند بدون فروانداختن مایحتاج موردنیاز، به عقب بازگردند. خیابان‌هایی که حالا ایستاده‌ایم، پر بود از خانواده‌های گرسنه که هیچ آسایشی در سرمای آن زمستان نداشتند.

















    ولی در تاریک‌ترین ساعت‌ها، مردم برلین شعله امید را روشن نگه داشتند. مردم برلین حاضر نشدند وا بدهند. و در یک روز پاییزی، صدها هزار برلینی به این‌جا، به تیارگارتن، آمدند و به شهردارشان گوش کردند که از جهان می‌خواست از آزادی نگذرند. او گفت: «فقط یک راه مانده تا بتوانیم با هم متحد بمانیم تا زمانی که این نبرد به پیروزی برسد... مردم برلین حرف‌شان را زده‌اند. ما وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم و همچنان به انجام‌دادن وظیفه‌مان ادامه می‌دهیم. مردم جهان! حالا نوبت شماست و وظیفه‌تان... مردم جهان! به برلین نگاه کنید!»
    مردم جهان! به برلین نگاه کنید!
    به برلین نگاه کنید؛ جایی که آلمانی‌ها و آمریکایی‌ها یاد گرفتند کمتر از سه سال پس از رویارویی با یک‌دیگر در میدان نبرد، با هم‌دیگر کار کنند و به هم‌دیگر اعتماد کنند.
    به برلین نگاه کنید؛ جایی که عزم مردم به سخاوت‌شان در نقشه مارشال پیوست و یک معجزه آلمانی را خلق کرد؛ جایی که پیروزی بر استبداد، ناتو را بر کشید - بزرگ‌ترین اتحادی که برای دفاع از امنیت مشترک‌مان شکل گرفته است.
    به برلین نگاه کنید؛ جایی که سوراخ گلوله‌ها در ساختمان‌ها و سنگ‌ها و ستون‌های سیاه نزدیک دروازه براندن‌بورگ، پافشاری می‌کنند که هیچ‌گاه انسانیت مشترک‌مان را فراموش نکنیم.
    مردم جهان! به برلین نگاه کنید! جایی که یک دیوار پایین کشیده شد، یک قاره متحد شد، و تاریخ ثابت کرد که هیچ چیز برای جهان لازم‌تر از آن نیست که متحد باشد.
    ۶۰ سال بعد از آن کمک‌رسانی هوایی، ما بار دیگر خوانده شده‌ایم. تاریخ ما را به تقاطع تازه‌ای رسانده است؛ با بیمی تازه و نویدی تازه. وقتی شما، مردم آلمان، آن دیوار را فرو ریختید - دیواری که شرق و غرب، آزادی و استبداد، و بیم و امید را جدا می‌کرد - دیوارهایی در گرداگرد جهان شروع به فروریختن کردند. از کیف تا کیپ‌تاون، اردوگاه‌های زندانیان بسته شد، و درهای دموکراسی باز شد. بازارها هم آزاد شدند و انتشار اطلاعات و فنآوری، مرزها را به فرصت و موفقیت تبدیل کرد. در حالی که قرن بیستم به‌مان آموخت که ما در سرنوشت هم‌دیگر شریک هستیم، قرن بیست و یکم از جهانی پرده برداشته که از هر زمانی در تاریخ بشریت، پیچیده‌تر است.
    فروریختن دیوار برلین، امید تازه‌ای پدید آورد. اما همین نزدیکی، خطرهای تازه‌ای را بر کشیده است - خطرهایی که به مرزهای یک کشور یا به مسافت دو سوی یک اقیانوس محدود نمی‌شوند.
    تروریست‌های ۱۱ سپتامبر قبل از آن‌که هزاران نفر را از سرتاسر جهان در خاک آمریکا بکشند، در هامبورگ طرح‌شان را ریخته بودند و در قندهار و کراچی آموزش دیده بودند.
    همین حالا که دارم با شما صحبت می‌کنم، خودروهایی در بوستون و کارخانه‌هایی در پکن دارند تاق‌دیس‌های یخی را در قطب شمال آب می‌کنند و به‌این‌ترتیب ساحل‌ها را خشک می‌کنند و خشک‌سالی را به مزرعه‌های کانزاس تا کنیا می‌آورند.























    مواد هسته‌ای که به‌درستی در اتحاد شوروی سابق حفاظت نشده بودند، یا اسرار یک دانشمند در پاکستان، می‌تواند به ساخته‌شدند بمبی کمک کند که در پاریس منفجر شود. خشخاش‌های افغانستان در برلین به هروئین تبدیل می‌شود. فقر وخشونت در سومالی، تروریست‌های فردا را می‌پروراند. نسل‌کشی در دارفور، وجدان همه ما را شرمنده می‌کند.
    در این جهان، چنین جریان‌های خطرناکی سریع‌تر از تلاش‌های ما برای بازداشتن‌شان، سرتاسر زمین را در نوردیده‌اند. این است که ما نمی‌توانیم جداجدا جان به در ببریم. هیچ کشوری، فارغ از این‌که چه‌قدر بزرگ یا قدرتمند است، نمی‌تواند به‌تنهایی بر چنین چالش‌هایی فائق آید. هیچ‌یک از ما نمی‌تواند این تهدیدها را انکار کند، یا از مسئولیت رویارویی با آن‌ها فرار کند. با این حال در غیاب تانک‌های شوروی و یک دیوار وحشت‌ناک، فراموش‌کردن این حقیقت آسان شده است. و اگر با یک‌دیگر صادق باشیم، می‌دانیم که گاه در دو سوی اقیانس اطلس، از هم جدا افتاده‌ایم و سرنوشت مشترک‌مان را فراموش کرده‌ایم.
    در اروپا، این دیدگاه که آمریکا بخشی از چیزی است که در جهان ما به خطا رفته، بیش از آن‌که قوایی باشد برای درست‌کردن آن، همه‌جا فراگیر شده است. در آمریکا، صداهایی هستند که اهمیت نقش اروپا را در امنیت و آینده ما، به مسخره می‌گیرند و انکار می‌کنند. هر دو دیدگاه، از حقیقت غافل مانده است - این حقیقت که امروز اروپایی‌ها مشقت‌های بیشتری را تحمل می‌کنند و مسئولیت بیشتری در نقاط بحرانی جهان به عهده می‌گیرند؛ و همان‌طور که پایگاه‌های آمریکا بناشده در قرن گذشته کمک می‌کند که از امنیت این قاره دفاع شود، کشور ما همچنان به‌گستردگی برای آزادی در سرتاسر این کره فداکاری می‌کند.
    بله! تفاوت‌هایی بین آمریکا و اروپا بوده است. شکی نیست که در آینده نیز تفاوت‌هایی وجود خواهد داشت. ولی سختی‌های شهروند جهانی بودن، همچنان ما را به هم پیوند می‌زند. تغییر رهبری در واشنگتن، این سختی‌ها را مرتفع نمی‌کند. در این قرن جدید، آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها هر دو باید بیشتر عمل کنند - نه کمتر. مشارکت و همکاری بین کشورها یک انتخاب نیست؛ یک راه و تنها راه است برای حفظ امنیت مشترک‌مان و پیش‌برد انسانیت مشترک‌مان.
    به همین خاطر است که بزرگ‌ترین خطرها آن است که اجازه دهیم دیوارهایی تازه، ما را از هم‌دیگر جدا کند.
    دیوارهای بین متحدان دیرین در دو سوی اقیانوس اطلس، نمی‌تواند پابرجا بماند. دیوارهای بین داراترین و ندارترین کشورها نمی‌تواند پابرجا بماند. دیوارهای بین قومیت‌ها و قبیله‌ها، بومیان و مهاجران، مسیحیان و مسلمانان و یهودیان نمی‌تواند پابرجا بماند. این‌ها دیوارهایی هستند که امروز باید خراب‌شان کنیم.
    می‌دانیم که این دیوارها پیش‌تر فرو ریخته‌اند. پس از سال‌ها کشمکش، مردم اروپا، اتحادیه‌ای از نوید و موفقیت شکل داده‌اند. این‌جا، زیر ستونی که بنا شده تا یادآور پیروزی در جنگ باشد، ما در قلب اروپا و در صلح کنار هم ایستاده‌ایم. دیوارها تنها در برلین فرو نریخته‌اند؛ در بلفاست - جایی که پروتستان و کاتولیک راهی برای زندگی‌کردن با هم‌دیگر پیدا کرده‌اند؛ در بالکان - جایی که متحدان ما به جنگ پایان دادند و جنایت‌کاران جنگی بی‌رحم را به محضر عدالت کشیده‌اند؛ و در آفریقای جنوبی - جایی که نبرد مردم دلیرش آپارتاید را شکست داد؛ آن‌جا هم دیوارها فرو ریخته‌اند.
    پس تاریخ به یادمان می‌آورد که دیوارها را می‌توان خراب کرد. ولی این تکلیف هیچ‌گاه آسان نبوده است. مشارکت حقیقی و پیشرفت حقیقی، نیازمند اقدام باثبات و فداکاری پایدار است. لازمه آن، شریک‌شدن در سختی‌های توسعه و دیپلماسی و سختی‌های پیشرفت و صلح است. لازمه‌اش، متحدانی است که به یک‌دیگر گوش دهند، از یک‌دیگر بیاموزند، و بیش از همه به یک‌دیگر اعتماد کنند.
    به این خاطر است که آمریکا نمی‌تواند سر در خود فرو ببرد. به این خاطر است که اروپا نمی‌تواند سر در خود فرو ببرد. آمریکا شریکی بهتر از اروپا ندارد. حالا وقت ساختن پل‌های جدید در سرتاسر کره زمین است؛ یک پل به قدرتی که بتواند ما را در دو سوی اقیانوس اطلس به هم‌دیگر پیوند بزند. حالا وقتش است به یک‌دیگر بپیوندیم؛ با همکاری باثبات، با اصولی مستحکم، با فداکاری مشترک، و با تعهد جهانی به پیشرفت و به رویارویی با چالش‌هایی قرن بیست و یکم. همین روحیه بود که هواپیماهای کمک‌رسانی هوایی را به آسمان بالای سرمان کشید و مردم را واداشت جایی که اکنون ایستاده‌ایم، گرد هم آیند. و این لحظه‌ای است که کشورهای ما - و همه کشورهای دیگر - باید چنان روحیه‌ای را از و فرا بخوانند.
    این لحظه‌ای است که باید ترور را شکست بدهیم و دیوار افراطی‌گری را که پشتیبان آن است،‌ از بُن فرو بریزیم. این تهدید، واقعی است و ما نمی‌توانیم از مسئولیت‌مان برای درافتادن با آن، شانه خالی کنیم. اگر توانسته‌ایم ناتو را شکل دهیم تا با اتحاد شوروی رویارو شود، پس می‌توانیم به مشارکتی نو و جهانی بپیوندیم تا شبکه‌هایی را فلج کنیم که در مادرید و عمان، در لندن و بالی، و در واشنگتن و نیویورک بروز پیدا کردند. اگر توانستیم در نبرد باورها با کمونیسم پیروز شویم، می‌توانیم در کنار اکثریت گسترده‌ای از مسلمانانی بایستیم که افراطی‌گری را نمی‌پذیرند؛ افراطی‌گری‌ای که نفرت را جایگزین امید می‌کند.
    این لحظه‌ای است که باید اهتمام‌مان را برای ریشه‌یابی‌کردن تروریست‌هایی تجدید کنیم که امنیت ما را در افغانستان تهدید می‌کنند، و قاچاق‌چیانی که در خیابان‌های‌مان موادمخدر می‌فروشند. هیچ‌کس به جنگ خوش‌آمد نمی‌گوید. من دشواری‌های عظیم را در افغانستان درک می‌کنم. ولی حیثیت کشور من و کشور شما در آن است که اولین ماموریت ناتو بیرون از مرزهای اروپا را موفق ببیند. به خاطر مردم افغانستان، و به خاطر امنیت مشترک‌مان، این ماموریت باید انجام شود. آمریکا نمی‌تواند به‌تنهایی این کار را بکند. مردم افغان، نیروهای ما و نیروهی شما را لازم دارند؛ پشتیبانی ما و پشتیبانی شما را می‌خواهند تا طالبان و القاعده را شکست دهند، تا اقتصادشان را توسعه بخشند و کمک کنند کشورشان بازسازی شود. حیثیت ما بیش از این‌ها به گرو رفته که حالا بخواهیم به عقب برگردیم.


























    این لحظه‌ای است که باید هدف‌مان را برای یک جهان بدون سلاح هسته‌ای تجدید کنیم. دو ابرقدرت دو سوی دیوار این شهر، بارها به تخریب‌کردن همه آن‌چه ساخته‌ایم و دوست داریم، بیش از حد نزدیک شدند. حالا که آن دیوار دیگر نیست، نباید به بیهودگی بایستیم و گسترش بیشتر آن هسته مرگ‌بار را نظاره‌گر باشیم. الآن وقتش است که همه آن مواد هسته‌ای بی‌صاحب را حفاظت کنیم؛ تا گسترش سلاح‌های هسته‌ای را متوقف کنیم؛ و زرادخانه‌هایی را که از عصری دیگر باقی مانده‌اند، کم کنیم. این لحظه آغاز جست‌وجو برای صلح جهانی بدون سلاح‌های هسته‌ای است.
    این لحظه‌ای است که هر کشوری در اروپا باید این بخت را داشته باشد که فردای خود را رها از سایه‌های دیروز انتخاب کند. در این کشور، ما نیازمند یک اتحادیه اروپایی قوی هستیم که امنیت و موفقیت این قاره را تعمیق کند، و در عین حال دست دوستی به ورای مرزهایش دراز کند. در این کشور - در این شهر شهرها - ما باید ذهنیت جنگ سرد را که از گذشته‌ها می‌آید، پس بزنیم و مصمم باشیم هرجا که می‌توانیم با روسیه همکاری کنیم، هرجا که لازم است پای ارزش‌های‌مان بایستیم، و در پی مشارکتی باشیم که فراتر از کل این قاره است.
    این لحظه‌ای است که باید بر ثروتی تکیه کنیم که بازارهای آزاد پدید آمرده‌اند و منافع آن را منصفانه‌تر شریک شویم. تجارت، اُسّ و اساس رشد ما و توسعه جهانی بوده است. ولی این رشد، پایدار نمی‌ماند اگر به نفع اندکی از ما باشد، و نه اغلب ما. ما باید با هم‌دیگر تجارتی را شکل دهیم که واقعا کاری را که ثروت می‌آفریند، پاداش می‌دهد و مردم و کره زمین‌‌مان را هوشیارانه حفاظت می‌کند. حالا وقت تجارتی است که برای همه آزاد و منصفانه است.
    این لحظه‌ای است که باید کمک کنیم پاسخی به درخواست برای طلوعی جدید در خاورمیانه پیدا کنیم. کشور من باید در کنار کشور شما و اروپا بایستد تا پیامی مستقیم به ایران بفرستد که باید جاه‌طلبی‌های هسته‌ای‌اش را کنار بگذارد. ما باید از لبنانی‌هایی که برای دموکراسی رژه رفتند و خون دادند، و همه اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌هایی که در پی صلحی امن و ماندگار هستند، حمایت کنیم. و بر خلاف تفاوت‌های پیشین، این لحظه‌ای است که جهان باید از میلیون‌ها عراقی‌ای که در پی بازساختن زندگی‌های‌شان هستند، حمایت کند؛ حتا در حالی که مسئولیت را به دولت عراق وا می‌گذاریم و عاقبت این جنگ را به پایان می‌بریم.



















    این لحظه‌ای است که باید کنار یک‌دیگر بایستیم تا کره زمین را نجات هیم. بیایید تصمیم بگیریم که برای فرزندان‌مان دنیایی باقی نگذاریم که در آن اقیانوس‌ها بالا می‌آیند و خشک‌سالی گسترش می‌یابد و توفان‌های سهم‌گین مزرعه‌های‌مان را به تاراج می‌برد. بیایید تصمیم بگیریم که همه کشورها - از جمله کشور خود من - به همان جدیتی که کشور شما اقدام کرد، وارد عمل شوند و کربنی را که به اتمسفرمان می‌فرستیم، کم کنند. این لحظه‌ای است که آینده را به فرزندان‌مان بازگردانیم. این لحظه‌ای است که باید یکی باشیم.
    و این لحظه‌ای است که باید به کسانی که در دنیای جهانی‌شده، جا مانده‌اند، امید بدهیم. یادمان باشد که جنگ سرد متولدشدن در این شهر، نبردی برای زمین یا غنیمت نبود. ۷۰ سال پیش، هواپیماهایی که بر فراز برلین به پرواز درآمدند، بمب نینداختند. آن‌ها در عوض غذا و زغال و آب‌نبات برای کودکان سپاس‌گزار آوردند. و در آن نمایش هم‌بستگی، آن خلبان‌ها به پیروزی‌ای بزرگ‌تر از یک پیروزی نظامی دست یافتند. آن‌ها پیروز قلب‌ها و ذهن‌ها شدند؛ پیروز عشق و وفاداری و اعتماد - نه تنها از مردم این شهر که از همه کسانی که داستان کار آن‌ها را شنیدند.
    حالا جهان تماشا می‌کند و به یاد می‌آورد که این‌جا چه می‌کنیم - در این لحظه چه می‌کنیم. آیا دست‌مان را برای مردمی در گوشه‌های فراموش‌شده این جهان دراز می‌کنیم که آرزوی زندگی‌ای ناظر به وقار و موفقیت، و امنیت و عدالت دارند؟ آیا در زمانه خودمان، آن کودک را در بنگلادش از فقر نجات می‌دهیم و آن پناهنده را در چاد پناه می‌دهیم و تازیانه ایدز را پس می‌زنیم؟
    آیا پای حقوق‌بشر آن مخالف در برمه، آن وب‌لاگ‌نویس در ایران، و آن رای‌دهنده در زیمبابوه می‌ایستیم؟ آیا به کلمه‌های «دیگر هرگز» در دارفور معنا می‌دهیم؟
    آیا خواهیم پذیرفت که هریک از کشورهای ما به سهم خود جهان را پیش می‌برد؟ آیا در برابر شکنجه و پای حاکمیت قانون خواهیم ایستاد؟ آیا به مهاجران از کشورهای مختلف خوش‌آمد می‌گوییم و از تبعیض‌قائل‌شدن در حق کسانی که شبیه ما نیستند یا آن‌چه ما می‌پرستیم را نمی‌پرستند، دست خواهیم کشید و بر سر عهدمان به برابری و فرصت برای همه افراد می‌مانیم؟
    مردم برلین! مردم جهان! این، لحظه ماست. این زمانه ماست.
    می‌دانم کشور من خود بی‌عیب نبوده است. در طول زمان، ما کوشیده‌ایم به عهدمان به آزادی و برابری برای همه مردم پای‌بند بمانیم. ما هم سهم خودمان را در خطاهای‌مان داریم و زمان‌هایی بوده که کشور ما در گرداگرد جهان آن‌طور که بهترین نیت‌هایش اقتضا می‌کرده، عمل نکرده است.
    ولی در عین حال می‌دانم چه‌قدر آمریکا را دوست دارم. می‌دانم برای بیش از دو قرن، ما تلاش‌مان را کرده‌ایم - با هزینه‌ای فراوان و فداکاری عظیم - تا اتحادی کامل‌تر را شکل دهیم و با دیگر کشورها در پی جهانی امیدوارتر باشیم. ما هیچ بیعتی به خاندان یا پادشاهی خاصی نداشته‌ایم. در واقع، هر زبانی در کشور ما تکلم می‌شود و هر فرهنگی ردپای خود را بر فرهنگ ما گذاشته؛ و هر جور دیدگاهی در عرصه‌های عمومی ما بیان شده است. آن‌چه ما را همواره متحد کرده - آن‌چه همواره مردم ما را پیش رانده؛ آن‌چه پدر مرا به سواحل آمریکا کشیده - مجموعه‌ای از آرمان‌هایی است که با آرزوهای مشترک در همه انسان‌ها جور در می‌آید: این‌که می‌توانیم آزاد از ترس و از نیاز زندگی کنیم؛ می‌توانیم ذهن‌مان را به زبان بیاوریم، و با هر کس که می‌خواهیم گرد هم آییم، و هرچه دل‌پذیرمان است بپرستیم.
    این آرزوهاست که به سرنوشت همه کشورها در این شهر می‌پیوندد. این فطرت بزرگ‌تر از آن است که هیچ‌چیز بتواند از هم جدای‌مان کند. به خاطر همین آرزوهاست که آن کمک‌رسانی هوایی آغاز شد. به خاطر همین آرزوهاست که همه انسان‌های آزاد را در هر جا، شهروند برلین می‌کند. در جست‌وجوی این آرزوهاست که نسلی جدید - نسل ما - باید نشانه خود را بر جهان بگذاریم.
    مردم برلین و مردم جهان! چالش ما، چالشی بزرگ است. راه پیش روی ما، طولانی خواهد بود. ولی من پیش از شما خواهم گفت که ما، میراث‌دار نبرد برای آزادی هستیم. ما آدم‌های امیدهای ناممکن هستیم. با چشمی به آینده و با اهتمامی در دل‌های‌مان، بیایید این تاریخ را به یاد آوریم، و به سرنوشت‌مان پاسخ دهیم، و جهان را یک‌بار دیگر از نو بسازیم.

    پایان

    Tuesday, July 22, 2008

    امروز هم دوباره بلدزور مرگ در خیابانهای اورشلیم براه افتاد تا با بخون کشیدن تعدادی ادمهای بیگناه باطری تنفر مشتی خمینی زده را شارژ کند!. اما تا کی؟!.

    تهیه، ترجمه و تنظیم
    داوید فاخری
    تنــــه نــــزن






    برگرفته از






    بر اثر هوشیاری دو شهروند یهودی و دروز اسرائیلی و با از پای در اوردن « تروریست عرب شهروند اسرائیل » توسط انان ، از کشتار و زخمی شدن مردم عادی ( بیشتری ) توسط او جلوگیری بعمل امد !.

    در یکماه گذشته این برای دومین مرتبه است که رانندگان عرب ساکن بخش شرقی اورشلیم با استفاده از تراکتورهای سنگین ساختمانی ( بولدوزورها ) که وسیله تحصیل معاش برای انان است و توسط کارفرمایان یهودی اسرائیلی برای کار در اختیار انان گذارده شده ، دست به چنین اقدامات جنایت امیزی میزنند !.



    بولدوزور مرگ









    این دو شهروند شجاع اسرائیلی که به محض رسیدن به محل حادثه با شللیک گلوله های پی در پی به زندگی ان تروریست خاتمه داده اند ، ستوان * عمل غانم * افسر ژاندارمری از قوم دروز ( دوروزیها ) و دیگری * یعکو ( یاکی ) عاسا ال * که از ساکنان شهرکهای یهودی نشین در جنوب کوه خورون بنام شهرک سوسیا است ، میباشند !.
    در این حادثه که بر اثر جلوگیری به موقع و شجاعانه اندو از پیشروی بیشتر بولدوزور سنگین بسوی اتوموبیلها و افراد پیاده ئی که در حال تردد در ان محل بودند انجامید خوشبختانه به قیمت جان کسی تمام نشد و تنها ۲۰ تن زخمی بر جای گذارد که از میان انان فقط حال یکی از انان سخت گزارش شده است !.

    در فیلم این حادثه که از شروع تا پایان ان از طریق ایستگاههای تلویزیونی کشور به نمایش گذارده شد ، یکی از ساکنان شهرکهای مذهبی یهودی نشین اسرائیلی * یعکو عاسا ال * اولین فردیست که با اسلحه شخصی خود بسوی خرابکار عرب مسلمان اسرائیلی اتش میگشاید اما او هنوز جان در بدن داشته و سعی میکرده است که به عمل شنیعی که شروع کرده ادامه دهد که بر اثر دقت یکی از شاهدان حادثه در ان محل که از این موضوع دیگران را اگاه میکند ، بلافاصله ستوان * علم غانم * شهروند دروز اسرائيلی که از سوی دیگر بولدوزور مرگ بسوی راننده ان شللیک میکرده به جانب دیگر ان میاید و بی امان گلوله های خود را نثار او میکند !. در یک ان است که بر اثر سقوط دماغه ( قسمت بالا و پائین رونده جلو بولدوزور ) بسوی پائین و برخورد شدید ان با زمین مشخص میشود که به عملیات خرابکارانه ان جنایتکار خاتمه داده شده است !!.



    حمل و نقل زخمیهای حادثه تروریستی در اورشلیم به مراکز درمانی کشور .










    امبولانسها همراه با پارامدیکها که خود را با سرعت به محل حادثه رسانده اند شروع به رسیدگی به زخمیان حادثه میکنند و انان را که در حال سخت تری بسر میبرند بلافاصله توسط امبولانسها بسوی بیمارستانهای نزدیک روانه میسازند !.

    مصاحبه با قهرمانان این رویداد .

    در مصاحبه خبرنگاران با هر دوی این انسانهای وظیفه شناس ، میشد شرم حضور را در چهره انان براحتی مشاهده کرد !.
    * ستوان عالم غانم * در توضیحی به خبر نگاران میگوید : دلیل تیراندازی دفعه اول من به او ان بود که بهر طریقی شده جلو حرکت بیشتر این بولدوزور مرگ که در خیابان اصلی و در بین پیاده روها جولان میداد و اتوموبیلها و افراد عادی در حال گذر کردن را لت و پار میکرد را گرفته باشم ، که البته تا اندازه ئي با کمک تیراندازی * یاکی عاسا ال * به نتیجه رسید اما متاسفانه کامل نبود و در این زمان بود که بر اثر هشدار یک شهروند دیگر که فریاد میزد « او هنوز زنده است » تصمیم گرفتم که بهر قیمتی که شده تکلیف او را یکسره کنم !.
    این ارتشی شجاع در ادامه به گزارشگران میگوید که در ان موقع برای انکه به نتیجه کار پی ببرم از بدنه تراکتور بالا رفتم اما چون خرابکار مزبور در ها را از داخل قفل کرده بود نتوانستم به داخل ان راه یابم و در نتیجه مجبور شدم که با شکستن شیشه های ان به خرابکار دست یابم اما بعد از معاینه او که دریافتم او دیگر جانی در بدن ندارد از ادامه شللیک گلوله به او خود داری کردم !.



    محل ترور در اورشلیم که ۲۰ تن زخمی برجای گذاشت











    * شیخ موافق تاریف *

    رئیس اقوام دروز در اسرائیل * شیخ موافق تاریف * بعد از نتیجه گیری از ان حادثه که قهرمان انرا یک افسر جوان از قوم او تشکیل داده است با غرور اظهار داشت : سالهاست که ما وفاداری خودمان را به کشور اسرائیل ثابت کرده ایم . و امروز هم با هشیاری یکی از افراد قوم ما و شجاعت وی که بدون اتلاف وقت و با بخطر انداختن جان خود جان دیگران را از مرگ نجات داد بار دیگر دروزیها وفاداریشان را نسبت به کشور اسرائیل ثابت کردند ، او در ادامه ابراز داشت که * عمل غانم * نمونه شجاعت و هشیاری هزاران تن از جوانان ماست که در نیروهای نظامی و امنیتی کشور در حال انجام وظیفه هستند !.



    یکی از اتوموبیلهائي که توسط بولدوزور حفاری سر و ته گردیده !.











    یعکو عاسا ال غیر نظامی اسرائیلی که بسوی تروریست عرب مسلمان تیراندازی کرد .

    یعکو عاسا ال * ۵۳ ساله و پدر ۹ فرزند ، ساکن واحد شهرک نشینی سوسیا در جنوب کوه خورون است . او که از محل خرابکاری با اتوموبیل خود عبور میکرده و در همان حال نیز با تلفن با یکی از فرزندانش در حال صحبت بوده ناگهان با مشاهده وضعیتی وحشتناکی که توسط تروریست عرب اسرائيلی در ان محل انجام میگرفته انطور که خودش میگوی خاطره چند هفته قبل که همین نوع عمل خرابکاری توسط فردی دیگر در اورشلیم بوقوع پیوسته و در ان تعدادی کشته و زخمی بر جای مانده بسرعت از اوتوموبیل خود خارج گردیده و بسوی بلدوزور مرگ که بی توجه به هر سوئی جولان میدهد و هرچه که بر سر راه خود میبیند نابود میکند را میدود تا بگونه ئی از تکرار ان حادثه جلوگیری کند !.

    تروریست و عامل خرابکاری امروز در اورشلیم ، راصن ابو تیر .










    تروریستی که عامل بروز این حادثه غیر انسانی امروز در اورشلیم بود جوانی ۲۲ ساله و از اهالی « ام طوبی » در شرق اورشلیم بنام راصن ابو تیر میباشد . او با یکی از بزرگان حماس بنام « محمود ابو تیر که ریش حنا زده و قرمز او معروفتر از خودش میباشد! » نسبتی فامیلی دارد !. خانه این فرد برجسته حماس با خانه تروریست حادثه امروز در اورشلیم بیش از چندین متر فاصله ندارد!.

    یوال دیسکین رئیس شاباک ( سازمان امنیت و اطلاعات کشور ) .



    یوئال دیسکین رئيس سازمان امنیت کشور ( شاباک ) : اورشلیم به مشکل بزرگی تبدیل خواهد شد










    حدود یکساعت قبل از حادثه تروریستی که از جانب فرد عرب مسلمان اسرائیلی که در خیاباهای اورشلیم با حمله بوسیله « بولدوزور سنگین حفاری » به اتوموبیلها و افراد رهگذر انجام گرفت ، یوال دیسکین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور در جلسه کمیته خارجی و امنیت اسرائيل پیشنهاد کرده بود تا خانه های خرابکاران عرب اسرائیلی که مرتکب عمل تروریستی میشوند ویران شوند و یا دربهای انان پلمب گردیده و برای همیشه مسدود شوند تا درسی برای دیگران گردد . او همچنین در ان کمیته هشدار داده بود که در روزهای اخیر امکان ایجاد شیوه های جدید و ناشناخته ترور توسط اعراب اسرائیلی بسیار موجود است!.
    او در سخنانش به این موضوع مهم نیز اشاره کرده بود که این جمعیت چشمگیر که ساکن و همسایه با دیوارهای امنیتی هستند ، در یک خلأ امنیتی ـ حکومتی زندگی میکنند که ارتش دفاعی اسرائیل و سازمان پلیس کشور بر روی انان کنترل زیادی ندارند !

    تیمسار کهن رئیس پلیس کل کشور : دوباره شیوه تنبیهات کار و شغل را در اورشلیم مورد سنجش قرار خواهیم داد !.



    رئیس پلیس کشور تیمسار کهن - همانطور که پیشبینی میشد ، انان عمل کرده اند .






    فرمانده پلیس کشور در حالیکه جلو دوربینهای خبرنگاران درباره حادثه تروریستی که توسط یک جوان عرب مسلمان اسرائیلی در قلب اورشلیم امروز انجام گرفت و عضو نیروی ژاندارمری توانست با کمک شهروند عادی اسرائیلی بر اوضاع پریشان و دهشتناک کنترل پیدا کند و به نحو شجاعانه ئي با کشتن خرابکار مزبور ، بولدوزور مرگ را تنها بعد از پیمودن ۱۶۰ متر متوقف کند سخن میگفت ، ضمن تشویق پلیسهای وابسته به ژاندارمری در انجام وظیفه خطیری که بعده انان گذارده شده و انها انانرا به نحو احسن به انجام میرسانند همچنین اضافه کرد « این دقیقأ همان چیزیست که ما از افسران ژاندارمری و شهروندان معمولی که اجازه حمل اسلحه دارند انتظار داریم » .
    او در ادامه سخنانش قول داد که از حوادث تروریستی اخیر که در اورشلیم اتفاق افتاده درسهای لازم فرا گرفته خواهد شد و از نتایج انان بر علیه خرابکاران و خانواده های انان از جمله محدودیتهای کاری و شغلی استفاده خواهند گردید و این درحالیست که * اوی دیختر * وزیر امنیت ملی در کابینه اولمرت تمام دستگاههای تصمیم گیری را از انتخاب راههائی که به مدلهای استفاده از تبیهات سنگین منجر شوند بر حذر داشت !.

    !. تسیپی لیونی وزیر امور خارجه : اسرائیل مدرک اجازه کار صادر میکند و نه جواز برای کشتن








     وزیر امور خارجه اسرائیل خانم * تسیپی لیونی * در سخنانی ترور امروز به دست عرب مسلمان اسرائيلی در قلب اورشلیم را عملی پست خواند و اظهار داشت « ما در اسرائیل اجازه کار صادر میکنیم و نه اجازه کشتن افراد بیگناه را! » ، خانم لیونی در مورد اینکه خرابکار مزبور از ساکنان شرق اورشلیم است و برخورد با این مسأله به چه نحوی انجام خواهد گرفت همچنین خاطر نشان کرد « مسلمأ این موضوع بایستی با واکنشی که مناسب و درخور ان است روبرو گردد ! و انتخاب این واکنشها بخاطر نوع ترور امروز ، چه از لحاظ اطلاعاتی و چه از لحاظ امنیتی طبیعتأ باید بدست توانا و دانای بازوهای امنیتی کشور سپرده شود !.

    جشن تیرگان چیست ؟!. ارش کمانگیر کیست ؟!. "یکی بود یکی نبود" جشنواره تیرگان در تورنتو !.

    تهیــه و تنظیم
    داوید ـ تنه نزن
    ۲۲ جولای ۲۰۰۸







    جشن تیــــرگان چیست ، برگرفته از سایت سپندار مزد
    http://www.sepandarmazd.com/jashnha.htm


    جشن فرخنده تيرگان که آغاز آن از روز تير از ماه تير می باشد و به مدت ۹ روز ادامه دارد جشن تيرگان به همراه نوروز و مهرگان و سده از جمله مهمترين جشنهای ايرانيان است که در گذشته برای ايرانيان اهميت وافری داشت و اين جشن را با شکوه و زيبا برگزار می کردند در مورد فلسفه جشن تيرگان دو روايت جالب است روايت اول مربوط به قهرمان ملی ايرانيان آرش است که تقريبا همه ما با آن آشنا هستيم :

    ((ميان ايران و توران سالها جنگ وستيز بود در نبرد ميان افراسياب و منوچهر شاه ايران سپاه ايران شکست سختی می خورد اين واقعه در روز اول تير اتفاق می افتد و در گذشته اين روز برای ايرانيان عزای ملی بود و جالب است بدانيد هنوزم ديدار از خانواده های عزادار در اين روز ميان زرتشتيان رايج است سپاه ايران در مازندران به تنگنا می افتد سر انجام دو سوی نبرد به سازش در آمدند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستيز از ميان بر خيزد پذيرفتند از مازندران تيری به جانب خاور پرتاب کنند هر جا تير فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هيچ يک از دو کشور از آن فراتر نروند تا در اين گفتگو بودند فرشته زمين اسفنديارمذ پديدار شد و فرمان داد تير و کمان آوردند. آرش در ميان ايرانيان بزرگترين کماندار بود و به نيروی بی مانندش تير را دورتر از همه پرتاب می کرد . فرشته زمين به آرش گفت تا کمان بردارد و تيری به جانب خاور پرتاب کند.آرش دانست که پهنای کشور ايران به نيروی بازو و پرش تير او بسته است و بايد توش و توان خود را در اين را بگذارد.او خود را آماده کرد برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهيان نمود و گفت ببينيد من تن درستم و گژی در وجودم نيست ولی می دانم چون تير را از کمان رها کنم همه نيرويم با تير از بدن بيرون خواهد آمد. آن گاه آرش تير و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند بر آمد و به نيروی خداداد تير را رها کردو خود بی جان بر زمين افتاد(درود بر روان پاکش).هرمز خدای بزرگ به فرشته باد فرمان داد تا تير را نگهبان باشد و از آسيب نگه دارد . تير از بامداد تا نيمروز در آسمان می رفت و از کوه و در و دشت می گذشت تا در کنار رود جيهون بر تنه درخت گردويی که بزرگتر از آن در گيتی نبود ؛نشست .آن جا را مرز ايران و توران جای دادند و هر سال به ياد آن جشن گرفتند .جشن تيرگان در ميان ايرانيان از اين زمان پديدآمد.))

    <<<<< مجسمه ارش کمانگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر >>>>>


    اما روايت دوم که مربوط به فرشته باران يا تيشتر می باشد و نبرد هميشگی ميان نيکی و بدی :((تيشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه بصورت جوانی پانزده ساله در می آيد و در ده روز دوم بصورت گاوی نر و در ده روز سوم بصورت اسب.تيشتر به شكل اسب زيباي سفيد زرين گوشي، با ساز و برگ زرين، به درياي کيهاني فرو رفت. در آنجا با ديو خشکسالی (اپوش) كه به شكل اسب سياهي بود و با گوش و دم سياه خود ظاهري ترسناك داشت، رو به رو شد. اين دو به مدت سه شبانه روز بايکديگر به نبرد بر خواستند و تيشتر در اين نبرد شکست می خورد به نزد خدای بزرگ آمده و از او ياری و مدد می جويد و به خواست و قدرت پروردگار اين بار بر اهريمن خشکسالی پيروز می گردد.و آب ها توانستند بي مانع به مزارع و چراگاه ها جاري شوند. باد ابرهاي باران زا را كه از درياي گيهاني برمي خاستند به اين سو و آن سو راند، و باران هاي زندگي بخش بر هفت اقليم زمين فرو ريخت و به مناسبت اين پيروزی ايرانيان اين روز را به جشن می پردازند))

    اما در مورد آداب و رسوم اين جشن و دوستانی که می خواهند اين جشن زيبا و نشاط آور را برگزار کنند.تاريخ شروع جشن ۱۳ تير ماه به تقويم زرتشتی و ۱۰ تير به تقويم خورشيدی است يکی از مراسمهايی که در ميان زرتشتيان رايج است رسم فال و کوزه می باشد در شب جشن معمولا خانواده ها ونزديکان دور هم جمع می شوند و هر يک آرزو و نام خود را روی کاغذ می نويسند و همگی آنرا در يک کوزه می ريزند و در آنرا می گذارند و تمام شب را به شب نشينی و خواندن حافظ و شاهنامه می پردازند و روز جشن يکی از دختران جوان خانواده که هنوز ازدواج نکرده بايد در کوزه را بردارد و يکی از کاغذها را بيرون بياورد و به نام هر کسی که بود آرزوهای آن شخص بر آورده خواهد شد و تمام شعرهای خوانده شده به او تعلق می گيرد .در روز جشن هم مانند تمام جشن های ديگر با شادی و سرور همراه است و مراسم آبريزان به ياد فرشته تيشتر(باران) و به خاطر گرمای تابستان و آب پاشيدن روی همديگر و خنک شدن از لذت جالبی بر خوردار است . در گذشته در آغاز جشن بعد از خوردن شيرينی بندی به نام تير و باد که از ۷ ريسمان به ۷ رنگ متفاوت بافته شده بود به دست می بستند و ۹ روز بعد در پايان ايام جشن اين بند را باز کرده و به باد می سپردند تا آرزوها و خواسته هايشان را به عنوان پيام رسان به همراه ببرد .جشن تيرگان بر تمامی ايرانيان فرخنده باد و اميدوارم به تمامی دوستان خوش بگذرد هميشه شاد و اهورايی باشيد.






    جشنواره تیرگان در تورنتو:
    فریبا صحرایی ، روزنامه نگار در کانادا
    دوشنبه 21 ژوئيه 2008 - 31 تیر 1387








    تنوع گوناگون جشنواره در بخش هایی مثل موسیقی رقص تئاتر، سینما، ادبیات از ویژگیهای ان محسوب می شود




    جشنواره تیرگان در تورنتو: "یکی بود یکی نبود"

    بوی کباب و نوای ساز و آواز ایرانی ساحل دریاچه انتاریو را در جنوبی ترین نقطه شهر پر کرده بود؛ گویی ایرانی کوچک را به تورنتو آورده بودند.
    مرکز فرهنگی "هاربرفرونت" تورنتو در روزهای اخیر میزبان شمار زیادی از ایرانیان بود و هزاران بازدیدکننده داشت
















    برخی فرصت یافتند تا فرهنگ و هنر ایرانی را به کودکان خود معرفی کنند و تعطیلات آخر هفته را درکنار دوستان و یا خانواده شان در هوای دلپذیر و آفتابی سپری کنند.

    فستیوال تابستانی تیرگان با عنوان "یکی بود، یکی نبود" عده زیادی هم میهمان خارجی داشت.
















    محل برگزاری جشنواره این فرصت را فراهم کرده بود که رستوران داران، شیرینی فروشان و خوراک پزی های ایرانی بتوانند محصولات خود را عرضه کنند. کباب کوبیده در این میان مورد توجه بیشتر بازیدکنندگان خارجی قرار داشت.

    ساکنان تورنتو از اقوام و نژادهای مختلف به میهمانی تابستانی ایرانیان آمده بودند. برای بازدیدکنندگان خارجی جشنواره موسیقی و رقص ایرانی، صنایع دستی ایران، زیور آلات، غذاها و تنقلات ایرانی جذابیت خاص خود را داشت.























    تنوع گوناگون جشنواره در بخش هایی مثل موسیقی رقص تئاتر، سینما، ادبیات، هنرهای بصری، کودکان و نمایشگاه عکس از ویژگیهای ان محسوب می شد.

    برنامه های مربوط به موسیقی و رقص و تئاتر با استقبال خوبی مواجه شدند و صف های طویل برای دیدن آنها تشکیل شده بود.

    کنسرت محمد رضا لطفی، آهنگ‌ساز و نوازنده ایرانی، به عنوان نخستین برنامه هنری جشنواره تیرگان، در دو بخش و در حضور نزدیک به هزار تن از ایرانیان و کانادایی‌ها در فضایی باز و در کنار دریاچه ی اونتاریو اجرا شد.

    سعید شنبه زاده، موسیقیدان و رقصنده، دریا دادور، آهنگ ساز، ساشار ظریف، رقصنده، جواد مجابی، مهشید امیرشاهی، نویسنده، و آیدین آغداشلو در زمره هنرمندان حاضر در جشنواره بودند.
















    در مجموع حدود 50 برنامه طی روزهای برگزاری به اجرا گذاشته شد که حدود 90 درصد آن به طور رایگان ارائه شد.

    کانون فرهنگی هنری ایرانیان تورنتو به عنوان مجری این فستیوال حدود دو سال به طراحی و برنامه ریزی برای برگزاری آن پرداخت.

    طبق گفته برگزارکنندگان این جشنواره تعدادی از میهمانها و هنرمندان ایرانی به دلیل سخت گیریهای دولت کانادا در زمینه صدور ویزا از شرکت در برنامه بازماندند.



















    حدود 250 نفراز ایرانیان مقیم تورنتو به طور داوطلبانه در بخش های برنامه ریزی، تدارکات و برگزاری جشنواره مشارکت کردند.

    این جشنواره از تاریخ 17 تا 20 ژوئیه در شهر تورنتو برگزار شد و رسانه های جمعی این شهر در بخش هایی از پوشش خبریشان به آن پرداختند. :


    Sunday, July 20, 2008

    Betancourt Colombian-French politician calls for Gilad Shalit's release. Mossad took part in Betancourt rescue!.

    JULY 20th 2008
    Daveed Fakheri
    Taneh Nazan









    REPORTS FROM








    Published: 07.20.08, 19:57 / Israel News





    Betancourt calls for Gilad Shalit's release






    Colombian-French politician
    holds kidnapped Israeli soldier's
    picture as she urges rebels to
    free all hostages during Paris rally.





















    Ingrid Betancourt urged Colombian rebels to free all hostages as she addressed a rally in the French capital on Sunday that was part of a series of demonstrations around the world to protest against kidnappings.

    Thousands gathered near the Eiffel Tower to hear Betancourt, a Franco-Colombian politician rescued from captivity this month after spending more than six years as a hostage of Colombian rebel forces.


    Betancourt held a large sign with kidnapped IDF soldier Gilad Shalit's photo. The sign read, "Gilad Shalit, kidnapped since June 2006."

    "We want freedom for everyone," said Betancourt, drawing loud applause from the crowd, many of whom chanted the Spanish word for freedom "Libertad!".

    Betancourt's speech, delivered in Spanish, was shown on television in Colombia, which is also preparing to hold a mass anti-kidnapping rally on its national day.

    Hundreds of Colombians gathered in Madrid's Plaza Mayor over the weekend to call for peace in Colombia and to celebrate Betancourt's liberation.







    Ingrid Betancourt on stage (Photo: AFP)







    A smiling Betancourt was flanked on the Paris stage by her mother and various artists and singers.

    She called for an end to the conflict between the Colombian government and the Revolutionary Armed Forces of Colombia (FARC). She also read out a list of names of those still held by the FARC and called for their release.

    The FARC has been fighting a socialist insurgency for 44 years, mainly financed since the 1980s by the cocaine trade.

    Betancourt and 14 other hostages were freed after Colombian military agents tricked FARC fighters into handing the group over to them. The agents pretended to be non-governmental workers acting as go-betweens for the FARC leadership.

    She is a popular figure in France and was awarded one of France's top honors by President Nicolas Sarkozy this month.






    Published: 07.20.08, 17:08 / Israel News

    Mossad involved in Betancourt rescue






    Spanish newspaper




    says Israeli, US and French secret services took part in operation to free hostage from Colombian rebels earlier this month

    Mossad, the Israeli secret service, was involved in the operation to free hostage Ingrid Betancourt from Colombian rebels, a Spanish newspaper said Sunday, adding US and French secret services were also involved.

    "Mossad and the US and French intelligence services worked for more than a year with the Colombian authorities to develop the plan," Vanguardia said, citing an Israeli secret service source.

    Previous Report


    Betancourt rescue in Colombia: Israeli connection / Ynet
    Colombian hostage Ingrid Betancourt mentions Israel in shower of praise following her rescue; most likely not by chance. Israeli advising team, headed by former Sayeret Matkal officer Maj.-Gen. (Res.) Israel Ziv, may have been involved in operation




    Betancourt hugs daughter after rescue


    Colombian armed forces freed Franco-Colombian politician Betancourt, three US nationals and 11 Colombian soldiers July 2 from the jungle, where they were being held by the Revolutionary Armed Forces of Colombia (FARC).

    According to Vanguardia, Israel, France and the US had different reasons for participating in the operation: France because of Betancourt's half-French nationality, the US because of the three Americans in the group and Israel in order to maintain good bilateral relations with Colombia and the US.

    Vanguardia's correspondent in Tel Aviv said the Mossad operation consisted of two agents unknown to each other separately infiltrating FARC.

    The pair managed to penetrate the Marxist guerrilla group so effectively that they ultimately controlled what FARC did or didn't know, the Catalan newspaper said.

    The Israeli and US secret services used unmanned spy drones to locate the camp where the hostage were held, Vanguardia said.