Tonight's Commentaries,
Articles & News are presented
as usual in English, Farsi & Hebrew
ENJOY
Daveed Fakheri
tanehnazan
داوید فاخری
تنــــــــه نـــــــــــــزن
Weekly Torah portion: Vayakhel-Pedudei
Weekly Parashah
Rabbi Avinoam Sharon
03.20.09
Israel Jewish |
“Moses then gathered the whole Israelite community and said to them: These are the things that the Lord has commanded you to do: On six days work may be done, but on the seventh day you shall have a sabbath of complete rest, holy to the Lord; whoever does any work on it shall be put to death. You shall kindle no fire throughout your settlements on the sabbath day. Moses said further to the whole community of Israelites: This is what the Lord has commanded: Take from among you gifts to the Lord; everyone whose heart so moves him shall bring them — gifts for the Lord: gold, silver, and copper.The rest of the Parashah”
Peres appeals to Iranian people
Celebrating Nowruz in Tehran
Ronen Medzini
03.20.09
Israel News
Peres sends holiday greeting
Obama reaches out to Iran
Obama. Common humanity
|
03.21.09
Israel News |
Iran's supreme leader said on Saturday he saw no change in US policy towards the Islamic Republic, a day after US President Barack Obama issued an unprecedented videotaped appeal to the country.
"They give the slogan of change but in practice no change is seen ... We haven't seen any change," Supreme Leader Ayatollah Ali Khamenei said in a televised speech in the northeasternFul Story
Sent by Debsh 1 &
Daryoush Setareh
Ahead of passover
Schechter Haggadah sheds historical light on ancient ritual
Poisoning attack mastermind sent to jail
Eihab Abu Rial
Iran leader says world can't stop nuclear progress
Khamenei hails last month's tests at Bushehr power plant as result of 'progress of our scientists'; Ahmadinejad: Global powers reached 'dead end'
'Iran can't be blocked.' Khamenei
|
The Pearl Carpet was created in the late 1860s
Deported former Nazi guard a free man in Austria
Austrian justice ministry says can't prosecute 83-year-old Josias Kumpf who admitted to participating in 1943 massacre of 8,000 Jews, because he was younger than
'Cannot be charged.' Kumpf Photo: AP
Reuters
03.20.09
Israel News
A former Nazi concentration camp guard who was deported from the United States on Thursday is now a free man because he cannot be prosecuted in Austria, the Austrian justice ministry said on Friday.Full Story
Turning synagogues into safe havens for allNew project seeks to make rabbis more accessible to all sectors of the community, promote the synagogue as a safe haven for secular and religious Israelis alike Ynetnews
The Yeshiva University Center for the Jewish Future (CJF) in conjunction with Tzohar ran a Shabbaton Seminar last weekend for over 40 rabbis and lay leaders from around Israel with the goal of strengthening Israeli communities by transforming their synagogues into community centers.More about the Project Poland to present Jewish history in exhibit at EUNew exhibit aims to show that 'Jews had their significant share in creating the Polish state, its economy, architecture, culture and art,' according to Polish politician who initiated it
Associated Press 3 . 18 . 09 Israel Jewish Scene
A new exhibition by the Jewish Historical Institute in Warsaw brings together photos and documents depicting the rich history of 1,000 years of Jewish life in Poland.
The exhibition, previewed Monday in Warsaw, goes on display April 1 at the European Parliament in Brussels and will run nearly a week. Full Story |
انانیکه کم و بیش با ادبیات کلاسیک وطنمان ایران اشنائی دارند و در زمینه طنز زمانهای تقریبأ دور نیز اثرات استادان با ارزشی در این زمینه را دنبال میکنند حتمأ با نام شادروان * رسول پرویزی * و نوشته های او اشنائی دارند و هم اکنون که این سطور را میخوانند و در باره او میشنوند با بیاد اوردن یکی از اثار وی که که ناگهان انرا بخاطر میاورند لبخندی بر لبهایشان مینشیند که با مزه زهر تلخی از مشکلات اجتماعی زمان او که انان را بسیار ماهرانه و با زبانی خودمانی بیان نموده همراه میباشد.
۱۳ ساله بودم که در کلاس انشای دبیرستان ابن سینای شیراز با نام و اولین اثر وی که انرا در زیر اورده ام و هدیه نوروزی ما به شماست توسط معلم انشایمان اقای « سیسختی » بنام * زنگ انشا » از کتاب * شلوارهای وصله دار * او اشنا شدم.
رسول پرویزی بچه تنگستان است و شیرازی نیست اما او خود را شیرازی هم میداند و بیان حقایقی از انچه که در زمان و در اطراف او در شیراز که تقریبأ تمام سالهای نوجوانیش را در انجا گذرانده و با انچه همسنینها و یا مسن تر از ما ( من ) تجربه کرده ایم را چنان دقیق و طبیعی و ماهرانه توصیف کرده که با خواندن انان ما شیرازیها از اینکه او خود را * شیرازی * میخواند احساس غرور و افتخار میکنیم.
رسول در در سال ۱۲۹۸ ( ۹۰ سال پیش ) در تنگستان در جنوب ایران ( نزدیک بوشهر) بدنیا امد و همانظور که از نوشته هایش پیداست به دلائل گوناگون باخانواده به شیراز مهاجرت کرده ،و در انجا به مدرسه رفته و اولین تجارب زندگی را در انجا اموخته که بعدها انان بصورت داستان، عزیز دردانه های خانواده ادبی وی در کتابهایش را تشکیل داده اند که * شلوارهای وصله دار * برجسته ترین انان است. او برای کسب در امد به کارمندی دولت در امد و همچنین نماینده بوشهر ( سناتور ) در مجلس گردید و بعد از ان کمتر بصورت حرفه ئي به کارهای ادبی و افرینش اثار خواندنی پرداخت . او در سال ۱۳۵۶ و در حالیکه تنها ۵۸ سال بیشتر نداشت ، در شیراز چشم از جهان فرو بست.
مریم حسینیان نویسنده و منتقد ادبی در باره ** او ** مینویسد :
رسول پرویزی آنقدر نویسنده است تا از طرح و نقل خاطرات و روایت های ابتر فراتر برود و نام خودش را به عنوان داستان نویس، برجسته کند. جزئی نگری ، فرار از قضاوت و خط کشی ، نگاه جستجو گر که هربار تجربه ای جدید و نمای تازه ای از زندگی را به تصویر می کشد
قابلیت های چشم گیر اوست در نوشتن
" قصه های رسول" ره آوردی است از سفر زندگی مردی با لبی خندان و چشمهایی غمگین. شادی های کوچک و غم های بزرگ آنقدر سرک می کشند از لابه لای قصه ها که نمی شود بی تفاوت گذشت و فقط به فتح قله های داستان نویسی فکر کرد!
چندی پیش دوست نویسنده ای می گفت: چند سال دیگر که داستان ما را دیگران بخوانند، هیچ وقت نمی توانند بوی کوچه ها و خیابان ها و غروبهای لعنتی جمعه هایمان را بفهمند. بس که خودمان را ترجمه می کنیم و می نویسیم...
" قصه های رسول" بوی خاک و دریا می دهند و طعم شور غربت. از دیوارهای کوتاه خانه هایش می شود به راحتی بالا رفت و موهای بلند دختر همسایه را دید.می شود به چشم های نافذ درویش زل زد و به پایین دستها فکر نکرد. می شود آخر کلاس نشست و با عینکی وصله دار زل زد به پرده ای قلمکار و ابن سلام را بیشتر از مجنون دوست داشت.
داوید فاخری
زنگ انشاء
رسول پرویزی
برگ های نارنج های انبوه کلاس را تاریک می کرد. تازه تخنه سیاه را با نمد پاره ی کثیفی پاک کرده بودند. ذرات گچ در فضای اتاق موج می زد و در ریه ما class="Apple-style-span" style="font-size:x-large;">می زد و در ریه ما شیرجه می رفت. هنوز آقای معلم نیامده بود.
سید محمود با سر گرش جلوی من نشسته بود و با مهارت تیغ ژیلت را لای تخته میز می کرد، و بعد مضراب وار زیر آن می نواخت و فوراً سرش را روی میز گذاشت تا آهنگ موزون ساز بچگانه اش را بشنود.
اکبر آقا با چاقو اسمش را روی دیوار مجاور می کند و به سبک کتیبه نویسان گل و بلبل اطراف اسمش می گذاشت. عباس هم تکلیف عقب مانده را تند وتند می نوشت.
- خبر دار!
بچه ها دسته جمعی بر خاستند، آقای معلم وارد شد و زنگ انشا شروع شد. آقای معلم هفته ی قبل موضوع انشا را این طور دیکته کرده بود:
"نامه ای به پدرخود بنویسید و از ایشان تقاضا کنید که پس از امتحانات در تعطیل تابستان شما را با خو دش به ییلاق ببرد."
موضوع انشا و طرز نوشتن انشا هردو فرمولی بود. کلیه ی سوژه ی انشا ها میان چند مطلب نوسان داشت، یا می بایست نامه ای به پدر، مادر، برادر، خواهر و دوست خود نوشت، یا درباره ی عدالت، امانت، صداقت و از این قبیل حرف ها قلم فرسایی کرد. در نوع اول فرمول از این قبیل بود:
"خداوندگارا! تصدقت گردم که وجود ذیجود شریف در نهایت صحت و سلامت بوده و در عین عافیت باشد. بعدا اگر از راه ذره پروری جویای احوالات این حقیر باشید، بحمدالله سلامت و به دعاگویی مشغول است."
و در نوع دوم، اگر انشاالله نوشته می شد فرمول این بود:
"البته واضح و مبرهن است و بر کسی پوشیده نیست که یکی ازصفات پسندیده و خصال حمیده صداقت است که هر حمیده صداقت است که هر کس بدین صفت متصف باشد ازحضیض ذلت به اوج رفعت می رسد."
طبق معمول در نوشته های نوع دوم تکرار ادعا به جای صحت و دلیل بکار می رفت و گاهی نیز یک شعر بند تنبانی و لوس و بی مزه بدرقه ی کلمات مبتذل و مکرر گوشم را خراش داده بود که گیج می خوردم غالباً به نظرم می آمد که فضای اتاق تبدیل به زباله دانی الفاظ نیم مرده و مبتذل شده است و کلمات بدبخت و بینوا از دست معلم و شاگرد به جان آمده بود.
آن روزنامه "ییلاقیه" را یک یک شاگردان خواندند. وقتی انشاها را که خوانده می شد می شنیدم، دلم به هم می خورد تا این که نوبت به ابراهیم رسید. ابراهیم پسر فقیری بود، اما خیلی در کلاس عزیز بود. عزت او یکی به علت گردن کشی وی بود، یکی به علت مهربانی او. به علاوه دنیا دیده تر از ما بود. او بر خلاف ما با مردم انس داشت، چون نو کر خانه ای خودشان بود و همین دیدار به وی قوت و قدرتی بیش از ما داده بود.
آقای معلم گفت:
- ابراهیم بیا انشا یت را بخوان!
- چشم آقا!
و بلافاصله ابراهیم از جایش بلند شد، شلوار وصله دارش را بالا کشید، چشمان درشتش را به اطراف دوخته، دفترانشایش را برداشت و جلوی میز معلم سیخ ایستاد.
- چرا نمی خوانی؟ جان بکن بخوان!
بغض گلوی ابراهیم را گرفت. مثل این که بار سنگینی دوشش را فشار می دهد، کمی خم شد و چشم های نزدیک بینش را به دفتر انشا چسباند و با صدایی که آهنگ گریه داشت این طور خواند:
"پدرم! پدر خشن و تندخویم!
آقای معلم نفسش از جای گرمی بلند می شود. او نمی داند من درچه جهنمی به نام خانه زندگی می کنم. او از تندخویی و خشونت شما، از بدبختی و نکبت من خبر ندارد. او بدون توجه به زندگی تیره و تار ما، دستور داده است نامه ای به شما بنویسم و از شما خواهش کنم در تابستان مرا به ییلاق ببرید. ییلاق چه کلمه ی قشنگی! مرا به باغ ها ببرید تا در کنار جویها بازی کنم، شادی کنم، گل بچینم، دنبال دخترها بدوم، گیس آنها را گرفته دور دستم بپیچم، آنها را کتک بزنم و گریه بیاندازم. از درخت بالا روم، آب روی همبازیهایم بریزم، سنبله ی گندم را چیده در ساقه اش سوت بزنم. تاب بخورم، از باغ همسایه میوه بدزم، از کوه بالا بروم، با بچه ها بدوم و شب خسته و خورد در کنار مادر بزرگ نشسته و قصه گوش کنم... چه آرزوهایی! آقای معلم این ها را از شما خواسته است، اما نمی داند که ییلاق شما چگونه است؟
او نمی فهمد که شما به جای ییلاق هر صبح مرا شلاق می زنید و با لگد مرا از خوا ب می پرانید، تا بلند شوم و نان بخرم. او نمی داند که به جای ییلاق فقط آرزو دارم یک بار خنده ی پدرم را ببینم. او به خانه ما نیامده و نمی داند که به جای آرامش خانوادگی، چه غرش و نهیبی سراسر فضا را گرفته است. او نمی داند که شما دائماً با مادرم دعوا می کنید و مادرم به شما نفرین می کند. و این من بدبخت هستم که باید مانند گندم درمیان سنگ های آسیا له و لورده شوم. آقای معلم خیلی حواسش جمع است. متوجه نیست که من شب ها باید کتاب درسم را نیمه تمام گذاشته و شیشه ی سیاه را بدکان عرق فروشی ببرم، آن را پر کنم و برای شما بیاورم. او برای من بدبخت هوس ییلاق می کند و من هم باید ریا کنم، دروغ بگویم، دروغ بنویسیم و مثل بقیه ی شاگردان از حضرت خداوندگاری تمنا کنم که به ییلاق برویم!!!
نه!
من ییلاق نمی خواهم. فقط دلم یک جو مهربانی و نوازش می خواهد. آرزو می کنم مرا آرام از خواب بیدار کنید، به من فحش ندهید، شب بد مستی نکنید، مرا در تاریکی وحشت زای کوچه به دنبال عرق نفرستید و اگر پنیر و یا گوشت یا نان خریدم، به آن ایراد نگیرید و مرا دوباره به دکان بقال و قصاب ونانوا نفرستید که پنیر و گوشت و نان را پس بدهم. دکاندارها مرا مسخره می کنند و متلک می گویند و من تحمل این تحقیر را ندارم.
من ییلاق نمی خواهم. فقط دلم می خواهد یک روز مرا به بازار نفرستید و مرا با این دکانداران موذی و مکّار روبرو نکنید. آنان مرا تحقیر می کنند و من زور ندارم کتکشان بزنم. خورد می شوم، دلم می شکند، گریه می کنم، ولی چقدر می توان گریه کرد؟
پدر جان، من ییلاق نمی خواهم. فقط آرزو می کنم یک روز با مادرم دعوا نکنید و مادرم یک روز شما را نفرین نکند. من هم شما و هم مادرم را دوست می دارم تکلیف من در این کشمکش چیست؟ آیا با مادرم هم صدا شده، به شما نفرین کنم؟ یا با شما گام بر دارم و با مادرمظلومم دعوا کنم؟ ما که یک دیگر را دوست داریم، چرا با هم مهربان نیستیم؟ چرا یک دیگر را نوازش نمی کنیم و چرا خانه را به گورستان تیره مبدل ساخته ایم؟
نه!
من ییلاق نمی خواهم. دلم می خواهد این گور تیره و تاریک روشن شود و برای یک لحظه گرمی خانواده را حس کنم."
در حالی که ابراهیم به گریه افتاده بود، کلاس در خاموشی و بهت فرورفته بود. معلم سرش را در میان دست هایش گرفته بود و من دیدم که یک قطره ی اشک از گوشه ی چشمش به روی دفتر حضور و غیاب افتاد. و بلافاصله گفت:
- ابراهیم جگرم را آتش زدی، برو بنشین دیگر نمی توانم بشنوم.
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۸۷ |
روایتهای شخصی از نقض حقوق بشر در ایران |
برادرم را فقط به خاطر یک تلفن اعدام کردند
در ادامه سلسله برنامههای روایتهای شخصی از نقض حقوق بشر در ایران، این بار مجید حقی از اعدام برادرش میگوید که او را تنها به خاطر یک تلفن اعدام کردند. مجید میگوید برادرم قرار بود بعد از دو ماه از زندان آزاد شود، ولی حتی جسد او را هم به ما ندادند.
ممنون از رادیو زمانه که این امکان را در اختیارم گذاشته است. من حرف خاصی برای گفتن ندارم، ولی به عنوان یک انسان، انسانی که دلش برای تمام موجودات کرهی زمین میسوزد، انسانی که از مدارهای انسانی خارج شده، حتا از جسم خود رها شده، به ابدیت پیوسته و روح شده و دوباره برگشته است، خیلی دلم میسوزد که چرا انسانهای زمین از واقعیت انسانی خود خبر ندارند.
این سخن مولانا را نمیفهمند که میگوید:
مرغ باغ ملکوتام، نیام از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختند از جسدم دنباله مصاحبه
چهارشنبه سوری درایران و در کشورهای دیگر چکونه برگزار گردید؟!
تهران : چار شنبه سوری! و یا گدائي؟!
و چهار شنبه سوری در پاریس
پیام نوروزی کانون نویسندگان ایران
در بخشی از این پیام آمدهاست: «در سالی که گذشت باز هم مردم در معرض انواع ناملایمات، قید و بندها و حقکشیها قرار داشتند. فشار بر نویسندگان و هنرمندان فزونی یافت و ادبیات و هنر بیش از گذشته در محاق سانسور فرو رفت « دنباله مطلب »
رادیو زمانه
بازداشت برگزارکنندگان «هفتسین آزادی»
تعدادی از اعضای خانوادههای دانشجویان بازداشت شده و فعالان دانشجویی ایران، هنگام سال تحویل در مقابل زندان اوین تهران بازداشت شدند.
جمعی از خانوادههای دانشجویان زندانی، اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و تعدادی از فعالان دانشجویی و حقوق بشر امروز قصد داشتند با برپا کردن سفره هفتسین در برابر زندان اوین همبستگی خود را با زندانیان سیاسی و بهویژه دانشجویان بازداشت شده اعلام کنند. بقیه گزارش
اخرین خبر در مورد بازداشت شدگان در مقابل زندان اوین
آزادی بازداشت شدگان مقابل زندان اوین
تمام بازداشتشدگان روز جمعه مقابل زندان اوین به غیر از سه نفر، امروز یکشنبه آزاد شدند.
گروهی از فعالان دانشجویی و اعضای خانوادههای دانشجویان زندانی که قصد داشتند روز جمعه مقابل زندان اوین، همزمان با تحویل سال نو مراسمی برگزار کنند، بازداشت شدند.
این بازداشت شدگان روز گذشته به یکی از مقرهای پلیس امنیت تهران واقع در خیابان دربند منتقل شده بودند.
براساس گفته رضا سمیاری عضو دفتر تحکیم وحدت به رادیو زمانه، پنج تن از بازداشت شدگان مقابل زندان اوین آزاد شدهاند و فردا نیز سه تن دیگر آزاد خواهند شد.
همسر آیتالله خمینی درگذشت
خدیجه ثقفی همسر آیتالله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی پس از تحمل یک دوره بیماری، روز گذشته در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت.
خبرگزاریهای ایران گزارش کردهاند که وی روز گذشته در بیمارستان خاتمالانبیاء وابسته به سپاه پاسداران درگذشته است.
مراسم تشییع جنازه خانم ثقفی امروز یکشنبه در دانشگاه تهران برگزار شد که در آن بسیاری از مقامهای حکومتی نیز حضور داشتند.
بسیاری از شخصیتهای سیاسی، مراجع مذهبی و نزدیکان به بیت آقای خمینی با صدور بیانیههایی، درگذشت همسر بنیانگذار جمهوری اسلامی را تسلیت گفتهاند.
خانم ثقفی فرزند میرزامحمد ثقفى تهرانى از شاگردان آیتالله حائرى یزدى، در سال ۱۳۳۳ قمرى متولد شد.
وی در سال ۱۳۰۸ با آیتالله خمینی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو پسر - مصطفی و احمد - و سه دختر - فریده، زهرا و صدیقه - بود.
Sent by
Debsh 1
سال نو تان مبارک. امیدوارم یک سال خوب و قشنگ و زیبا داشته باشد. و آرزو می کنم سال آینده ایران قشنگ تر از الآن باشد. ایرانی باشد پر از شادی و شوخی و شنگی، پر از خنده و زیبایی، آنقدر که دندان همدیگر را هر روز ببینیم، نه اینکه دایم اشک چشم همدیگر را پاک کنیم.......
......مثلا به رضاشاه فکر کنید، آمده بود در تهران حقوقش را که یک سال عقب مانده بود بگیرد، اما در دفتر امور مالی وزارت جنگ هیچکس نبود، رفت بالاتر، دید معاون جنگ هم در وزارتخانه نیست، بعد رفت بالاتر و دید وزیر جنگ هم رفته برای خودش حال کند، بعد رفت بالاتر و دید صدراعظم مدتهاست حال و حوصله رفتن به دفتر کارش را ندارد، این شد که تصمیم گرفت برود سراغ پادشاه تا پولش را از پادشاه بگیرد. وقتی رسید به دربار متوجه شد پادشاه ماههاست رفته پاریس و گیر کرده توی متروی پاریس و آدرس سفارت را گم کرده و نمی تواند برگردد به ایران. در نتیجه، نه بخاطر اینکه دیکتاتور بود، بلکه بخاطر اینکه بیکار بود، تصمیم گرفت بشود پادشاه که حقوق خودش و لشگرش را بدهد و بعد برود. بعضی از مورخین گفته اند که رضا شاه تا مدتها می خواست برگردد به ده شان و همانجا به زندگی اش برسد، ولی اینقدر سرش شلوغ شد که دیگر ماند که ماند و بعد هم خوشش آمد....... ادامه گفتار..... עבריות
شوخی!
۲۸ اسفند۱۳۸۸ [۰۳/۱۸/۲۰۰۹]
سید ابراهیم نبوی
e.nabavi@roozonline.com
۱۷ دی رضا شاه و روز ازادی زنان از قید و بندهای روزمره و مرد سالاری
امدن خمینی و بازگشت دوباره اسارت زنان و القای قوانین مرد سالاری بر انان
| ש"ס חתמה על הסכם; העבודה מתחילה מו"מ
|
| 23.03.09
|
המשא ומתן הקדחתני בין צוותי הליכוד וש"ס הוליד הלילה (יום ב') הסכם. אלי ישי יכהן כשר פנים וכסגן ראש הממשלה, אריאל אטיאס יהיה שר השיכון והבינוי, עם אחריות על מנהל מקרקעי ישראל.
ש"ס קיבלה גם את תיק הדתות ובנוסף מינוי של שר במשרד ראש הממשלה. בנוסף, יכהנו נציגי המפלגה כסגן שר וכיושב ראש ועדת הפנים של הכנסת. יו"ר ש"ס, השר אלי ישי, בירך על ההסכם. "מדינת ישראל עתידה להתמודד עם אתגרים רבים בתחום החברתי הכלכלי ובתחום המדיני-בטחוני. לאור זאת נכון לפעול לשילוב כוחות ולביסוס ממשלה רחבה. רק קואליציה רחבה ויציבה תוכל לעמוד באתגרים הצפויים"המשך.
/
מאסר למצית ביתה של מדליקת המשואה
תאבת אלבז זעם כשראה את בת דודתו, סנא אלבז, מדליקה משואה ביום העצמאות ה-60. הוא הצית את מכוניתה ואת דלת ביתה של אלבז בעת ששהתה בבית עם ילדיה. הסיבה - הופעת נשים בתקשורת נוגדת את התרבות הבדואית
22.03.09,
|
בית המשפט המחוזי בבאר-שבע גזר הערב (יום א') שלוש שנים וארבעה חודשי מאסר בפועל על תאבת אלבז, תושב לוד בן 18, שהצית את דלת ביתה ומכוניתה של סנא אלבז - אחת ממדליקות המשואה ביום העצמאות ה-60 למדינה. הרקע למעשה - זעמו של תאבת על-רקע תפיסתו את מקומה וכבודה של האשה בחברה הבדואית.http://www.ynet.co.il/articles/0,7340,L-3690472,00.html המשך
כשל מוסרי נרכש
ממה נובע ליקוי המאורות המוסרי של לוחמים שרצים לתקשורת עם סיפורי זוועה מעזה? אסף וול סבור כי הכל מתחיל מכך שהשמאל הציוני לא מצא חלופה הולמת לאידאולוגיה הדתית
פורסם: | 22.03.09, 13:50 |
לא הופתעתי מהטענות כלפי "פשעי המוסר" של צה"ל בעזה. גם הידיעה כי מקורן ב"מכינה למנהיגות ע"ש יצחק רבין" שהוקמה בידי התנועה הקיבוצית - לא הפילה אותי מתדהמה. הפתיע אותי העיתוי. הפעם לקח למצפוניסטים זמן רב מדי לטעמי, הרי תוקף המבצע פג מזמן.
אבל, טוב מאוחר מלעולם לא. מישהו רץ לתקשורת עם סיפורי ה"רצח" בעזה ומייד התגעשו אפיקי התקשורת בנחשולי דמעות שליש חטיבתי. כמובן ש"עדויות" אלו הן כדשן בעצמות אויבינו. אלו מיהרו להפיק את הרווח התעמולתי ולהכות את מדינת ישראל פעם נוספת בשדה הקרב התדמיתי. מן הסתם, עדויות אלו ילוו אותנו עוד זמן רב ב"אל-מנאר", אל-ג'זירה" ושלל תחנות בעלות התחילית "אל-". גם אירגוני קיצון כמו "שוברים שתיקה" מיהרו לנצל את הדלק החדש במחול הטַהָרני הקבוע שלהם. המשך
No comments:
Post a Comment