تهیه و تنظیم و پیشگفتار
سی و یک ماه مه ۲۰۰۸
داوید فاخری - تنه نزن
پیشگفتار
حقیقتأ نمیدانم از کجا شروع کنم ؟!. فردی دست خالی از ایران امده بیرون و برای ادامه تحصیلات به امریکا
رسیده ، انگاه مانند خیلی از دانشجویان وطنمان با انجام کارهای شرافتمندانه مانند کار در رستورانها و با زحمات بسیار دیگر موفق شده مدارک تحصیلی خود را در رشته مهندسی بدست اورد و با ابتکارات فنی و ذاتی که در رشته خود داشته و بعمل اورده خوشبختانه توانسته به ثروتی قابل توجه نیز دست یابد . او برای انکه مانند هزاران هموطن ایرانی یهودیش در سرزمینی که در ان متولد گردیده مورد تبعیض فاحش در تصدی مقاماتی که در خور انان است و از ان طریق فرصتهائی که میتواند در اختیار هموطنانش قرار دهد را نخواهد داشت ، انهم تنها بخاطر انکه یهودیست ، به وطن باز نگشته و ترجیح داده تا در امریکا اقامت گزیند و از مواهب انسان پروری ان کشور که از زمین تا اسمان با انچه که در وطن او میگذرد برخوردار گردد !. او در انجا تا مقام شهرداری یکی از ثروتمتد ترین و با نفوذ ترین شهرهای امریکا بنام بورلی هیلز ارتقا میابد و با اینکه هنوز هم راههای پیشرفتهای بزرگتر و مهم تری در مقابل او گشوده است !. اما با این حال به هر جا که قدم میگذارد * خود را ایرانی * مینامد و از این طریق * نام و مقام ایرانی * را که بر اثر اعمال رفتارهای سفیهانه و بیخردانه قومی غیر ایرانی که اکنون انجا را به اشغال خود دراورده اند به پائین ترین مقام و حیثیت پائين امده ، بالا میبرد !. اما در مقابل ان ، یک ایرانی مسلمان چگونه با اظهار تنفر و بکار بردن کلمات توهین امیز از او بعنوان یک یهودی ملعون و کثیف میبرد و از این راه » یعنی « مراتب قدر دانی خود را از این هموطن افتخار افرین برای ایرانمان ابراز میدارد !. ایشان در کامنتی که برای رادیو زمانه فرستاده ( که انرا در زیر ملاخظه میکنید ) ، از اینکه اقای جمشید * جیمی دلشاد * هنرمند و برپاکننده یکی از موفقترین تشکیلات تکنولوژی کامپیوتری در امریکا و فعال اجتماعی و فرد برگزیده ی موفق ترین و ثروتمند ترین * ابادیهای * امریکا را » هموطن « خود بداند شرم دارد را به اینگونه ابراز میدارد !.
>>>: من به عنوان یک مسلمان ایرانی احساس شرم می نمایم ازاینکه شخصی مثل جمشید دلشاد خود را هموطن من بداند .اوصهیونیست باشد بهتراست .مردم مسلمان فلسطین درغزه درمحاصره اند انوقت این ملعون کثیف در سرزمین غصبی فلسطین درسالروز روز نکبت در جشن دشمنان اسلام شرکت می نماید امیدوارم با بن گورین محشورشود به روز قیامت .
-- مهدی ، , <<<.
البته کامنت ایشان از طریق کامنتهای دیگری که از جانب ایرانیان واقعی و فرهیختگان جوامع مختلف مسلمان و غیر مسلمان بسوی زمانه سرازیر گردید بیجواب نماند ، که من در زیر سه نمونه از انرا قبل از انکه به انعکاس اصل مصاحبه با ایشان * اقای جیمی دلشاد شهردار و عضو شورای شهر بورلی هیلز * که با خانم فرنگیس محبی از جانب رادیو زمانه انجام گرفته بپردازم ، برایتان میاورم !.
لیست کامنتهای ارسالی در جواب اقای مهدی به رادیو زمانه
به مهدی که ادعای مسلمانی دارد:
البته فقط ادعا ولی عمل نه
آقای مهدی خان اولا جمع نبند ما ایرانیان چون شما ها به عربها نزدیکتر هستید پس حساب خودت و هم فکرانت را از ایرانیان جدا کن وبعد هم که ادعای مسلمانی میکنی همین ویندوزی که در کامپیوترت نصب کردی و به صورت غیر قانونی یا بهتر بگویم دزدی استفاده میکنی متعلق به یک یهودی یا بقول شما
صهیو نیست است که امثال شما بدون پرداخت پولی بابت آن بر علیه خود آنها استفاده میکنید که هم از دید شرع خود شما و هم از لحاظ قانونی مشکل دارد و بعد در مورد کشته شدن مردم غزه به عقیده من و هر انسان آزاد اندیشی جنگ و خون ریزی یکی از رفتار های ناپسند انسانهاست ، حالا در هر کجا و بین هر کسی،
در این مورد شما بهتر است که روی صحبتت با کسانی باشد که به این مردک جنایتکار حسن نصرالله و حماس و ....... کمک مالی میکنند تا منطقه روی آرامش نبیند .
-- پیمان ، May 29, 2008 در ساعت 02:30 PM
اقاي مهدي ضد يهودي!
شما همان بهتر که در پايگاههاي راست افراطيون طرفدار احمدي نژاد که همگي ضد يهودي و دشمن فرهنگ اصيل ايراني هستند پيام بگذاريد.
-- يک دوست ، May 29, 2008 در ساعت 02:30 PM
نظر دهنده عزیز ، اقای مهدی که اقای جمشید دلشاد را » ملعون کثیف « خطاب کرده اید: » .
معلمی داشتیم در کلاس ۱۱ دبیرستان نمازی شیراز بنام اقای ستوده که در مواقع برخورد با اینگونه شخصیتهای بد دهان و بد فکر و بد کردار که خاصیت * عرب زدگانی * مانند شما هستند را در حال قند شکنی ها و شکر خوریهای بیحد و حدود میدید! بلانسبت جنابعالی ، انانرا به اینگونه مورد خطاب قرار میداد که : تو حتمأ مادرت بد کاره است و ۰ پدرت هم کبابی !! ( تا کنون هم در نیافته ام شغل پر زحمت و شریف » کبابی « چرا باید بعنوان توهین به کسی نسبت داده شود !! ).
اخر اقای محترم کسی که در کشورش خودش دختران ۹ ساله را با اجازه و دانائی کامل مقامات عالیرتبه مذهبی و سیاسی ان به » حیوانی عرب و پاکستانی و افغانی و غیره که بالا ۴۵ سال سن دارند میفروشند تا بعد از کامگیری اسف انگیز از انان ، بارها ان بینوایان بی پناه را بمنظور بهره وری جنسی و در قبال دریافت پول در اختیار افراد وحشیتر از خود قرار دهد ، چه کارش به بچه های غزه و فلسطین و لبنان ؟! اخر تنفر کور کورانه و تعصب تا حد وطن فروشی تا کی ؟!. خیلی دلت بحال ادمهای تحت ظلم میسوزد ، دمت را از لای پایت جمع کن بریز توی خیابان و برای ازادی بچه های خیابانی تن فروش و ادامس فروش و واکس زن و شیشه اتوموبیل بشور و بساط انداز و شیشه جمع کن و کفتر های مواد مخدر ببر برای خریداران مواد از جانب مواد فروشان وطنت ، فریاد بزن ، جان بده و مایه بگذار وبساط این حکومت طلم و خون را برچین !! تو را چه کارت به فلسطین ؟!
داوید فاخری
، May 29, 2008 در ساعت 02:30 PM ، لس انجلس .
بازیگران سریال معروف » ۹۰۲۱۰ بورلی هیلز « از بالاترین سمت چپ به ترتیب
/ زییرینگ ، کارتریس ، پریستلــــــــــــــی ، پری ، دورتی ، سپلینگ ،گرین و گارت .
کد پستی شهر بورلی هیلز .
گفت و گو با جمشید دلشـــــــاد ،
شهردار ایرانی یهودی بورلی هیلز
حمایت شهردار ایرانی بورلیهیلز از کلینتون
فرنگیس محبی
Mohebbi@radiozamaneh.com
جمشید دلشاد در جامعه ایرانیان مقیم آمریکا به عنوان اولین فرد ایرانی آمریکایی که شهردار یک شهر معروف شده، چهرهای شناخته شده و معتبر است. دلشاد که در آمریکا، جیمی دلشاد خوانده میشود تا چندی پیش شهردار بورلیهیلز، شهر اعیاننشین ایالت کالیفرنیا بود و هم اکنون عضو برجسته شورای شهر بورلیهیلز است.
جمشید دلشاد که ۶۷ سال دارد، ۱۹ ساله که بود شیراز زادگاهش را که با افتخار و حسرت از آن یاد میکند به قصد تحصیل در امریکا ترک کرد و پس از پایان تحصیلاتش مهندس کامپیوتر شد. او که در زمینه کامپیوتر تجارت موفقی داشت، ۵ سال پیش به سیاست روی آورد.
جمشید دلشاد میگوید یکی از دلایلی که توجه او را به شرکت در سیاست در آمریکا جلب کرد آن بود که با وجودی که ایرانیان مقیم آمریکا در عرصه تحصیلات، تجارت و فعالیتهای دانشگاهی بسیار پیشرفته و موفق بودند، علاقهای به حضور در صحنه سیاست از خود نشان نمیدادند.
دلشاد اضافه میکند زمانی که برای رسیدن به شهرداری بورلیهیلز مبارزه میکرد، آگاه ساختن ایرانیان و راضی کردن آنان به رای دادن، کار آسانی نبود. آنها با تجربه ای که از ایران پس از انقلاب اندوخته بودند، از گذاشتن نام خود در پای ورقه رایگیری وحشت داشتند و فکر میکردند که این کار، آمدن ماموران مهاجرت به سراغ آنان را در پی دارد.
دلشاد میگوید یکی از هدفهایش ایجاد پلی بین جامعه ایرانی و دیگر ساکنان بورلیهیلز بود که اکثر آنها از ثروتمندان و ستارگان هالیوود هستند.
ساکنان بورلیهیلز از میهمانیهای پر سر و صدای ایرانیان که تا ساعات اولیه بامداد ادامه پیدا میکرد و بنا کردن ساختمانهایی براساس معماری کاخهای ایران باستان که از نظر دیگران چهره زیبای شهر را برهم میزد با ایرانیان اختلاف پیدا کرده بودند.
هدف دیگر او آوردن مجسمه کوروش کبیر به بورلیهیلز و آشنا کردن اهالی این شهر با فرهنگ ایران است.
در گفت وگویی با جمشید دلشاد، ابتدا پرسیدم که آیا به هدفهایش برای این شهر رسیده است؟
هدفهایی که من انتخاب کرده بودم از چند سال پیش این بود که شهر، در زمینه تکنولوژی پیشرفت کند چون که کار من قبلاً در تکنولوژی بود و اعلام کردم که میخواهم شهر بورلیهیلز را امنترین و هوشمندترین شهر آمریکا بکنم.
برای اینکه شهر، هوشمند بشود تکنولوژی را آوردم داخل این شهر. مثلاً دوربینهای ویدیوییی گذاشتیم که اصلاً لازم نیست پلیس بنشیند و اینها را نگاه کند. خود این دوربینها خودشان را نگاه میکنند و اگر اتفاقی افتاد خودشان وصل میشوند به مرکز پلیس و اگر لازم باشد پلیس، از آنجا دنبال کار را میگیرد.
یکی از کارهای دیگر این است که تمام شمارههای ماشینها را با این دوربینهایی که گذاشتیم نگاه میکنیم و اگر این ماشینها دزدی باشد یا مال کسانی باشد که خطرناک باشند، کامپیوتر دوربین، فوری آنها را میخواند و مجرمین دستگیر میشوند. این کار را میکنیم که شهر امن باشد.
جمشید دلشاد شهردار و عضو شورای شهر بورلی هیلز در کنار هیلاری کلینتون.
از این جهات نمونههای زیادی هست. مثلاً پارک را که بخواهیم آب بدهیم، این آبها از طریق ماهواره خودش کنترل میشود که مطمئن باشیم بیخودی آب را هدر ندهیم.
البته یک سال کافی نیست که این برنامههایی که من شروع کردم همهاش انجام بشود. مثلاً داریم برای تمام مردم بورلیهیلز، اینترنت مجانی میگذاریم. تاسیساتش را داریم وصل میکنیم و چند ماه دیگر مردم بورلیهیلز در تاکسی یا خانه یا هتل یا هرجای دیگری که باشند، میتوانند مجانی کامپیوترهای خود را به اینترنت وصل کنند.
از این کارها خیلی کردیم و اتفاقاً الان شهر بورلیهیلز خیلی معروف شده در آمریکا و اسم آن شده اسمارتسیتی، یعنی شهر هوشمند. این اسمارت سیتی خیلی معروف شده است. از جاهای دیگر دنیا آمدند در این باره با من صحبت کردند و حتی شهردار نیویورک هم با من در باره کارهایی که برای این شهر کردم صحبت کرده است.
برای ایرانیها چطور؟ در نظر دارید که برای ایرانیهای مقیم بورلیهیلز هم فعالیتهایی بکنید؟
بله، فعالیتهایی که راجع به ایرانیها کردم خواستم آنها را بیشتر وارد کارهای شهرداری بکنم. ما در شهرداری بورلیهیلز، ده کمیته داریم که من میخواستم در هر کدام از این ده کمیته، حداقل یک ایرانی عضو باشد. معمولاً در هر کمیته ۵ نفر عضو هستند که کسان مختلف آنها را انتخاب میکنند.
حالا من توانستم ترتیبی بدهم که در اکثر این کمیتهها، یک نفر ایرانی عضو باشد که بتوانند وارد کارهای شهر بشوند و در آینده هم انشاالله آنها بتوانند برای شهردار شدن فعالیت بکنند.
از کارهای دیگری که میکنم وادار کردن ایرانیان به رای دادن است. خیلی آنها را تشویق کردم و رفتم پهلوی آنها که بفهمند صدایشان خیلی مهم است. از این لحاظ اینقدر موفق شدم که کسان دیگر که دارند برای انتخابات اقدام میکنند از هر جایی سنا یا کنگره یا شهرداریها، میآیند پهلوی من و یا کسان دیگر میگویند ما حمایت ایرانیها را لازم داریم و میدانیم که آنها میتوانند خیلی کمک کنند.
ایرانیها هم کم کم بیدار شدند و فهمیدند که رای دادن خیلی مهم است و رای دادن، به یکی از کارهای خیلی مهمشان تبدیل شده است. یکی دیگر از کارهایی هم که کردم این است که ورقههای رایگیری را ترجمه کردیم به فارسی که هم انگلیسی است، هم اسپانیایی و هم فارسی که کمک بکند به ایرانیهایی که خیلی آسان نمیتوانند انگلیسی بخوانند. آنها حالا به راحتی ورقهها را میخوانند و رای میدهند.
شما الان هم عضو انجمن شهر بورلیهیلز هستید. آیا برنامه سیاسی دیگری در نظر شما هست و یا فعالیتهای دیگری هم داشتهاید؟
برای افراد دیگر فعالیتهای سیاسی زیادی میکنم. اگر کسی در انتخابات نامزد شود من میروم و کمک میکنم. مثلاً به خانم هیلاری کلینتون خیلی کمک میکردم. اجازه داده بودم که از اسم من بهعنوان حامی خود استفاده کند.
شهردار ایرانی بورلی هیلز در کنار دالایی لاما
افراد دیگر هم خیلی میآیند پهلوی من. مثلاً شهردار لسآنجلس خواهش کرده که برای جلب حمایت ایرانیها، من از او پشتیبانی کنم. دیروز که نتوانستم با شما صحبت کنم با فرماندار کالیفرنیا وشهردار و رییس پلیس لسآنجلس بودم. همه با هم بودیم برای شصتمین سال تاسیس اسراییل، جشن بود. اکثر اینها وقتی که میخواهند انتخاب شوند میآیند پهلوی من و کمک میگیرند.
من خودم هنوز تصمیم نگرفتهام که بعد از این سه سال آینده که در انجمن شهر هستم و دو مرتبه شهردار میشوم، بعد از آن چه کار دیگری بکنم. البته در ایالت کالیفرنیا من میتوانم نامزد مجلس سنای ایالتی یا نامزد مجلس سنا یا کنگره در واشنگتن شوم. دارم کم کم فکر میکنم که کدامها را دنبال کنم، اما هنوز تصمیم نگرفتهام.
شما در میان ایرانیان مقیم آمریکا اولین کسی هستید که به بالاترین مقام در سیاست در امریکا رسیدید و الان روز به روز میبینید که ایرانیان بیشتری علاقمند به شرکت در عرصه سیاست امریکا هستند. با آن تجربهای که شما دارید فکر میکنید که ایرانیها چطور میتوانند در این راه موفق شوند؟
داریم با هم کار میکنیم. راز موفقیت جامعه ایرانی در این است که اول قصدش این باشد که در کارهای سیاسی وارد بشود. چیزی که مخصوصاً ایرانیها باید یاد بگیرند این است که موفقیت در تجارت و تحصیلات کافی نیست. آنها همه اینها را دارند اما تا قدرت سیاسی نداشته باشند، جامعه ایرانی قدرت واقعی پیدا نمیکند.
چون که قانونها را عوض خواهند کرد. از این لحاظ من جاهای مختلف میروم صحبت میکنم و از شهرهای دیگر شنیدم که دارند در انتخابات انجمن شهر، نامزد میشوند. من میروم در اجتماعات مختلف ایرانی صحبت میکنم و خوشحال هستم که خیلیها زیاد دارند داخل این کار میآیند. خودشان میفهمند که قدرت سیاسی خیلی مهم است. اگر از این فرصت استفاده نکنیم، یکی از قسمتهای قدرتمان را از دست خواهیم داد.
جمشید دلشاد در جشن شصتمین سال تاسیس اسراییل
دکتر خاتمی هم یک ایرانی برجسته دیگری در نیویورک هست و فعالیتهای زیادی هم در زمینه شناساندن نوروز و رسمی کردن عید نوروز داشت و امسال هم میدانید که در کاخ سفید یک هفت سینی هم در نتیجه فعالیتهای او چیده شد. آیا شما هم در زمانی که شهردار بودید در زمینه شناساندن نوروز فعالیتی داشتید؟
بله، با شهرداری لسآنجلس با هم کار کردیم. در شهرداری لسآنجلس یک روز مخصوص گرفتیم و همه آمدند آنجا و اعلام کردند و من هم از طرف شهرداری بورلیهیلز رفتم آنجا. خیلی از ایرانیها آمدند و من تصمیم دارم که در آینده چنین روز مخصوصی را هم در بورلیهیلز برگزار کنم.
با وجودی که در لسآنجلس الان هست، هر شهری باید خودشان این کار را بکنند. من هم تصمیم گرفتم که در چند سال آینده، یک روز مخصوصی را درست کنم. چون که من خودم در نوروز به دنیا آمدم و اسمم هم جمشید است و خیلی خوشحال میشوم که چنین روزی، برای ایرانیها در تمام دنیا روز خوبی باشد و همه بدانند که این جشن نوروز که بیش از ۲۵۰۰ سال است که جشن میگیریم، یک عید مذهبی نیست و بیشتر جشن نوروز و بهار است.
گفتهاید که میخواهید مجسمه کوروش کبیر را به بورلیهیلز بیاورید. یک توضیحی در این مورد بدهید.
من با چند نفر صحبت کردم که مجسمه کوروش کبیر را در استرالیا و جاهای دیگر ساختهاند. دارم با ایرانیها صحبت میکنم که اینجا دور هم جمع بشویم این مجسمه را بیاوریم اینجا در بورلیهیلز. من مشغول درست کردن یک مرکز فرهنگی برای نمایش آثار هنری هستم تا آن مجسمه را بیاورم. چون که برای ایرانیها خیلی مهم است که بتوانیم به شخصیت مهمی مثل کوروش کبیر، احترام بگذاریم.
جمشید دلشاد در کنار ال گور
آنطور که از حرفهای شما متوجه شدم، شما در میان نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا از هیلاری کلینتون حمایت میکنید.
بله، از اول من با کلینتونها دوست بودم و آنها خواهش کردند و بعد تصمیم گرفتم که از آنها حمایت بکنم. البته بعد از اینکه ببینیم چه کسی برنده میشود اوباما یا کلینتون، بعداً باید تصمیم بگیرم، اما هنوز حمایت من برای کلینتون است.
این سه نامزد برخوردهای متفاوتی با ایران و احمدینژاد دارند.
اکثر آنها از کارها و حرفهای احمدینژاد خیلی ناراحت هستند. چون وقتی که او حرف میزند تو سر ایران میخورد یعنی چیز خوبی نمیآورد.
اما همه آنها میدانند و همه آنها تکرار کردهاند که بین مردم و دولت ایران فرق زیادی هست. به مردم ایران اهمیت میدهند و احترام میگذارند اما اکثر آنها وقتی احمدینژاد میگوید هولوکاست اتفاق نیفتاده یا نظیر این حرفها را میزند، به حرفهایش اهمیت نمیدهند و احترام نمیگذارند اینجوری نگاه میکننید که کسی که رییس جمهور کشور مهمی مثل ایران است، این حرفهای بچگانه را میزند و نمیدانند که میتوانند با او حرف بزنند یا نه.
***
جمشید دلشاد در حال حاضر به غیر از خدمت در شورای شهر بورلیهیلز بیشتر وقت خود را صرف امور خیریه و کمک به نیازمندان میکند. در سالهای اخیر ایرانیان دیگری هم پا به عرصه سیاست در امریکا گذاشتند. هم اکنون معاون آموزشی وزیر امور خارجه امریکا، گلی عامری یک زن ایرانی است و برای انتخابات عمومی ماه نوامبر، نام چند ایرانی امریکایی برای انتخابات کنگره امریکا و مجلسهای ایالت و شوراهای محلی به چشم میخورد.
Farangis Mohebbi
Interview, Jamshid Delshad
Weekly Report From Sat. October. 10th. .. 2015
For the important News of the world
( in English, Farsi and Hebrew )
Please visit us every day
editor's name
חברים יקרים
בשל בעיות טכניות וחוסר
צוות נאות, האתר יהיה
סגור עד להודעה חדשה
دوستان عزیز
به علت نقص فنی و همچنین
کمبود کادر لازم،
سایت تا ا اطلاع ثانوی
تعطیل خواهد بود
*********************
Contact, تماس، צרו קשר
Saturday, May 31, 2008
Friday, May 30, 2008
اسرائیل که اینک یکی از غولهای تولید تکنولوژیهای پیشرفته است با قید و بندهای مذهبی که کماکان بخش مهمی از ان جامعه را در اختیار خود دارند چگونه میسازد؟
برگرفته از
روزنامهی آلمانی زود دویچه سایتونگ
Süddeutsche Zeitung
برگردان : احمد سمایی برای رادیو زمانه .
، ۱۸ مه ۲۰۰۸
تهیــه و تنظیم
سی می ۲۰۰۸
داوید- تنه نزن
ظهر جمعه در مرکز تلآویو. ازدحام و سرو صدای بلند حرکت اتوموبیلها. گرمای شرجی بر چهرهی شماری از عابران عرق نشانده است. کنار خیابان مردی با لباس سیاه و کلاه مخصوص یهودیان کیسهی پلاستیکی به دست گرفته و آن را در برابر زنان عابر میگیرد. اغلب زنان اما بیاعتنا میگذرند.
محتویات درون کیسه را دو شمع و یک حدیث مذهبی تشکیل میدهند. مرد از یهودیان اولترا ارتدکس (شدیداً مذهبی و اصولگرا) است و خود را موظف به اجرای قوانین مذهبی یهودیت میداند. یکی از قوانین این است که هر زن یهودی روز جمعه قبل از غروب آفتاب باید در حالی که دعای شبات را میخواند شمع روشن کند. و مرد با کیسهی خود میکوشد این آموزه مذهب یهود را به زنان عابر یادآور شود.
از ابتدای تشکیل کشور اسراییل چنین صحنههایی جزیی از زندگی روزمره مردم این کشور بودهاند. یهودیان اولترا ارتدکس در ساختار سیاسی اسراییل جایگاه محکمی دارند. دمسازی و همراهی با باورها و مناسک این گروه، از همان ابتدا دکترین دولت اسراییل بوده است.
در سال ۱۹۴۸، یعنی در سال اعلام موجودیت کشور یهود، میان دولت این کشور و صهیونیستها قرادادی امضا شد که از نظر بن گوریون، بنیانگذار اسراییل، اهمیتی بیاندازه داشت. مذهبیون یهودی ایجاد هر گونه کشور یهودی را خلاف اراده خداوندی و نقض آموزههایشان در مورد ظهور منجی میدانستند. به عبارت دیگر، آنها بر این باور بودند که برپایی کشور یهود کار منجی موعود است و اگر بشر چنین کاری کند، اقدامی کفرآلود و ناصواب انجام داده است. ولی با امتیازاتی که قرارداد یادشده برای مذهبیون یهودی قائل شد آنها حاضر شدند موجودیت اسراییل را بپذیرند و درصدد نفی و نهی آن برنیایند.
توافقی با پیامدهای گسترده
جایگاهی که طبق قرارداد یادشده در ساختار سیاسی کشور به یهودیان مذهبی داده شده، در ۶۰ سال گذشته اثرات و پیامدهای فاحشی بر عرصههای مختلف زندگی در اسراییل برجا گذاشته است. به این ترتیب، در کشوری که اینک به یکی از غولهای تولید تکنولوژیهای پیشرفته بدل شده، قوانین مورد قبول یک اقلیت مذهبی کماکان بخشهای مهمی از زندگی اکثریت جامعه را تحت تاثیر خود دارند.
در ایام شبات (شامگاه جمعه تا شامگاه شنبه) به جز در برخی از موارد استثنایی، همهی وسایل حمل و نقل عمومی از حرکت بازمیایستند. شرکت هوایی ال آل که حالا دیگر فقط ۳۰ درصد آن به دولت متعلق است اجازه ندارد در شبات، هواپیماهای خود را به پرواز درآورد. این اقدام که تنها برای رضایت و خشنودی یهودیان اولترا ارتدکس انجام میشود سالانه نزدیک به ۸۰ میلیون دلار ضرر به ال آل وارد میکند.
تنها خاخام میتواند بر عقد میان زن و مرد مهر تایید بزند ( عکس ).
پرورش خوک نیز در سراسر اسراییل ممنوع است و کسی اجازهی خرید و فروش گوشت خوک ندارد. در ارتش نیز سربازان با غذاهای از نظر مذهبیون، کاملاً «حلال» تغذیه میشوند.
بنا به قانونی که از سال ۲۰۰۱ به اجرا گذاشته شده است، در ساختمانهای چند طبقهی جدید باید آسانسورهایی تعبیه شوند که در ساعات شبات پیوسته خود بالا و پایین بروند تا کاربران نیازی به فشردن دکمه نداشته باشند. مذهبیون یهودی معتقدند که فشردن دکمه آسانسور هم، نوعی کار است و کار در ایام ساعات شباب حرام است.
اختیاراتی بیحد و حصر
ولی حوزهی نفوذ و تاثیرگذاری مذهبیون یهودی به همینجا محدود نمیشود. همهی شهروندان اسراییل، اعم از مذهبی، سنتی یا سکولار ملتزماند که به تصمیمات و اختیارات نهادهای مذهبی احترام بگذارند و آنها را رعایت کنند. قاضیهای دادگاه عالی خاخامها گرچه کارمندان دولت به شمار میروند، ولی در صدور احکام، خود را به اصول مذهبی پایبند میدانند و به شدت تحت تاثیر احزاب یهودیان ارتدکس هستند.
انجام عقد ازدواج تنها در حیطهی اختیار روحانیون یهودی ارتدکس (خاخامها) است و روحانیون محافظهکار یا اصلاحطلب یهودی چنین اجازهای ندارند. تنها خاخامها هستند که تعیین میکنند چه کسی میتواند یهودی شود و بالتبع، به شهروندی اسراییل درآید.
صدور حکم طلاق نیز در محدودهی اختیارات دادگاههای مذهبی است. این احکام معمولاً به شدت تبعیضآمیز و به ضرر زنان هستند. زنان اجازه ندارند بدون امضای همسران خود تقاضای طلاق کنند و تبعاً ازدواج دوبارهی آنها هم به چنین امضایی وابسته است. ازدواج یهودیان با معتقدان به مذاهب دیگر نیز ممنوع و حرام است.
بنا به دادههای ادارهی آمار اسراییل در سال ۲۰۰۴، ۴۴ درصد یهودیان این کشور خود را سکولار میدانند، در حالی که جامعهی یهودیان ارتدکس تنها ۷ درصد جمعیت ۷ میلیونی اسراییل را تشکیل میدهند. آنها در محلات مخصوص به خود زندگی میکنند، برای مثال در محلهی معا شعاریم در اورشلیم که وضعیت آن همانند وضع محلات یهودی در اروپای شرقی در دویست سال پیش است.
حتی در ۶۰ سالگی اسراییل و به رغم امتیازهایی که
به یهودیان اولتراارتدکس داده شده، هنوز هم برخی از
این یهودیان تشکیل کشور یهود را موجبی برای اندوه
و تاثر میدانند ( عکس ).
اتوبوسهای زنانه- مردانه
در این محلهها، مردها همه در جامههای سیاه و زنان با لباسهایی کاملاً مذهبی که تا مچ پای آنها را پوشانده رفت و آمد میکنند. شماری از زنان موهای مصنوعی بر سر دارند تا «جذبههای سکسیاشان» آشکار نباشد. اتوموبیلهایی که در ساعات شبات گذرشان به محلههای یهودیان ارتدکس بیافتد آماج سنگ و چوب قرار میگیرند. بنا به اصول مذهبی مورد قبول این جماعت، در ساعات یادشده نه ماشینی باید به حرکت درآید و نه آتشی برافروخته شود.
یهودیان اولترا ارتدکس، صاحب مدارس خاص خود هستند که به رغم تامین بودجهاشان توسط دولت، کنترلی بر آنها وجود ندارد. طلاب «یوشیواس» (مدارس تورات) و نیز زنان مذهبی از خدمت سربازی معافاند.
جایی که پای حقوق همجنسگرایان در میان باشد، یهودیان اولترا ارتدکس از زدوخورد و جنگ وگریز هم ابایی ندارند. سال گذشته که همجنسگراها درصدد برگزاری یک راهپیمایی در اورشلیم بودند، یهودیان اولترا ارتدکس هفتهها تظاهرات کردند. آنها به سنگاندازی به اماکن عمومی و آتشکشیدن سطلهای ذباله بسنده نکردند، بلکه یک کافه همجنسگراها در مرکز شهر را هم به آتش کشیدند. این اقدامات آنها البته بینتیجه نماند: راهپیمایی همجنسگرایان نهایتاً به استادیوم دانشگاه منتقل شد و تنها با بسیج گستردهی پلیس از حملهی اولترا ارتدکسها در امان ماند.
فشار اولترا ارتدکسها سبب شده که در برخی از مسیرهای اتوبوسرانی در شهر اورشلیم، زنان در عقب اتوبوسها بنشینند تا مردان مذهبی با دیدن روی آنها دچار «معصیت» نشوند.
مانعی برای تحول
قدرتی که از سال ۱۹۴۸ به یهودیان اولترا ارتدکس داده شده مانع اصلی بسیاری از تحولات اساسی در اسراییل بوده است. اکثر احزاب سیاسی اسراییل نیز برای حفظ و تداوم قدرت خود به ائتلاف با احزاب اولترا ارتدکس تن دادهاند، زیرا برآوردن خواست آنها کار چندان دشواری نبوده است. اهم خواست این احزاب عبارتاند از تامین بودجهی مدارس مذهبی و بهبود امکانات اجتماعی و عمرانی محلاتی که یهودیان اولترا ارتدکس در آنها زندگی میکنند.
رابیها و پانکها، دو دنیای متفاوت در مرکز تلآویو ( عکس ).
اینکه انحصار این جماعت در قضاوت و تصمیمگیری در بارهی مسایل مذهبی دستنخورده بماند نیز، یکی دیگر از خواستهای احزاب مذهبی اسراییل است. آنها اما نه علاقهای به مسایل سیاست خارجی نشان میدهند و نه حساسیتی نسبت به مرزهای اسراییل و روند صلح خاورمیانه دارند.
وجود حدنصاب دو درصد برای راهیابی نمایندگان احزاب به پارلمان اسراییل باعث شده که احزاب اولترا ارتدکس که اقلیت کمشماری را نمایندگی میکنند نیز، به راحتی به مجلس راه یابند و در صفبندیهای سیاسی و تشکیل دولتها با گرفتن امتیازهایی پر و پیمان از وزن و سهمی ورای قدرت و نفوذشان برخوردار شوند.
البته ادامهی فرادستی یهودیان اولترا ارتدکس در ساخت سیاسی کشور اسراییل صرفاً به مصالح و منافع احزاب در تشکیل ائتلافها مربوط نمیشود، بلکه مساله با هویت این کشور هم ارتباط تنگاتنگی دارد. ۶۰ سال پیش اسراییل آگاهانه به عنوان کشوری یهودی بنیاد گذاشته شد. تنها وجه اشتراک ساکنان این کشور از همان ابتدا، مذهب یهود بود.
به عبارتی، مذهب تنها نقطهی مشترک مردمی بود که از سراسر جهان به اسراییل مهاجرت کردند تا ساکن این کشور شوند. عقد و ازدواج این مردم نیز کم وبیش نزد خاخامهای یهودی انجام میشد، زیرا آنها به عنوان «یهودیان واقعی» شناخته میشدند. یهودیان اولترا ارتدکس در مجموع، نمایندهی تداوم و بقای تاریخی یهودیت به شمار میآمدند.
ولی توافق اولیه برای بنیادگذاری اسراییل در شرایط و وضعیت امروز دیگر به نظر نمیآید که قابل دوام باشد. دیر یا زود این توافق به محور بحثها بدل خواهد شد و مالاً در معرض تغییر قرار خواهد گرفت.
در حال حاضر در اسراییل حق ازدواج مدنی (غیرمذهبی) برای شهروندان آتهایست، به یکی از بحثهای روز بدل شده است. مسالهای حساس که تصمیم بر سر آن از اهمیتی کلیدی برخوردار است. اگر آتهایستها از حق ازدواج غیرمذهبی برخوردار شوند، این حق را شاید دیگر از خود یهودیان نیز نتوان دریغ کرد.
به عبارت دیگر، حتی اگر اقلیتی از جمعیت اسراییل از شمول رعایت اجباری قوانین مذهبی خلاص شود، ا ین سرآغازی خواهد بود برای کاهش دخالت و سلطهی مذهبیون اسراییل در امور شخصی و اجتماعی مردم این کشور.
تغییر و تحولات فکری و روندهای جمعیتی نیز حاکی از آن هستند که وضعیت کنونی قابل دوام نیست. قیدوبندهای یهودیبودن در اسراییل، به تدریج احساس ناخوشایندی بیشتری در میان جمعیت این کشور دامن میزند و اندک اندک میتواند کار را به جایی برساند که وجود یک اکثریت واقعاً یهودی در این کشور زیر علامت سوال برود.
این روند در کنار این واقعیت که همین حالا هم، یک میلیون جمعیت اسراییل عرب و غیریهودی هستند شاید وضعیتی را به وجود آورد که خصیصه یهودی کشور اسراییل که پشتوانهی آن توافق سال ۱۹۴۸است تنها به موضوعی قابل ذکر در کتابهای تاریخ بدل شود .
روزنامهی آلمانی زود دویچه سایتونگ
Süddeutsche Zeitung
برگردان : احمد سمایی برای رادیو زمانه .
، ۱۸ مه ۲۰۰۸
تهیــه و تنظیم
سی می ۲۰۰۸
داوید- تنه نزن
ظهر جمعه در مرکز تلآویو. ازدحام و سرو صدای بلند حرکت اتوموبیلها. گرمای شرجی بر چهرهی شماری از عابران عرق نشانده است. کنار خیابان مردی با لباس سیاه و کلاه مخصوص یهودیان کیسهی پلاستیکی به دست گرفته و آن را در برابر زنان عابر میگیرد. اغلب زنان اما بیاعتنا میگذرند.
محتویات درون کیسه را دو شمع و یک حدیث مذهبی تشکیل میدهند. مرد از یهودیان اولترا ارتدکس (شدیداً مذهبی و اصولگرا) است و خود را موظف به اجرای قوانین مذهبی یهودیت میداند. یکی از قوانین این است که هر زن یهودی روز جمعه قبل از غروب آفتاب باید در حالی که دعای شبات را میخواند شمع روشن کند. و مرد با کیسهی خود میکوشد این آموزه مذهب یهود را به زنان عابر یادآور شود.
از ابتدای تشکیل کشور اسراییل چنین صحنههایی جزیی از زندگی روزمره مردم این کشور بودهاند. یهودیان اولترا ارتدکس در ساختار سیاسی اسراییل جایگاه محکمی دارند. دمسازی و همراهی با باورها و مناسک این گروه، از همان ابتدا دکترین دولت اسراییل بوده است.
در سال ۱۹۴۸، یعنی در سال اعلام موجودیت کشور یهود، میان دولت این کشور و صهیونیستها قرادادی امضا شد که از نظر بن گوریون، بنیانگذار اسراییل، اهمیتی بیاندازه داشت. مذهبیون یهودی ایجاد هر گونه کشور یهودی را خلاف اراده خداوندی و نقض آموزههایشان در مورد ظهور منجی میدانستند. به عبارت دیگر، آنها بر این باور بودند که برپایی کشور یهود کار منجی موعود است و اگر بشر چنین کاری کند، اقدامی کفرآلود و ناصواب انجام داده است. ولی با امتیازاتی که قرارداد یادشده برای مذهبیون یهودی قائل شد آنها حاضر شدند موجودیت اسراییل را بپذیرند و درصدد نفی و نهی آن برنیایند.
توافقی با پیامدهای گسترده
جایگاهی که طبق قرارداد یادشده در ساختار سیاسی کشور به یهودیان مذهبی داده شده، در ۶۰ سال گذشته اثرات و پیامدهای فاحشی بر عرصههای مختلف زندگی در اسراییل برجا گذاشته است. به این ترتیب، در کشوری که اینک به یکی از غولهای تولید تکنولوژیهای پیشرفته بدل شده، قوانین مورد قبول یک اقلیت مذهبی کماکان بخشهای مهمی از زندگی اکثریت جامعه را تحت تاثیر خود دارند.
در ایام شبات (شامگاه جمعه تا شامگاه شنبه) به جز در برخی از موارد استثنایی، همهی وسایل حمل و نقل عمومی از حرکت بازمیایستند. شرکت هوایی ال آل که حالا دیگر فقط ۳۰ درصد آن به دولت متعلق است اجازه ندارد در شبات، هواپیماهای خود را به پرواز درآورد. این اقدام که تنها برای رضایت و خشنودی یهودیان اولترا ارتدکس انجام میشود سالانه نزدیک به ۸۰ میلیون دلار ضرر به ال آل وارد میکند.
تنها خاخام میتواند بر عقد میان زن و مرد مهر تایید بزند ( عکس ).
پرورش خوک نیز در سراسر اسراییل ممنوع است و کسی اجازهی خرید و فروش گوشت خوک ندارد. در ارتش نیز سربازان با غذاهای از نظر مذهبیون، کاملاً «حلال» تغذیه میشوند.
بنا به قانونی که از سال ۲۰۰۱ به اجرا گذاشته شده است، در ساختمانهای چند طبقهی جدید باید آسانسورهایی تعبیه شوند که در ساعات شبات پیوسته خود بالا و پایین بروند تا کاربران نیازی به فشردن دکمه نداشته باشند. مذهبیون یهودی معتقدند که فشردن دکمه آسانسور هم، نوعی کار است و کار در ایام ساعات شباب حرام است.
اختیاراتی بیحد و حصر
ولی حوزهی نفوذ و تاثیرگذاری مذهبیون یهودی به همینجا محدود نمیشود. همهی شهروندان اسراییل، اعم از مذهبی، سنتی یا سکولار ملتزماند که به تصمیمات و اختیارات نهادهای مذهبی احترام بگذارند و آنها را رعایت کنند. قاضیهای دادگاه عالی خاخامها گرچه کارمندان دولت به شمار میروند، ولی در صدور احکام، خود را به اصول مذهبی پایبند میدانند و به شدت تحت تاثیر احزاب یهودیان ارتدکس هستند.
انجام عقد ازدواج تنها در حیطهی اختیار روحانیون یهودی ارتدکس (خاخامها) است و روحانیون محافظهکار یا اصلاحطلب یهودی چنین اجازهای ندارند. تنها خاخامها هستند که تعیین میکنند چه کسی میتواند یهودی شود و بالتبع، به شهروندی اسراییل درآید.
صدور حکم طلاق نیز در محدودهی اختیارات دادگاههای مذهبی است. این احکام معمولاً به شدت تبعیضآمیز و به ضرر زنان هستند. زنان اجازه ندارند بدون امضای همسران خود تقاضای طلاق کنند و تبعاً ازدواج دوبارهی آنها هم به چنین امضایی وابسته است. ازدواج یهودیان با معتقدان به مذاهب دیگر نیز ممنوع و حرام است.
بنا به دادههای ادارهی آمار اسراییل در سال ۲۰۰۴، ۴۴ درصد یهودیان این کشور خود را سکولار میدانند، در حالی که جامعهی یهودیان ارتدکس تنها ۷ درصد جمعیت ۷ میلیونی اسراییل را تشکیل میدهند. آنها در محلات مخصوص به خود زندگی میکنند، برای مثال در محلهی معا شعاریم در اورشلیم که وضعیت آن همانند وضع محلات یهودی در اروپای شرقی در دویست سال پیش است.
حتی در ۶۰ سالگی اسراییل و به رغم امتیازهایی که
به یهودیان اولتراارتدکس داده شده، هنوز هم برخی از
این یهودیان تشکیل کشور یهود را موجبی برای اندوه
و تاثر میدانند ( عکس ).
اتوبوسهای زنانه- مردانه
در این محلهها، مردها همه در جامههای سیاه و زنان با لباسهایی کاملاً مذهبی که تا مچ پای آنها را پوشانده رفت و آمد میکنند. شماری از زنان موهای مصنوعی بر سر دارند تا «جذبههای سکسیاشان» آشکار نباشد. اتوموبیلهایی که در ساعات شبات گذرشان به محلههای یهودیان ارتدکس بیافتد آماج سنگ و چوب قرار میگیرند. بنا به اصول مذهبی مورد قبول این جماعت، در ساعات یادشده نه ماشینی باید به حرکت درآید و نه آتشی برافروخته شود.
یهودیان اولترا ارتدکس، صاحب مدارس خاص خود هستند که به رغم تامین بودجهاشان توسط دولت، کنترلی بر آنها وجود ندارد. طلاب «یوشیواس» (مدارس تورات) و نیز زنان مذهبی از خدمت سربازی معافاند.
جایی که پای حقوق همجنسگرایان در میان باشد، یهودیان اولترا ارتدکس از زدوخورد و جنگ وگریز هم ابایی ندارند. سال گذشته که همجنسگراها درصدد برگزاری یک راهپیمایی در اورشلیم بودند، یهودیان اولترا ارتدکس هفتهها تظاهرات کردند. آنها به سنگاندازی به اماکن عمومی و آتشکشیدن سطلهای ذباله بسنده نکردند، بلکه یک کافه همجنسگراها در مرکز شهر را هم به آتش کشیدند. این اقدامات آنها البته بینتیجه نماند: راهپیمایی همجنسگرایان نهایتاً به استادیوم دانشگاه منتقل شد و تنها با بسیج گستردهی پلیس از حملهی اولترا ارتدکسها در امان ماند.
فشار اولترا ارتدکسها سبب شده که در برخی از مسیرهای اتوبوسرانی در شهر اورشلیم، زنان در عقب اتوبوسها بنشینند تا مردان مذهبی با دیدن روی آنها دچار «معصیت» نشوند.
مانعی برای تحول
قدرتی که از سال ۱۹۴۸ به یهودیان اولترا ارتدکس داده شده مانع اصلی بسیاری از تحولات اساسی در اسراییل بوده است. اکثر احزاب سیاسی اسراییل نیز برای حفظ و تداوم قدرت خود به ائتلاف با احزاب اولترا ارتدکس تن دادهاند، زیرا برآوردن خواست آنها کار چندان دشواری نبوده است. اهم خواست این احزاب عبارتاند از تامین بودجهی مدارس مذهبی و بهبود امکانات اجتماعی و عمرانی محلاتی که یهودیان اولترا ارتدکس در آنها زندگی میکنند.
رابیها و پانکها، دو دنیای متفاوت در مرکز تلآویو ( عکس ).
اینکه انحصار این جماعت در قضاوت و تصمیمگیری در بارهی مسایل مذهبی دستنخورده بماند نیز، یکی دیگر از خواستهای احزاب مذهبی اسراییل است. آنها اما نه علاقهای به مسایل سیاست خارجی نشان میدهند و نه حساسیتی نسبت به مرزهای اسراییل و روند صلح خاورمیانه دارند.
وجود حدنصاب دو درصد برای راهیابی نمایندگان احزاب به پارلمان اسراییل باعث شده که احزاب اولترا ارتدکس که اقلیت کمشماری را نمایندگی میکنند نیز، به راحتی به مجلس راه یابند و در صفبندیهای سیاسی و تشکیل دولتها با گرفتن امتیازهایی پر و پیمان از وزن و سهمی ورای قدرت و نفوذشان برخوردار شوند.
البته ادامهی فرادستی یهودیان اولترا ارتدکس در ساخت سیاسی کشور اسراییل صرفاً به مصالح و منافع احزاب در تشکیل ائتلافها مربوط نمیشود، بلکه مساله با هویت این کشور هم ارتباط تنگاتنگی دارد. ۶۰ سال پیش اسراییل آگاهانه به عنوان کشوری یهودی بنیاد گذاشته شد. تنها وجه اشتراک ساکنان این کشور از همان ابتدا، مذهب یهود بود.
به عبارتی، مذهب تنها نقطهی مشترک مردمی بود که از سراسر جهان به اسراییل مهاجرت کردند تا ساکن این کشور شوند. عقد و ازدواج این مردم نیز کم وبیش نزد خاخامهای یهودی انجام میشد، زیرا آنها به عنوان «یهودیان واقعی» شناخته میشدند. یهودیان اولترا ارتدکس در مجموع، نمایندهی تداوم و بقای تاریخی یهودیت به شمار میآمدند.
ولی توافق اولیه برای بنیادگذاری اسراییل در شرایط و وضعیت امروز دیگر به نظر نمیآید که قابل دوام باشد. دیر یا زود این توافق به محور بحثها بدل خواهد شد و مالاً در معرض تغییر قرار خواهد گرفت.
در حال حاضر در اسراییل حق ازدواج مدنی (غیرمذهبی) برای شهروندان آتهایست، به یکی از بحثهای روز بدل شده است. مسالهای حساس که تصمیم بر سر آن از اهمیتی کلیدی برخوردار است. اگر آتهایستها از حق ازدواج غیرمذهبی برخوردار شوند، این حق را شاید دیگر از خود یهودیان نیز نتوان دریغ کرد.
به عبارت دیگر، حتی اگر اقلیتی از جمعیت اسراییل از شمول رعایت اجباری قوانین مذهبی خلاص شود، ا ین سرآغازی خواهد بود برای کاهش دخالت و سلطهی مذهبیون اسراییل در امور شخصی و اجتماعی مردم این کشور.
تغییر و تحولات فکری و روندهای جمعیتی نیز حاکی از آن هستند که وضعیت کنونی قابل دوام نیست. قیدوبندهای یهودیبودن در اسراییل، به تدریج احساس ناخوشایندی بیشتری در میان جمعیت این کشور دامن میزند و اندک اندک میتواند کار را به جایی برساند که وجود یک اکثریت واقعاً یهودی در این کشور زیر علامت سوال برود.
این روند در کنار این واقعیت که همین حالا هم، یک میلیون جمعیت اسراییل عرب و غیریهودی هستند شاید وضعیتی را به وجود آورد که خصیصه یهودی کشور اسراییل که پشتوانهی آن توافق سال ۱۹۴۸است تنها به موضوعی قابل ذکر در کتابهای تاریخ بدل شود .
Wednesday, May 28, 2008
با وقوع تحولات اخیر در کشورمان و در منطقه و در جهان ، که انرا بپایان ارامش قبل از طوفان تشبیه کرده اند ، ایا طوفان جنگ بسوی ما در حال تازیدن است ؟!.
توفان در راه است
پنجشنبه ۹خرداد ۱۳۸۷
2008 . 05 . 29
مهــــــــــرداد شيبانــــــــي
روز ان لایـــــــــــــــــــــــن
m.shaibani@roozonline.com
تهیه و تنظیم
داوید
تنه نزن
فرمانده سپاه پاسداران / سردار سرتیپ پاسدار محمد علی جعفری در میان
همقطاران / اینها با این سر و وضعشان قرار است از ایرانمان دفاع کنند!!.
توفان در راه است
و ايران آرامش دوران پيش از توفان را پشت سر مي گذارد. اين ديگر اظهار نظر صريح سرلشگر جعفري، فرمانده کل سپاه پاسداران است که در هفته اول خرداد ۱۳۸۷ به زبان نظامي در دانشگاه تهران رسانه اي مي شود و رک و پوست کنده اش اين است:
۱ - ايران بايد منتظر توفان باشد، ۲- خليج فارس و درياي خزر قرار است نظامي اعلام شود، ۳- تغييرات جديد در ساختار و فرماندهي سپاه در ادامه آرايش جنگي است، ۴- سيستم موشکي ايران به تجهيزاتي مجهز مي شود که ديگر نمي تواند دراختيار اين و يا آن فرمانده سپاه باشد، بلکه مستقيما بايد در يک واحد نظامي جديد سازماندهي شده و فرماندهي آن از سپاه جدا شده و به شخص رهبر وصل شود."
مطمعنآ سرداران وطن با تکیه بر همت زنــــــان کشورمان است که
شهامت در گیری با ۳ چهارم جمعیت کره زمین را بخود راه داده اند
امري که درعمل زمينه ساز "خلافت اسلامي" است که با "برنامه هاي تازه براي نفت" و تبديل بانک هاي بزرگ کشور به صندوق هاي قرض الحسنه تکميل مي شود و قدرت اقتصادي کشور را در کنار توان نظامي در اختيار رهبري قرار مي دهد. رهبري که درپايتختي که "مرکز اداري و سياسي جديدي" است و گفته مي شود در شهرک صدراي شيراز است، بارگاه خلافت اسلامي رابر پا خواهد کرد.
همه اين اخبار در هفته بسيار پر خبري علني مي شود که گزارش جديد "آژانس بين المللي انرژي اتمي انتشار مي يابد" گزارشي که سايت تابناک آن را چنين ارزيابي مي کند: "هر ناظر خارجي كه اين گزارش را بخواند، با ديدن ادعاهاي پر آب و تاب نظامي كه ۲۴ ماده از گزارش ۳۱ مادهاي البرادعي را به خود اختصاص داده است، برداشت نظامي از برنامه صلحآميز ايران پيدا ميكند."
درگیریهای ایران و اژانس اتمی . ( عکس )
و به نوشته بي بي سي: "مدير کل آژانس در گزارش خود گفته است: اين نهاد نتوانسته است به تاسيسات اتمي ايران که در ماه آوريل درخواست بازديد از آنها را ارائه کرده بود دسترسي داشته باشد. و به برخي از اسناد دست يافته است که نشان مي دهد جمهوري اسلامي مطالعاتي در زمينه استفاده از سانتريفوژهاي پيشرفته براي غني سازي سريعتر اورانيوم، آژمايش مواد منفجره و تحقيقات بر روي کلاهک هاي هسته اي که بر روي موشک سوار مي شوند، فعاليت زيادي کرده است."
کاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريکا، و ديويد ميليبند، وزير امور خارجه بريتانيا هم به ايران هشدار مي دهند در صورتي که تضمين هاي لازم را در خصوص صلح آميز بودن برنامه اتمي خود ارائه نکند، با تحريم بيشتري مواجه خواهد شد.
خبرگزاري اسوشيتدپرس هم از قول "مايکل هيدن" رئيس سازمان اطلاعات مرکزي امريکا ـ سيا ـ بلافاصله گزارش مي دهد: "پافشاري ايراني ها براي غني کردن اورانيوم به اين دليل است که آنها مي خواهند سوخت کافي براي تجهيزاتشان فراهم کنند. اين سوخت به آنها فرصت مي دهد تا در لحظه مناسب سکوت را شکسته و بگويند که يک سلاح[اتمي] توليد کرده اند."
جرج بوش هم که منتظر چنين خبري است، مي گويد: "اگر ما به اصلي ترين حامي تروريسم در جهان اجازه دهيم که به مرگبارترين سلاح جهان دست پيدا کند، به نسل هاي آينده خيانتي نابخشودني کرده ايم.رئيس جمهور ايران با اعلام اينکه اسرائيل بايد از روي نقشه محو شود، آرزو دارد خاورميانه را به قرون وسطي برگرداند.ملت ها حق دارند از خود دفاع کنند و بنابراين هرگز نبايد ملتي را مجبور کرد که با قاتلاني که قصد نابودي اش را دارند، مذاکره کند. القاعده، حزب الله و حماس شکست خواهند خورد، و مسلمانان در سراسر منطقه به پوچ بودن ديدگاه تروريست ها و ناعادلانه بودن هدفشان پي خواهند برد."
صداي شوم جنگ باز به گوش مي رسد
مجموعه قدرت نظامی ایران ( عکس ) .
مجله تايم مي نويسد: "احتمال اينکه دولت بوش حمله به ايران را آغاز کند نه تنها تقويت شده، بلکه بوش و چيني معاون او مي خواهند تا قبل تحويل کاخ سفيد به رئيس جمهور آينده دست به اين عمل بزنند.اين حمله مجوز قانوني در امريکا ندارد اما براي بوش ـ چيني اين مهم نيست که مردم امريکا و يا کنگره چه مي خواهند و يا چه مي گويند، آنها تصميم خودشان را گرفته اند."
يوشکا فيشر- وزير خارجه سابق آلمان- ستون اين هفته خود را در دي تسايت آنلاين به درگيريهاي اخير لبنان و نقش و تلاش رژيم ايران براي تبديل شدن به قدرت منطقهاي اختصاص داده است. فيشر معتقد است "حماس در نوار غزه و حزبالله در لبنان به نمايندگي از رژيم ايران با اسراييل و آمريکا ميجنگند و از آنجا که اين جنگهاي جايگزين به يک تصميمگيري قطعي نخواهد انجاميد، بايد منتظر جنگ اصلي و درگيري بزرگ براي حل مشکلي بود که نه تنها توازن منطقه بلکه توازن جهان را بر هم خواهد زد."
عبدالله شهبازي که در هفته هاي اخير در نقش و ماموريت عجيبي وارد صحنه سياسي ايران شده و خود را از مدافعان دولت احمدي نژاد معرفي مي کند، در گزارش جديدي از انفجارحسينيه سيدالشهداء شيراز رسما مي نويسد که "وزير اطلاعات ـ اژه اي ـ درباره کشف شبکه سلطنت طلب بمب گذار دراين حسينه دروغ مي گويد. اين حسينيه از سوي خودي ها و با يک مين منفجر شده است."
آزمایشهای موشکی ایران تهدید یا فرصت ملی ؟ ( عکس ) .
شهبازي که نظرياتش به دليل نزديکي به منابع امنيتي ـ نظامي سطوح بالائي جمهوري اسلامي قابل توجه است، نتيجه مي گيرد: "همزماني اين تبليغات از سوي برخي کانونها در ايران با اوجگيري بحران در منطقه [حوادث لبنان و تحولات دروني و احتمال کودتا در سوريه و تدارک حمله اسرائيل به سوريه در تابستان جاري] و پايان قريبالوقوع حکومت جنونآميز نومحافظهکاران در آمريکا و اوجگيري بيسابقه تحرکات جنگافروزانه ضد ايراني از سوي آنان، اين بيم را برميانگيزاند که تبليغات فوق دستمايهاي براي ايجاد تعارض خونين ميان ايران و آمريکا و تحقق آرزوي شوم جنگ افروزان نومحافظهکار و صهيونيست باشد."
شهبازي هم مانند بوش و فيشر به کانون تحولات يعني خاورميانه بر مي گردد. جائي که سرانجام رئيس جمهور لبنان توسط اعراب ميانه رو تعيين مي شود. انتخابي که هم آرامش را به لبنان بر مي گرداند و هم هشدار مستقيمي به جمهوري اسلامي است.
در حاليکه حامد مشعل در تهران است و متکي شتابزده به لبنان مي رود تااولين ميهمان خارجي او باشد، مذاکرات "جدي" سوريه و اسرائيل پشت درهاي بسته ادامه دارد. وزيرخارجه اسرائيل، شرط برقراري صلح با سوريه را دوري جستن اين کشور از ايران و گروههاي اسلامگراي حزب الله و حماس اعلام کرده است و در عوض بلنديهاي جولان را به اين کشور بازخواهد گرداند.
سوريها که در سي سال گذشته بزرگترين منافع اقتصادي و سياسي را از جمهوري اسلامي برده اند، به شرط اسرائيل "واکنش" نشان داده اند؛ اما شک نيست که به سود "منافع ملي" خود عمل خواهند کرد.
احمد زيد آبادي که اوضاع منطقه را به دقت دنبال مي کند، مي نويسد: "ترديدي وجود ندارد که سوريه در يک نگاه بلند مدت پذيرفته است که در مقابل تجديد حاکميت خود بر جولان، صف خود را از محور ايران، حزبالله و حماس به روشني جدا کند."
نگاهي که جمهوري اسلامي را در منطقه تنها خواهد گذاشت تا دن کيشوت هايش اسرائيل را از ميان بردارند و مديريت خيالي امام زمان را بر جهان تحميل کنند.
و تا آن لحظه برسد اين جهان است که مديريت واقعي خود را قدم به قدم به جمهوري اسلامي نشان مي دهد.
بعد از بانک هاي ديگر جمهوري اسلامي، ديپلماتهاي اروپايي اين هفته مي گويند که اتحاديه اروپا درحال آماده کردن برنامه تحريم بانک ملي ايران است، اما ميخواهد پس از مشاهده عکسالعمل ايران به بسته پيشنهادي غرب در اين باره تصميم بگيرد؛ و علاوه بر اين آماده است تا بال هاي "هما" راهم قطع کند. بزودي مهلت ششماهه اروپا براي اعمال مقررات پروازي اتحاديه اروپا بر روي ناوگان "هما" به پايان مي رسد و پروازهاي اين شرکت که قبل از انقلاب يکي از بهترين شرکت هاي مسافري جهان بود، بر فراز اروپا ممنوع مي شود. و درست در روزهائي که بامديريت پروفسور فيروز نادري آمريکائي ها بر مريخ فرود آيند.
ساختمان بانک ملی ایران در دوبی !. بانک ملی در خطر تحریم قرار گرفتن از جانب اتحادیه اروپاست ( عکس ) .
هفته نامه اشپيگل هم خبرهاي داغي از مرزهاي شمالي ايران دارد که شرق وغربش درکنترل آمريکاست: "اين هفته براي نخستين بار پس از فروپاشي شوروي، سياست ترکمنستان و جمهوري آذربايجان همسوئي پيدا کرد. با دور شدن ترکمنستان از ايران اين کشور به مواضع جمهوري آذربايجان بيشتر نزديک شده است. در ماههاي اخير نيز مقامهاي آمريکائي و پيمان نظامي ناتو با رئيس جمهور ترکمنستان چندين بار ديدار کردهاند و توافق شده است ارتش ترکمنستان پايگاه هوائي مرو را براي استفاده نيروهاي ناتو بازسازي کند."
در جنوب هم، کشور جيبي "امارات" جمهوري اسلامي را "اشغالگر"- همان لقبي که حکومت طالباني به اسراييل داده است- مي خواند و با لحني توهين آميز از مالکيت بر سه جزيره ايراني دم مي زند.
روز سه شنبه نيز يکي از مقام هاي وزارت امور خارجه امارات که نامش فاش نشده، به خبرگزاري رويترز گفت: "انگار که طرف ايراني نمي خواهد بفهمد، سوء تفاهمي ميان ما وجود ندارد، اين يک اشغال واقعي است. اشغال هيچ سرزميني نسبت به ديگر اشغال ها تقدس ندارد. اشغال، اشغال است و فرقي نمي کند که اسرائيل اين کار را کرده باشد، يا ايران يا هر کشور ديگري."
در اسفند ماه، کشورهاي عربي در قالب بيانيه اي که در نشست اتحاديه عرب صادر شد، از ادعاهاي امارات در مالکيت بر جزاير ايراني حمايت کردند. و اين هفته هم خانم رايس از آنها مي خواهد: "براي مقابله با ايران غير عرب، از عراق حمايت کنيد."
بله. محاصره کامل است. همه دوستان سابق دشمن شده اند و تمامي کساني که ايران بزرگ را بر نمي تابند، دست به دست هم داده اند و دولت امام زماني باشدت تمام سرگرم پياده کردن مديريت امام زماني در داخل کشور است.
با اينکه آيت اله خزعلي بزرگ "امام زمان داران" مي گويد که با اين تورم نمي شود زندگي کرد، وزير بازرگاني کابينه امام زماني اعلام مي کند کاري از دستش ساخته نيست: "کنترل گراني از اختيار ما خارج است."
تورم هم که از قوانين زميني اقتصاد پيروي مي کند لبخند زنان به تجار هيئت موتلفه و سران سپاهي ـ امنيتي که سرمايه کشور را صرف ورود پفک و کاپوت مي کنند، اين هفته از مرز 30 درصد هم مي گذرد. روزنامه اعتماد ملي مي نويسد: "شبکه بانکي پشت مرز بحران است."
و دولت در کار دستگيري بهائيان، منفجرکردن حسينيه و انداختن تقصير به گردن "سلطنت طلب" ها و خرج بودجه تئاتر در جاهاي ديگر است. براي اينکه نفس از کسي در نيايد از طرفي براي محاکمه محمدخاتمي زمينه سازي مي شود واز جانب ديگر علي کريمي کاپيتان تيم ملي به علت انتقاد از فوتبال کشور روانه خانه اش مي گردد.
در مجلس، سپاه يک گام بزرگ ديگر پيش مي آيد و علي لاريجاني را جانشين پدر عروس رهبر مي کند. هرچه باشد سنگر آخر آنجاست. شايد براي همين هم روحانيون منتقد دولت يکي يکي از تشکلهاي روحاني محافظه کار خارج مي شوند.
خاموشي نوبتي در تهران شکل قانون مي گيرد و خبر از گسترش خاموشي ها مي رسد. براي همين هم سردار ذوالقدر حکومت بسيجي شبانه را در تهران و شهر هاي بزرگ ايران بر قرار مي کند.
حق بافرمانده سپاه پاسداران است: بايد منتظر توفان بود.
پنجشنبه ۹خرداد ۱۳۸۷
2008 . 05 . 29
مهــــــــــرداد شيبانــــــــي
روز ان لایـــــــــــــــــــــــن
m.shaibani@roozonline.com
تهیه و تنظیم
داوید
تنه نزن
فرمانده سپاه پاسداران / سردار سرتیپ پاسدار محمد علی جعفری در میان
همقطاران / اینها با این سر و وضعشان قرار است از ایرانمان دفاع کنند!!.
توفان در راه است
و ايران آرامش دوران پيش از توفان را پشت سر مي گذارد. اين ديگر اظهار نظر صريح سرلشگر جعفري، فرمانده کل سپاه پاسداران است که در هفته اول خرداد ۱۳۸۷ به زبان نظامي در دانشگاه تهران رسانه اي مي شود و رک و پوست کنده اش اين است:
۱ - ايران بايد منتظر توفان باشد، ۲- خليج فارس و درياي خزر قرار است نظامي اعلام شود، ۳- تغييرات جديد در ساختار و فرماندهي سپاه در ادامه آرايش جنگي است، ۴- سيستم موشکي ايران به تجهيزاتي مجهز مي شود که ديگر نمي تواند دراختيار اين و يا آن فرمانده سپاه باشد، بلکه مستقيما بايد در يک واحد نظامي جديد سازماندهي شده و فرماندهي آن از سپاه جدا شده و به شخص رهبر وصل شود."
مطمعنآ سرداران وطن با تکیه بر همت زنــــــان کشورمان است که
شهامت در گیری با ۳ چهارم جمعیت کره زمین را بخود راه داده اند
امري که درعمل زمينه ساز "خلافت اسلامي" است که با "برنامه هاي تازه براي نفت" و تبديل بانک هاي بزرگ کشور به صندوق هاي قرض الحسنه تکميل مي شود و قدرت اقتصادي کشور را در کنار توان نظامي در اختيار رهبري قرار مي دهد. رهبري که درپايتختي که "مرکز اداري و سياسي جديدي" است و گفته مي شود در شهرک صدراي شيراز است، بارگاه خلافت اسلامي رابر پا خواهد کرد.
همه اين اخبار در هفته بسيار پر خبري علني مي شود که گزارش جديد "آژانس بين المللي انرژي اتمي انتشار مي يابد" گزارشي که سايت تابناک آن را چنين ارزيابي مي کند: "هر ناظر خارجي كه اين گزارش را بخواند، با ديدن ادعاهاي پر آب و تاب نظامي كه ۲۴ ماده از گزارش ۳۱ مادهاي البرادعي را به خود اختصاص داده است، برداشت نظامي از برنامه صلحآميز ايران پيدا ميكند."
درگیریهای ایران و اژانس اتمی . ( عکس )
و به نوشته بي بي سي: "مدير کل آژانس در گزارش خود گفته است: اين نهاد نتوانسته است به تاسيسات اتمي ايران که در ماه آوريل درخواست بازديد از آنها را ارائه کرده بود دسترسي داشته باشد. و به برخي از اسناد دست يافته است که نشان مي دهد جمهوري اسلامي مطالعاتي در زمينه استفاده از سانتريفوژهاي پيشرفته براي غني سازي سريعتر اورانيوم، آژمايش مواد منفجره و تحقيقات بر روي کلاهک هاي هسته اي که بر روي موشک سوار مي شوند، فعاليت زيادي کرده است."
کاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريکا، و ديويد ميليبند، وزير امور خارجه بريتانيا هم به ايران هشدار مي دهند در صورتي که تضمين هاي لازم را در خصوص صلح آميز بودن برنامه اتمي خود ارائه نکند، با تحريم بيشتري مواجه خواهد شد.
خبرگزاري اسوشيتدپرس هم از قول "مايکل هيدن" رئيس سازمان اطلاعات مرکزي امريکا ـ سيا ـ بلافاصله گزارش مي دهد: "پافشاري ايراني ها براي غني کردن اورانيوم به اين دليل است که آنها مي خواهند سوخت کافي براي تجهيزاتشان فراهم کنند. اين سوخت به آنها فرصت مي دهد تا در لحظه مناسب سکوت را شکسته و بگويند که يک سلاح[اتمي] توليد کرده اند."
جرج بوش هم که منتظر چنين خبري است، مي گويد: "اگر ما به اصلي ترين حامي تروريسم در جهان اجازه دهيم که به مرگبارترين سلاح جهان دست پيدا کند، به نسل هاي آينده خيانتي نابخشودني کرده ايم.رئيس جمهور ايران با اعلام اينکه اسرائيل بايد از روي نقشه محو شود، آرزو دارد خاورميانه را به قرون وسطي برگرداند.ملت ها حق دارند از خود دفاع کنند و بنابراين هرگز نبايد ملتي را مجبور کرد که با قاتلاني که قصد نابودي اش را دارند، مذاکره کند. القاعده، حزب الله و حماس شکست خواهند خورد، و مسلمانان در سراسر منطقه به پوچ بودن ديدگاه تروريست ها و ناعادلانه بودن هدفشان پي خواهند برد."
صداي شوم جنگ باز به گوش مي رسد
مجموعه قدرت نظامی ایران ( عکس ) .
مجله تايم مي نويسد: "احتمال اينکه دولت بوش حمله به ايران را آغاز کند نه تنها تقويت شده، بلکه بوش و چيني معاون او مي خواهند تا قبل تحويل کاخ سفيد به رئيس جمهور آينده دست به اين عمل بزنند.اين حمله مجوز قانوني در امريکا ندارد اما براي بوش ـ چيني اين مهم نيست که مردم امريکا و يا کنگره چه مي خواهند و يا چه مي گويند، آنها تصميم خودشان را گرفته اند."
يوشکا فيشر- وزير خارجه سابق آلمان- ستون اين هفته خود را در دي تسايت آنلاين به درگيريهاي اخير لبنان و نقش و تلاش رژيم ايران براي تبديل شدن به قدرت منطقهاي اختصاص داده است. فيشر معتقد است "حماس در نوار غزه و حزبالله در لبنان به نمايندگي از رژيم ايران با اسراييل و آمريکا ميجنگند و از آنجا که اين جنگهاي جايگزين به يک تصميمگيري قطعي نخواهد انجاميد، بايد منتظر جنگ اصلي و درگيري بزرگ براي حل مشکلي بود که نه تنها توازن منطقه بلکه توازن جهان را بر هم خواهد زد."
عبدالله شهبازي که در هفته هاي اخير در نقش و ماموريت عجيبي وارد صحنه سياسي ايران شده و خود را از مدافعان دولت احمدي نژاد معرفي مي کند، در گزارش جديدي از انفجارحسينيه سيدالشهداء شيراز رسما مي نويسد که "وزير اطلاعات ـ اژه اي ـ درباره کشف شبکه سلطنت طلب بمب گذار دراين حسينه دروغ مي گويد. اين حسينيه از سوي خودي ها و با يک مين منفجر شده است."
آزمایشهای موشکی ایران تهدید یا فرصت ملی ؟ ( عکس ) .
شهبازي که نظرياتش به دليل نزديکي به منابع امنيتي ـ نظامي سطوح بالائي جمهوري اسلامي قابل توجه است، نتيجه مي گيرد: "همزماني اين تبليغات از سوي برخي کانونها در ايران با اوجگيري بحران در منطقه [حوادث لبنان و تحولات دروني و احتمال کودتا در سوريه و تدارک حمله اسرائيل به سوريه در تابستان جاري] و پايان قريبالوقوع حکومت جنونآميز نومحافظهکاران در آمريکا و اوجگيري بيسابقه تحرکات جنگافروزانه ضد ايراني از سوي آنان، اين بيم را برميانگيزاند که تبليغات فوق دستمايهاي براي ايجاد تعارض خونين ميان ايران و آمريکا و تحقق آرزوي شوم جنگ افروزان نومحافظهکار و صهيونيست باشد."
شهبازي هم مانند بوش و فيشر به کانون تحولات يعني خاورميانه بر مي گردد. جائي که سرانجام رئيس جمهور لبنان توسط اعراب ميانه رو تعيين مي شود. انتخابي که هم آرامش را به لبنان بر مي گرداند و هم هشدار مستقيمي به جمهوري اسلامي است.
در حاليکه حامد مشعل در تهران است و متکي شتابزده به لبنان مي رود تااولين ميهمان خارجي او باشد، مذاکرات "جدي" سوريه و اسرائيل پشت درهاي بسته ادامه دارد. وزيرخارجه اسرائيل، شرط برقراري صلح با سوريه را دوري جستن اين کشور از ايران و گروههاي اسلامگراي حزب الله و حماس اعلام کرده است و در عوض بلنديهاي جولان را به اين کشور بازخواهد گرداند.
سوريها که در سي سال گذشته بزرگترين منافع اقتصادي و سياسي را از جمهوري اسلامي برده اند، به شرط اسرائيل "واکنش" نشان داده اند؛ اما شک نيست که به سود "منافع ملي" خود عمل خواهند کرد.
احمد زيد آبادي که اوضاع منطقه را به دقت دنبال مي کند، مي نويسد: "ترديدي وجود ندارد که سوريه در يک نگاه بلند مدت پذيرفته است که در مقابل تجديد حاکميت خود بر جولان، صف خود را از محور ايران، حزبالله و حماس به روشني جدا کند."
نگاهي که جمهوري اسلامي را در منطقه تنها خواهد گذاشت تا دن کيشوت هايش اسرائيل را از ميان بردارند و مديريت خيالي امام زمان را بر جهان تحميل کنند.
و تا آن لحظه برسد اين جهان است که مديريت واقعي خود را قدم به قدم به جمهوري اسلامي نشان مي دهد.
بعد از بانک هاي ديگر جمهوري اسلامي، ديپلماتهاي اروپايي اين هفته مي گويند که اتحاديه اروپا درحال آماده کردن برنامه تحريم بانک ملي ايران است، اما ميخواهد پس از مشاهده عکسالعمل ايران به بسته پيشنهادي غرب در اين باره تصميم بگيرد؛ و علاوه بر اين آماده است تا بال هاي "هما" راهم قطع کند. بزودي مهلت ششماهه اروپا براي اعمال مقررات پروازي اتحاديه اروپا بر روي ناوگان "هما" به پايان مي رسد و پروازهاي اين شرکت که قبل از انقلاب يکي از بهترين شرکت هاي مسافري جهان بود، بر فراز اروپا ممنوع مي شود. و درست در روزهائي که بامديريت پروفسور فيروز نادري آمريکائي ها بر مريخ فرود آيند.
ساختمان بانک ملی ایران در دوبی !. بانک ملی در خطر تحریم قرار گرفتن از جانب اتحادیه اروپاست ( عکس ) .
هفته نامه اشپيگل هم خبرهاي داغي از مرزهاي شمالي ايران دارد که شرق وغربش درکنترل آمريکاست: "اين هفته براي نخستين بار پس از فروپاشي شوروي، سياست ترکمنستان و جمهوري آذربايجان همسوئي پيدا کرد. با دور شدن ترکمنستان از ايران اين کشور به مواضع جمهوري آذربايجان بيشتر نزديک شده است. در ماههاي اخير نيز مقامهاي آمريکائي و پيمان نظامي ناتو با رئيس جمهور ترکمنستان چندين بار ديدار کردهاند و توافق شده است ارتش ترکمنستان پايگاه هوائي مرو را براي استفاده نيروهاي ناتو بازسازي کند."
در جنوب هم، کشور جيبي "امارات" جمهوري اسلامي را "اشغالگر"- همان لقبي که حکومت طالباني به اسراييل داده است- مي خواند و با لحني توهين آميز از مالکيت بر سه جزيره ايراني دم مي زند.
روز سه شنبه نيز يکي از مقام هاي وزارت امور خارجه امارات که نامش فاش نشده، به خبرگزاري رويترز گفت: "انگار که طرف ايراني نمي خواهد بفهمد، سوء تفاهمي ميان ما وجود ندارد، اين يک اشغال واقعي است. اشغال هيچ سرزميني نسبت به ديگر اشغال ها تقدس ندارد. اشغال، اشغال است و فرقي نمي کند که اسرائيل اين کار را کرده باشد، يا ايران يا هر کشور ديگري."
در اسفند ماه، کشورهاي عربي در قالب بيانيه اي که در نشست اتحاديه عرب صادر شد، از ادعاهاي امارات در مالکيت بر جزاير ايراني حمايت کردند. و اين هفته هم خانم رايس از آنها مي خواهد: "براي مقابله با ايران غير عرب، از عراق حمايت کنيد."
بله. محاصره کامل است. همه دوستان سابق دشمن شده اند و تمامي کساني که ايران بزرگ را بر نمي تابند، دست به دست هم داده اند و دولت امام زماني باشدت تمام سرگرم پياده کردن مديريت امام زماني در داخل کشور است.
با اينکه آيت اله خزعلي بزرگ "امام زمان داران" مي گويد که با اين تورم نمي شود زندگي کرد، وزير بازرگاني کابينه امام زماني اعلام مي کند کاري از دستش ساخته نيست: "کنترل گراني از اختيار ما خارج است."
تورم هم که از قوانين زميني اقتصاد پيروي مي کند لبخند زنان به تجار هيئت موتلفه و سران سپاهي ـ امنيتي که سرمايه کشور را صرف ورود پفک و کاپوت مي کنند، اين هفته از مرز 30 درصد هم مي گذرد. روزنامه اعتماد ملي مي نويسد: "شبکه بانکي پشت مرز بحران است."
و دولت در کار دستگيري بهائيان، منفجرکردن حسينيه و انداختن تقصير به گردن "سلطنت طلب" ها و خرج بودجه تئاتر در جاهاي ديگر است. براي اينکه نفس از کسي در نيايد از طرفي براي محاکمه محمدخاتمي زمينه سازي مي شود واز جانب ديگر علي کريمي کاپيتان تيم ملي به علت انتقاد از فوتبال کشور روانه خانه اش مي گردد.
در مجلس، سپاه يک گام بزرگ ديگر پيش مي آيد و علي لاريجاني را جانشين پدر عروس رهبر مي کند. هرچه باشد سنگر آخر آنجاست. شايد براي همين هم روحانيون منتقد دولت يکي يکي از تشکلهاي روحاني محافظه کار خارج مي شوند.
خاموشي نوبتي در تهران شکل قانون مي گيرد و خبر از گسترش خاموشي ها مي رسد. براي همين هم سردار ذوالقدر حکومت بسيجي شبانه را در تهران و شهر هاي بزرگ ايران بر قرار مي کند.
حق بافرمانده سپاه پاسداران است: بايد منتظر توفان بود.
و یک خبر خوب حقیقی و درست از وطنمان که با تائید دانشگاه استانفورد در ایالات متحده امریکا همراه است : جایزه بین المللی فیزیك برای دکتر یاسمن فرزان.
Wed 28 May 2008
۹ چهـــــــــار شنبه ۸ خرداد
تهیه و تنظیم
داویــــــــــــد
تنـــه نــــــزن
جایزه بین المللی فیزیك برای محقق ایرانی.
یكی از با ارزش ترین جوایز علمی در رشته فیزیك به پژوهشگر جوان ایران ، دكتر یاسمن فرزان تعلق گرفت .
جایزه آیوپاپ شامل یك نشان گواهی و پاداش نقدی است كه در سی و چهارمین همایش بین المللی فیزیك با انرژی زیاد ( ICHEP2008 ) که مرداد امسال در فیلادلفیای آمریكا برگزار می شود به دكتر فرزان اعطا خواهد شد.
دکتر یاسمن فرزان ( عکس ).
جایزه " دانشمند جوان فیزیك " نخستین بار به همت اتحادیه بین المللی فیزیك محض و كاربردی اتحادیه بین المللی ( آیوپاپ ) در نظر گرفته شده و قرار است هر دو سال یك بار در زمینه فیزیك ذرات به فیزیكدانان برگزیده ای كه فعالیت های علمی درخشانی داشته اند اعطا شود.
دكتر یاسمن فرزان كه هم اكنون عضو هیئت علمی پژوهشگاه دانش های بنیادی است در دبیرستان به عنوان نخستین دختر المپیادی ایران در رشته فیزیك در المپیاد بین المللی این رشته شركت و پس از گذراندن تحصیلات كارشناسی و كارشناسی ارشد در ایران، تحصیلات در مقطع دكترا و تحقیقات خود را در مركز تحقیقات بین المللی در ایتالیا و دانشگاه استنفورد زیر نظر دو نفر از بهترین فیزیكدان ها گذرانده است .
یاسمن فرزان روش انتخاب پژوهشگر برتر آیوپا را معرفی نامزد از طرف استادان برجسته فیزیك از كشورهای مختلف و بررسی فعالیت های معرفی شدگانی كه هیئت داوران به آن می پردازند ذكر كرد و گفت : کار من در زمینه پدیده شناسی و تحلیل داده هاست به این صورت كه پس از مطرح شدن یك نظریه پدیده شناسان با استفاده ازروش تحلیلی به فرمول هایی می رسند كه در اختیار آزمایش كنندگان برای بررسی های تجربی قرار می گیرد.
وی افزود: ما درباره فیزیك ذرات بنیادی و به طورخاص نوترینوها كار می كنیم، ذره ای كه به علت نداشتن بار الكتریكی و جرم بسیار كمتر از نوترون با دشواری زیادی برای مطالعه و آشكارسازی روبروست .
فرزان با اشاره به بررسی نوترینوها در مراكز تحقیقاتی مختلف دنیا برای شناخت ویژگی های این ذره گفت : این پژوهش ها ممكن است درآینده موجب یافته هایی شود كه كاربرد عملی پیدا كند از جمله پیش بینی می شود باتوجه به قابلیت عبور ذرات نوترینو از قطر كره زمین بتوان از آن در شناخت ویژگی های درونی زمین استفاده كرد.
پایان گزارش.
Tuesday, May 27, 2008
در برلین بنای یادبود همجنس بازانی که مانند یهودیان در هالاکاست به قتل رسیدند بر پا گردید !.
برگرفته از
تهیه ، ترجمه و تنظیم
۲۷ مه ۲۰۰۸ - داوید
تنـــــــــــــــــه نــــــــــــــــزن
در برلین بنای یادبود همجنس بازانی که مانند یهودیان در هالاکاست به قتل رسیدند بر پا گردید !.
مراسم پرده برداری از بنای یادبود قربانیان همجنسگرا در هالوکاست ( عکس ) .
این بنا که به یادبود ۷۰۰۰ تن هومو سکسوئلها و لزبینهائي که بدست نازیها در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم به قتل رسیدند در مقابا ساختمان یادبود قربانیان یهودی هالوکاست برپا و دیروز با حضور هزاران تن افتتاح گردید !.
در ان زمان ۵۴۰۰۰ تن بخاطر گرایشهای جنسیتی مورد تعقیب نازیها قرار گرفته بودند !.
بعد از جر و بحثهائي که سالها به طول انجامید ، بالاخره امروز سه شنبه ۲۶ مه ۲۰۰۸ بنای یادبود ده ها هزار هومو و لزبین که در زمان سیاه هالوکاست تحت تعقیب و کشتار نازیها قرار گرفتند با مراسم با شکوهی افتتاح شد!.
برناد نیومن معاون انگلا مارکل صدر اعظم المان در امور فرهنگی از ستون یادبودی که بخاطر این رویداد از یک قطعه ساده بتون چهار گوش تهیه گردیده که در مقابل ستون یادبود قربانیان هالوکاست یهودی قرار گرفته است ، پرده برداری به عمل اورد.
هردوی این بناهای یادبود در قلب برلین و در نزدیکی دروازه » بردنبورگ « قرار گرفته اند.
نیومن در ان مراسم که با حضور رهبران جامعه همجنس گرایان » هومو - لزبین « المان صورت پذیرفت ، طی سخنانی ابراز داشت : بیش از ۵۰۰۰۰ تن افراد همجنس گرا ، در زمان نازیها تحت ازار و تعقیب انان قرار گرفتند و ده ها هزار تن از انان به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شده و در انجا به قتل رسیدند !.
از این خفره میتوان در صفحه تلویزیون دو مرد را در حال بوسیدن همدیگر مشاهده کرد ( عکس ) .
در میان شرکت کنندگان در این مراسم حضور شهردار برلین » کلاوس وورییت «« که خود فردی همجنسگراست به چشم میخورد که او نیز در سخنانی اظهار داشت : برپائی این ستون یادبود از دو نظر قابل اهمیت میباشد . اول انکه یاد ان قربانیان را تا ابد زنده نگه میدارد و دوم انکه نشان میدهد ، اکنون نیز با همه دستیابیها به تساوی خقوق انسانی ، چگونه هنوز تبعیضات گوناگون در جوامع متمدن دیده میشوند !.
طول این ستون یادبود ۴ متر میباشد و بخاطر انکه مورد خرابی و چهره زدائی مخالفان این گونه جنبشها قرار نگیرند و هم چنین با صورت فعلی ستون یاد بود یهودیان که پر از نقشهای گوناگون ، در برابر ان قرار دارد نیز مغایرت داشته باشد بنابر این انرا بی هیچ نقش و نگار و بصورتی کاملأ ساده افریده اند !.
این ستون یادبود توسط دو هنرمند نروژی - دانمارکی » اینگر درگست و مایکل الماگرین « طراحی گردیده که در ان حفره ئی نیز به کار گذارده شده که از طریق ان میتوان صحنه هائیرا که توسط تلویزیون به نمایش در میایند و در انان » دو مرد را در حال بوسیدن یکدیگر نشان میدهد « تماشا کرد!. طراحان در حال پیگیریند که تا دو سال دیگر در ان صحنه ها دو زن را نیز نشان بدهند که در حال بوسیدن یکدیگر هستند !.
دستور ساخت این ستون یادبود در سال ۲۰۰۳ توسط مجلس شورای المان صادر گردید ، اما نه قبل از انکه با جرو بحثهائی در مورد اینکه ایا باید برای هر دسته از قربانیان هالوکاست به تنهائی ستون یادبود بنا کرد و یا یکی برای همه انان !.
محققان معتقدند که ۵۴۰۰۰ مرد و زن ، مورد تعقیب نازیها قرار گرفتند که ۷۰۰۰ تن از انان در اردوگاههای کار اجباری به قتل رسیدند !!.
پایان.
تهیه ، ترجمه و تنظیم
۲۷ مه ۲۰۰۸ - داوید
تنـــــــــــــــــه نــــــــــــــــزن
در برلین بنای یادبود همجنس بازانی که مانند یهودیان در هالاکاست به قتل رسیدند بر پا گردید !.
مراسم پرده برداری از بنای یادبود قربانیان همجنسگرا در هالوکاست ( عکس ) .
این بنا که به یادبود ۷۰۰۰ تن هومو سکسوئلها و لزبینهائي که بدست نازیها در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم به قتل رسیدند در مقابا ساختمان یادبود قربانیان یهودی هالوکاست برپا و دیروز با حضور هزاران تن افتتاح گردید !.
در ان زمان ۵۴۰۰۰ تن بخاطر گرایشهای جنسیتی مورد تعقیب نازیها قرار گرفته بودند !.
بعد از جر و بحثهائي که سالها به طول انجامید ، بالاخره امروز سه شنبه ۲۶ مه ۲۰۰۸ بنای یادبود ده ها هزار هومو و لزبین که در زمان سیاه هالوکاست تحت تعقیب و کشتار نازیها قرار گرفتند با مراسم با شکوهی افتتاح شد!.
برناد نیومن معاون انگلا مارکل صدر اعظم المان در امور فرهنگی از ستون یادبودی که بخاطر این رویداد از یک قطعه ساده بتون چهار گوش تهیه گردیده که در مقابل ستون یادبود قربانیان هالوکاست یهودی قرار گرفته است ، پرده برداری به عمل اورد.
هردوی این بناهای یادبود در قلب برلین و در نزدیکی دروازه » بردنبورگ « قرار گرفته اند.
نیومن در ان مراسم که با حضور رهبران جامعه همجنس گرایان » هومو - لزبین « المان صورت پذیرفت ، طی سخنانی ابراز داشت : بیش از ۵۰۰۰۰ تن افراد همجنس گرا ، در زمان نازیها تحت ازار و تعقیب انان قرار گرفتند و ده ها هزار تن از انان به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شده و در انجا به قتل رسیدند !.
از این خفره میتوان در صفحه تلویزیون دو مرد را در حال بوسیدن همدیگر مشاهده کرد ( عکس ) .
در میان شرکت کنندگان در این مراسم حضور شهردار برلین » کلاوس وورییت «« که خود فردی همجنسگراست به چشم میخورد که او نیز در سخنانی اظهار داشت : برپائی این ستون یادبود از دو نظر قابل اهمیت میباشد . اول انکه یاد ان قربانیان را تا ابد زنده نگه میدارد و دوم انکه نشان میدهد ، اکنون نیز با همه دستیابیها به تساوی خقوق انسانی ، چگونه هنوز تبعیضات گوناگون در جوامع متمدن دیده میشوند !.
طول این ستون یادبود ۴ متر میباشد و بخاطر انکه مورد خرابی و چهره زدائی مخالفان این گونه جنبشها قرار نگیرند و هم چنین با صورت فعلی ستون یاد بود یهودیان که پر از نقشهای گوناگون ، در برابر ان قرار دارد نیز مغایرت داشته باشد بنابر این انرا بی هیچ نقش و نگار و بصورتی کاملأ ساده افریده اند !.
این ستون یادبود توسط دو هنرمند نروژی - دانمارکی » اینگر درگست و مایکل الماگرین « طراحی گردیده که در ان حفره ئی نیز به کار گذارده شده که از طریق ان میتوان صحنه هائیرا که توسط تلویزیون به نمایش در میایند و در انان » دو مرد را در حال بوسیدن یکدیگر نشان میدهد « تماشا کرد!. طراحان در حال پیگیریند که تا دو سال دیگر در ان صحنه ها دو زن را نیز نشان بدهند که در حال بوسیدن یکدیگر هستند !.
دستور ساخت این ستون یادبود در سال ۲۰۰۳ توسط مجلس شورای المان صادر گردید ، اما نه قبل از انکه با جرو بحثهائی در مورد اینکه ایا باید برای هر دسته از قربانیان هالوکاست به تنهائی ستون یادبود بنا کرد و یا یکی برای همه انان !.
محققان معتقدند که ۵۴۰۰۰ مرد و زن ، مورد تعقیب نازیها قرار گرفتند که ۷۰۰۰ تن از انان در اردوگاههای کار اجباری به قتل رسیدند !!.
پایان.
ایا ابراز ارادت رضا شاه و نخست وزیرش متین دفتری و فرزین رئیس بانک ملی به المانها و قرار داد با ژاپنیها بود که » اغاز سقوط تا مرگ رضا شاه « را رقم زد؟.
25 مه 2008
۵ خرداد ۱۳۸۷
سید ابوالحسن مختاباد
کارشناس کتاب بـــــرای
بــــــی بــــــــی ســـــــی
تهیــــه و تنظیــــم
۲۶ ماه مه ۲۰۰۸
داویــــــــــــــــــــــد
تنــــــــــــه نـــــــــزن
نگاهی به کتاب 'رضا شاه از سقوط تا مرگ'
رضا شاه کبیر ، بنیانگذار سلسله پهلوی ( عکس ) .
کتابی تازه درباره سقوط رضا شاه پهلوی و مرگش انتشار یافته است که مولفآن معتقد است یکی ازکاملترین کتابها درباره دوران نشیب زندگی وی تا به این لحظه به شمار میرود.
کتاب "رضا شاه از سقوط تا مرگ" نام دارد و رضا نیازمند آن را نوشته و انتشارات حکایت قلم نوین در۶۳۴ صفحه قطع رقعی جلد گالینگور، به بازار کتاب عرضه کرده است.
مولف این کتاب پیش از این هم کتاب دیگری با عنوان "رضا شاه از تولد تا سلطنت" نوشته که از سوی همین ناشر به بازار کتاب عرضه شد و با استقبال روبرو شد.
روایت دکتر نیازمند از تاریخ این دوره کوتاه، بیش از آنکه تحلیلی باشد، گزارشی است. او زمان آغاز روایت خود را سوم شهریور ۱۳۲۰ انتخاب کرده اما به تناوب به سال های ۱۳۱۷ هم گریزی میزند و چگونگی حضور دولت و متخصصان آلمانی در ایران را مرور میکند.
همچنین با نگاهی گذرا به پیشینه آلمان دوستی رضا شاه از دورهای که قزاق بود، یکی از دلایل اصلی سقوط وی را تمایل به هیتلر و آلمان یاد میکند.
فیلمی کوتاه از زندگی رضا شاه کبیر.
مولف با ذکر پارههایی از خاطرات سالهای ۱۳۱۸ سرریدر بولارد مینویسد که انگلستان ناظر چگونگی ابراز ارادت رضا شاه به دولت آلمان بود؛ نخست وزیری متین دفتری با گرایشات آشکارش به آلمان، ریاست فرزین بر بانک ملی که باز هم آشکارا از آلمان حمایت میکرد و پیمان بازرگانی با ژاپن نشانههایی است که متفقین را به این جمع بندی میرساند که رضاشاه و دولتش، اگر چه اعلام بی طرفی کردهاند، اما در عمل تمایلات شدیدی به آْلمان دارند.
همین امر سبب میشود تا دولتهای آمریکا و انگلیس و روس بر فشار خود برای ساقط کردن رضا شاه بیفزایند و وی را وادار به استعفا کنند.
تاثیر رادیوی بی بی سی ، یا به نوشته مولف رادیو لندن، بر سقوط رضا شاه از جمله مواردی است که مولف به آن اشاره میکند و معتقد است این رادیو سهمی جدی در تحریک افکار عمومی علیه رضا شاه داشته و با ذکر بخش هایی از خاطرات بولارد توصیح میدهد عمده مطالب کوبنده ای که رادیو لندن بر علیه رضا شاه بیان میکرد از سوی میس لمبتون(مورخ و وابسته مطبوعاتی سفارت) تهیه و ارسال میشد.
رضا شاه در زمانیکه با عنوان رضا خان وزیر جنگ بود.
لمبتون نزدیک به ۱۵ محور اساسی برای مطالبش طراحی کرده بود که در تمامیآنها از استبداد رای شاه، برخورد تحقیر آمیز با دولت و وزرا، بی توجهی به کشاورزی، گرفتن به زور املاک ومستغلات دیگران برای خود و خانواده و بی توجهی به قانون اساسی و مجلس و... حکایت میکند.
رادیوی لندن با محوریت قرار دادن این موضوعات به تهیه گزارش و مطلب بر علیه رضا شاه میپرداخت. تمامیاین اتقاقات سبب میشود تا رضا شاه مجبور به استعفا شود.
آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم- راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد
رضا شاه، از متن کتاب
مولف در روایت خود زمانی که رضا شاه تصمیم به استعفا میگیرد را به نقل از گلشائیان چنین میآورد: "شاه بعد اظهار کردند، تصمیم من گرفته شد، فردا صبح به مجلس خواهم رفت برای اعلام استعفا.... آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم- راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد."
چگونگی انتخاب محمدعلی فروغی هم از جمله نکات مهمیاست که درکتاب به تفضیل درباره آن سخن گفته شده است. مولف سه روایت از خاطرات گلشائیان و سهیلی و محسن فروغی را درباره چگونگی این انتصاب آورده است که تقریبا همگی آنها شبیه به هم هستند.
او از انعکاس روایت دکتر مکی از خاطرات اشرف پهلوی خودداری کرده است. در روایت های بالا رضا شاه به اصرار آهی ( وزیر راه ) و دیگر وزیران به سمت تعیین فروغی برای نخست وزیری سوق داده میشود و دستور دعوت از وی به دربار را میدهد.
اما در روایت دکتر مکی از خاطرات اشرف که در کتاب دکتر نیازمند اشاره ای به آن نشده است، اشرف "از شب قبل از تشکیل کابینه خبر میدهد که پدرش به فروغی تلفن کرد و برخلاف روال معمول که به همه تحکم میکرد، این بار اصرار و خواهش کرد که فروغی نخست وزیری را بپذیرد چرا که انگلیسی ها گفته بودند تنها با سه نفر از رجال(قوام،سید ضیاء و فروغی) حاضر به مذاکره اند."(مکی- جلد ۸ ص ۱۰۷ تا ۱۰۹ )
اما همین روایت از سوی عبدالله شهبازی، مورخ مورد تردید قرار میگیرد. اگرچه شهبازی این روایت را منطبق با واقعیت میداند و معتقد است که اشرف احتمالا از طریق فردوست یا محمدرضا به چند و چون ماجرا پی برده و برای حفظ شان پدرش واقعیت را ننوشته است. وی در صفحه ۳۱ جلد دوم کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی مینویسد که "او فرزند مورد علاقه رضا خان نبود(برخلاف محمد رضا و شمس) که در چنین لحظات اضطراب و عصبیت در کنار پدر باشد."
از سوی دیگر محمود فروغی( فرزند ذکاءالملک) هم درخاطرات خود که باز هم در کتاب مولف به آن اشاره ای نشده است، روایت میکند که شخص رضا شاه به دیدن پدر آمد و ازوی دعوت به نخست وزیری کرد.
درمقابل مولف به خاطرات محسن فروغی( فرزند ارشد ذکاءالملک) اشاره میکند که از نصرالله انتظام (رئیس تشریفات دربار) یاد میکند که برای بردن پدرش به دربار با اتومبیل به منزل فروغی آمد.
استعفا نامه رضا شاه را فروغی مینویسد و صبح روز ۲۵ شهریور به امضای وی میرساند. به نوشته محسن فروغی درساعت ۷ صبح همان روز به سفارت روس میرود تا خبر را به اطلاع دو سفیر روس وانگلیس( که در سفارت روس منتظر بود) برساند.
فرازی دیگر ازاین کتاب به چگونگی خلع رضاشاه از سلطنت میگذرد و حتی کار تا جایی پیش میرود که با حملات رادیوی بی بی سی به رضا شاه افکار عمومیسخت بر علیهاش تهییج میشود و فروغی در ملاقات با بولارد( وزیر مختار انگلیس) از وی میشنود که باید تصمیم بگیرد حکومت ایران از سلطنت به جمهوری تبدیل شود.
"ما به این شرط با خواسته های شما موافقت میکنیم که رژیم کشور ایران تغییر کند و حکومت شما از مشروطه به جمهوری مبدل شود."
فروغی اما معتقد است که با توجه به قانون موجود چنین کاری نیازمند زمان طولانی است و اسباب هرج و مرج را فراهم میسازد. پس با یک طراحی دقیق ماجرا را به سمتی سوق میدهد که ابتدا استعفای شاه را بگیرد و سپس ولیعهد را بر جایش بنشاند.
استعفا نامه رضا شاه را فروغی مینویسد و صبح روز ۲۵ شهریور به امضای وی میرساند. به نوشته محسن فروغی درساعت ۷ صبح همان روز به سفارت روس میرود تا خبر را به اطلاع دو سفیر روس وانگلیس( که در سفارت روس منتظر بود) برساند.
سفیر انگلیس با بند اول نامه که استعفا است موافقت میکند اما برای جانشینی فرزند رضا شاه میگوید که باید از لندن کسب تکلیف کند. بولارد پیش از این هم در خاطراتش آورده بودکه محمد رضا از انگلیس متنفر است و روس ها هم درباره وی نظر مثبتی ندارند.
به نوشته فرزند ذکاءالملک ، پدرش دربرابر سخنان بولارد گفت: "قانون برای دولت تکالیفی معین نموده است- به تکلیف خود عمل خواهیم کرد." و سپس ادامه میدهد که پدرش به سهیلی دستور داده بود "در صورت مخالفت نمایندگان تهدید به اشغال تهران از طرف قوای بیگانه شود و همین تهدید در جلسه مجلس باعث شد نمایندگان سروصدایی راه نیندازند."
قبل از ظهر همان روز پس از جلسه ای غیر علنی، نشست علنی تشکیل و ابتدا استعفای رضا شاه خوانده و سپس برخی از نمایندگان چون علی دشتی و یعقوب انوار سخنانی میگویند و درنهایت مجلس با سلطنت محمد رضا موافقت میکند.
مولف در نقلی از خاطرات گلشائیان مینویسد "تردستی و عجله فروغی مهمترین عامل در قبول ولیعهد به عنوان شاه بعدی بود که پیش از آنکه مجلس از بهت زدگی به در آید قضیه را به پایان رساند."
بعد از واگذاری قدرت از سوی رضا شاه و رفتنش به اصفهان(۲۵ شهریور) و یک روز بعد از حضور فرزندش در مجلس، بولارد در تلگرافی به انگلیس نوشت "اکنون که رضا شاه رفته است، لحن رادیو لندن باید عوض شود و بیشتر راجع به دولت پارلمانی طبق قانون اساسی باید توجه شود."
واکنش دولت انگلیس به جانشنی محمدرضا جالب توجه است. بولارد همان روز تلگرافی به لندن میزند و ماجرای بر تخت نشستن محمد رضا را خبر میدهد، اما پاسخ واعلام مخالفت انگلیس سه روز بعد به دست وزیر مختارش میرسد که کار از کار گذشته است.
وزارت خارجه به وزیر مختار خود مینویسد: "ولیعهد باید به کلی از لیست جانشینان رضا شاه حذف شود و چون تمایلات زیادی به آلمان ها دارد ما نمیتوانیم استعفای شاه را به نفع فرزندش قبول کنیم. راه حل یا یکی از فرزندان جوانتر شاه است و یا برقراری مجدد سلسله قاجار."
به نوشته آقای نیازمند، بولارد بدون آنکه بنویسد کار از کار گذشته است، برای لندن دلیل میآورد که تغییرات در قانون اساسی سرو صدای فراوانی به پا میکند و عواقب آن هم با انگلیس خواهد بود.
رضا شاه پس از خلع ابتدا به اصفهان، بعد به یزد و سپس به کرمان و درنهایت به بندر عباس میرود. بعد از توقفی در بندر عباس سوار کشتی شده و ایران را ترک میکند. در کشتی است که رضاشاه در مییابد محبوس است و تنها جایی که اجازه دارد برود ، جزیره موریس است.
مولف به نقل از خاطرات بولارد میآورد که "پس از خروج رضا شاه از ایران گویی مرکز ثقل تمام امور مملکت از بین رفته باشد، مسائل و مشکلات موجود روبه افزایش و پیچیدگی نهاد."
رضا شاه پس از خلع ابتدا به اصفهان، بعد به یزد و سپس به کرمان و درنهایت به بندر عباس میرود. بعد از توقفی در بندر عباس سوار کشتی شده و ایران را ترک میکند. در کشتی است که رضاشاه در مییابد محبوس است و تنها جایی که اجازه دارد برود ، جزیره موریس است
ماجرای رفتن رضا شاه به موریس از زبان اسکراین مامور بردن رضا شاه روایت میشود و در کنار آن مولف از خاطرات شمس و غلامرضا و نیز علی ایزدی که در این سفر همراه رضا شاه بودند، به همراه کتاب دوجلدی اسناد پهلوی ها نکاتی را میآورد وسعی میکند توصیفی دقیق از وضعیت رضا شاه در موریس به دست دهد.
رفتار ماموران و فرماندار موریس اگرچه محترمانه است ،امااین رفتارها به مذاق شاهی که چنان جلال و جبروتی داشت، خوش نمیآید و حتی دریکی از طولانی ترین نامه ها به فرزند ارشدش مینویسد "بهتر بود به هر نحوی که پیش میآمد به حیات من خاتمه داده میشد و با این مرگ تدریجی روبرو نمیشدم."
این نامه نگاری ها از سوی رضا شاه فراوان است و مولف عمده آنها را در کتاب خود آورده است.
رضا شاه اواسط شهریور۱۳۲۱ به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی میرود. نوروز ۱۳۲۲ خانه ای مجلل برای وی و همراهان تدارک دیده میشود و رضا شاه یک سال و ده ماه دراین خانه زندگی کرد و صبح چهارم مرداد ۱۳۲۳ بر اثر حمله قلبی درگذشت.
نگاهی به منابع و ماخذ کتاب
مولف در استفاده از منابع سعی کرده است به منابع موجود(کتاب ها)و نه اسناد اکتفا کند.
سندهای مورد اشاره در متن کتاب هم عمدتا به صورت کتاب منتشر شده اند. البته او سفری هم به ژوهانسبورگ داشت(۱۳۴۶) وبا مستخدم مخصوص و صاحب آخرین منزل مسکونی که رضا شاه در آن اقامت داشت، گفتگویی صورت داد که در کتاب شرح آن را به صورت کامل آورده است، اگر چه به نظر میرسد نکته خاص و قابل اعتنایی از این گفت وگو به دست نیامده است.
( عکس ) رضا شاه در اوج قدرت .
عمده مطالعات و تحقیقات وی در این زمینه به کتابهایی از سرریدر بولارد (وزیر مختارانگلیس در ایران)، کتاب قزاق محمود پورشالچی، روزشمار تاریخ ایران دکتر باقر عاقلی، خاطرات عباسقلی گلشائیان (وزیر رضا شاه)، خاطرات محمد سجادی( وزیر راه)، علی سهیلی، روزنامه اطلاعات خاطرات محسن فروغی( فرزند محمد علی فروغی)، علی ایزدی و خاطرات اشرف و شمس و سر کلارمونت اسکراین که مامور بردن رضا شاه به جزیره موریس بوده است.
مولف ضمن آنکه فهرستی از منابع مورد استفاده درپایان کتاب ارائه نکرده است، می توانست برای غنا بخشیدن به محتوای کتاب از برخی دیگر از منابع، به خصوص در دوره ای کوتاه از اشغال ایران تا سقوط رضا شاه، استفاده کند که از جمله آنها تاریخ بیست ساله ایران حسین مکی و یا گزارش سفیر آمریکا در این زمینه که در کتاب "ایران بین دو انقلاب" توصیفی این چنینی از سقوط رضا شاه به دست داده است "یک مستبد بیرحم،آزمند و اصلاح ناپذیر دراواخر عمرش، برکناریش از قدرت و سپس مرگش در تبعید، تاسف کسی را بر نیانگیخت."
در یک نظر کلی میتوان گفت،اگر چه نویسنده سعی کرده است کتابی کامل ارائه کند،اما به نظر میرسد وی حتی از منابع موجود هم نتوانسته به خوبی استفاده کند. ضمن آنکه در برخی از بخش های کتاب به دلیل برخی اظهار نظرات توصیفی درباره شخصیت رضا شاه از سوی مولف، یکدستی گزارش وی دچار سکته و خدشه میشود.
بدین ترتیب میتوان گفت اگرچه مولف سعی کرده برخی خطاهای فاحش خود در جلد اول را در شیوه نگارش کتاب، تا حدودی تصحیح کند و اجازه دهد اسناد و کتابها سخن بگویند، اما درکل هنوز جای کتابی که بتواند تصویری دقیق از رضا شاه به دست دهد خالی است.
۵ خرداد ۱۳۸۷
سید ابوالحسن مختاباد
کارشناس کتاب بـــــرای
بــــــی بــــــــی ســـــــی
تهیــــه و تنظیــــم
۲۶ ماه مه ۲۰۰۸
داویــــــــــــــــــــــد
تنــــــــــــه نـــــــــزن
نگاهی به کتاب 'رضا شاه از سقوط تا مرگ'
رضا شاه کبیر ، بنیانگذار سلسله پهلوی ( عکس ) .
کتابی تازه درباره سقوط رضا شاه پهلوی و مرگش انتشار یافته است که مولفآن معتقد است یکی ازکاملترین کتابها درباره دوران نشیب زندگی وی تا به این لحظه به شمار میرود.
کتاب "رضا شاه از سقوط تا مرگ" نام دارد و رضا نیازمند آن را نوشته و انتشارات حکایت قلم نوین در۶۳۴ صفحه قطع رقعی جلد گالینگور، به بازار کتاب عرضه کرده است.
مولف این کتاب پیش از این هم کتاب دیگری با عنوان "رضا شاه از تولد تا سلطنت" نوشته که از سوی همین ناشر به بازار کتاب عرضه شد و با استقبال روبرو شد.
روایت دکتر نیازمند از تاریخ این دوره کوتاه، بیش از آنکه تحلیلی باشد، گزارشی است. او زمان آغاز روایت خود را سوم شهریور ۱۳۲۰ انتخاب کرده اما به تناوب به سال های ۱۳۱۷ هم گریزی میزند و چگونگی حضور دولت و متخصصان آلمانی در ایران را مرور میکند.
همچنین با نگاهی گذرا به پیشینه آلمان دوستی رضا شاه از دورهای که قزاق بود، یکی از دلایل اصلی سقوط وی را تمایل به هیتلر و آلمان یاد میکند.
فیلمی کوتاه از زندگی رضا شاه کبیر.
مولف با ذکر پارههایی از خاطرات سالهای ۱۳۱۸ سرریدر بولارد مینویسد که انگلستان ناظر چگونگی ابراز ارادت رضا شاه به دولت آلمان بود؛ نخست وزیری متین دفتری با گرایشات آشکارش به آلمان، ریاست فرزین بر بانک ملی که باز هم آشکارا از آلمان حمایت میکرد و پیمان بازرگانی با ژاپن نشانههایی است که متفقین را به این جمع بندی میرساند که رضاشاه و دولتش، اگر چه اعلام بی طرفی کردهاند، اما در عمل تمایلات شدیدی به آْلمان دارند.
همین امر سبب میشود تا دولتهای آمریکا و انگلیس و روس بر فشار خود برای ساقط کردن رضا شاه بیفزایند و وی را وادار به استعفا کنند.
تاثیر رادیوی بی بی سی ، یا به نوشته مولف رادیو لندن، بر سقوط رضا شاه از جمله مواردی است که مولف به آن اشاره میکند و معتقد است این رادیو سهمی جدی در تحریک افکار عمومی علیه رضا شاه داشته و با ذکر بخش هایی از خاطرات بولارد توصیح میدهد عمده مطالب کوبنده ای که رادیو لندن بر علیه رضا شاه بیان میکرد از سوی میس لمبتون(مورخ و وابسته مطبوعاتی سفارت) تهیه و ارسال میشد.
رضا شاه در زمانیکه با عنوان رضا خان وزیر جنگ بود.
لمبتون نزدیک به ۱۵ محور اساسی برای مطالبش طراحی کرده بود که در تمامیآنها از استبداد رای شاه، برخورد تحقیر آمیز با دولت و وزرا، بی توجهی به کشاورزی، گرفتن به زور املاک ومستغلات دیگران برای خود و خانواده و بی توجهی به قانون اساسی و مجلس و... حکایت میکند.
رادیوی لندن با محوریت قرار دادن این موضوعات به تهیه گزارش و مطلب بر علیه رضا شاه میپرداخت. تمامیاین اتقاقات سبب میشود تا رضا شاه مجبور به استعفا شود.
آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم- راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد
رضا شاه، از متن کتاب
مولف در روایت خود زمانی که رضا شاه تصمیم به استعفا میگیرد را به نقل از گلشائیان چنین میآورد: "شاه بعد اظهار کردند، تصمیم من گرفته شد، فردا صبح به مجلس خواهم رفت برای اعلام استعفا.... آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم- راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد."
چگونگی انتخاب محمدعلی فروغی هم از جمله نکات مهمیاست که درکتاب به تفضیل درباره آن سخن گفته شده است. مولف سه روایت از خاطرات گلشائیان و سهیلی و محسن فروغی را درباره چگونگی این انتصاب آورده است که تقریبا همگی آنها شبیه به هم هستند.
او از انعکاس روایت دکتر مکی از خاطرات اشرف پهلوی خودداری کرده است. در روایت های بالا رضا شاه به اصرار آهی ( وزیر راه ) و دیگر وزیران به سمت تعیین فروغی برای نخست وزیری سوق داده میشود و دستور دعوت از وی به دربار را میدهد.
اما در روایت دکتر مکی از خاطرات اشرف که در کتاب دکتر نیازمند اشاره ای به آن نشده است، اشرف "از شب قبل از تشکیل کابینه خبر میدهد که پدرش به فروغی تلفن کرد و برخلاف روال معمول که به همه تحکم میکرد، این بار اصرار و خواهش کرد که فروغی نخست وزیری را بپذیرد چرا که انگلیسی ها گفته بودند تنها با سه نفر از رجال(قوام،سید ضیاء و فروغی) حاضر به مذاکره اند."(مکی- جلد ۸ ص ۱۰۷ تا ۱۰۹ )
اما همین روایت از سوی عبدالله شهبازی، مورخ مورد تردید قرار میگیرد. اگرچه شهبازی این روایت را منطبق با واقعیت میداند و معتقد است که اشرف احتمالا از طریق فردوست یا محمدرضا به چند و چون ماجرا پی برده و برای حفظ شان پدرش واقعیت را ننوشته است. وی در صفحه ۳۱ جلد دوم کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی مینویسد که "او فرزند مورد علاقه رضا خان نبود(برخلاف محمد رضا و شمس) که در چنین لحظات اضطراب و عصبیت در کنار پدر باشد."
از سوی دیگر محمود فروغی( فرزند ذکاءالملک) هم درخاطرات خود که باز هم در کتاب مولف به آن اشاره ای نشده است، روایت میکند که شخص رضا شاه به دیدن پدر آمد و ازوی دعوت به نخست وزیری کرد.
درمقابل مولف به خاطرات محسن فروغی( فرزند ارشد ذکاءالملک) اشاره میکند که از نصرالله انتظام (رئیس تشریفات دربار) یاد میکند که برای بردن پدرش به دربار با اتومبیل به منزل فروغی آمد.
استعفا نامه رضا شاه را فروغی مینویسد و صبح روز ۲۵ شهریور به امضای وی میرساند. به نوشته محسن فروغی درساعت ۷ صبح همان روز به سفارت روس میرود تا خبر را به اطلاع دو سفیر روس وانگلیس( که در سفارت روس منتظر بود) برساند.
فرازی دیگر ازاین کتاب به چگونگی خلع رضاشاه از سلطنت میگذرد و حتی کار تا جایی پیش میرود که با حملات رادیوی بی بی سی به رضا شاه افکار عمومیسخت بر علیهاش تهییج میشود و فروغی در ملاقات با بولارد( وزیر مختار انگلیس) از وی میشنود که باید تصمیم بگیرد حکومت ایران از سلطنت به جمهوری تبدیل شود.
"ما به این شرط با خواسته های شما موافقت میکنیم که رژیم کشور ایران تغییر کند و حکومت شما از مشروطه به جمهوری مبدل شود."
فروغی اما معتقد است که با توجه به قانون موجود چنین کاری نیازمند زمان طولانی است و اسباب هرج و مرج را فراهم میسازد. پس با یک طراحی دقیق ماجرا را به سمتی سوق میدهد که ابتدا استعفای شاه را بگیرد و سپس ولیعهد را بر جایش بنشاند.
استعفا نامه رضا شاه را فروغی مینویسد و صبح روز ۲۵ شهریور به امضای وی میرساند. به نوشته محسن فروغی درساعت ۷ صبح همان روز به سفارت روس میرود تا خبر را به اطلاع دو سفیر روس وانگلیس( که در سفارت روس منتظر بود) برساند.
سفیر انگلیس با بند اول نامه که استعفا است موافقت میکند اما برای جانشینی فرزند رضا شاه میگوید که باید از لندن کسب تکلیف کند. بولارد پیش از این هم در خاطراتش آورده بودکه محمد رضا از انگلیس متنفر است و روس ها هم درباره وی نظر مثبتی ندارند.
به نوشته فرزند ذکاءالملک ، پدرش دربرابر سخنان بولارد گفت: "قانون برای دولت تکالیفی معین نموده است- به تکلیف خود عمل خواهیم کرد." و سپس ادامه میدهد که پدرش به سهیلی دستور داده بود "در صورت مخالفت نمایندگان تهدید به اشغال تهران از طرف قوای بیگانه شود و همین تهدید در جلسه مجلس باعث شد نمایندگان سروصدایی راه نیندازند."
قبل از ظهر همان روز پس از جلسه ای غیر علنی، نشست علنی تشکیل و ابتدا استعفای رضا شاه خوانده و سپس برخی از نمایندگان چون علی دشتی و یعقوب انوار سخنانی میگویند و درنهایت مجلس با سلطنت محمد رضا موافقت میکند.
مولف در نقلی از خاطرات گلشائیان مینویسد "تردستی و عجله فروغی مهمترین عامل در قبول ولیعهد به عنوان شاه بعدی بود که پیش از آنکه مجلس از بهت زدگی به در آید قضیه را به پایان رساند."
بعد از واگذاری قدرت از سوی رضا شاه و رفتنش به اصفهان(۲۵ شهریور) و یک روز بعد از حضور فرزندش در مجلس، بولارد در تلگرافی به انگلیس نوشت "اکنون که رضا شاه رفته است، لحن رادیو لندن باید عوض شود و بیشتر راجع به دولت پارلمانی طبق قانون اساسی باید توجه شود."
واکنش دولت انگلیس به جانشنی محمدرضا جالب توجه است. بولارد همان روز تلگرافی به لندن میزند و ماجرای بر تخت نشستن محمد رضا را خبر میدهد، اما پاسخ واعلام مخالفت انگلیس سه روز بعد به دست وزیر مختارش میرسد که کار از کار گذشته است.
وزارت خارجه به وزیر مختار خود مینویسد: "ولیعهد باید به کلی از لیست جانشینان رضا شاه حذف شود و چون تمایلات زیادی به آلمان ها دارد ما نمیتوانیم استعفای شاه را به نفع فرزندش قبول کنیم. راه حل یا یکی از فرزندان جوانتر شاه است و یا برقراری مجدد سلسله قاجار."
به نوشته آقای نیازمند، بولارد بدون آنکه بنویسد کار از کار گذشته است، برای لندن دلیل میآورد که تغییرات در قانون اساسی سرو صدای فراوانی به پا میکند و عواقب آن هم با انگلیس خواهد بود.
رضا شاه پس از خلع ابتدا به اصفهان، بعد به یزد و سپس به کرمان و درنهایت به بندر عباس میرود. بعد از توقفی در بندر عباس سوار کشتی شده و ایران را ترک میکند. در کشتی است که رضاشاه در مییابد محبوس است و تنها جایی که اجازه دارد برود ، جزیره موریس است.
مولف به نقل از خاطرات بولارد میآورد که "پس از خروج رضا شاه از ایران گویی مرکز ثقل تمام امور مملکت از بین رفته باشد، مسائل و مشکلات موجود روبه افزایش و پیچیدگی نهاد."
رضا شاه پس از خلع ابتدا به اصفهان، بعد به یزد و سپس به کرمان و درنهایت به بندر عباس میرود. بعد از توقفی در بندر عباس سوار کشتی شده و ایران را ترک میکند. در کشتی است که رضاشاه در مییابد محبوس است و تنها جایی که اجازه دارد برود ، جزیره موریس است
ماجرای رفتن رضا شاه به موریس از زبان اسکراین مامور بردن رضا شاه روایت میشود و در کنار آن مولف از خاطرات شمس و غلامرضا و نیز علی ایزدی که در این سفر همراه رضا شاه بودند، به همراه کتاب دوجلدی اسناد پهلوی ها نکاتی را میآورد وسعی میکند توصیفی دقیق از وضعیت رضا شاه در موریس به دست دهد.
رفتار ماموران و فرماندار موریس اگرچه محترمانه است ،امااین رفتارها به مذاق شاهی که چنان جلال و جبروتی داشت، خوش نمیآید و حتی دریکی از طولانی ترین نامه ها به فرزند ارشدش مینویسد "بهتر بود به هر نحوی که پیش میآمد به حیات من خاتمه داده میشد و با این مرگ تدریجی روبرو نمیشدم."
این نامه نگاری ها از سوی رضا شاه فراوان است و مولف عمده آنها را در کتاب خود آورده است.
رضا شاه اواسط شهریور۱۳۲۱ به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی میرود. نوروز ۱۳۲۲ خانه ای مجلل برای وی و همراهان تدارک دیده میشود و رضا شاه یک سال و ده ماه دراین خانه زندگی کرد و صبح چهارم مرداد ۱۳۲۳ بر اثر حمله قلبی درگذشت.
نگاهی به منابع و ماخذ کتاب
مولف در استفاده از منابع سعی کرده است به منابع موجود(کتاب ها)و نه اسناد اکتفا کند.
سندهای مورد اشاره در متن کتاب هم عمدتا به صورت کتاب منتشر شده اند. البته او سفری هم به ژوهانسبورگ داشت(۱۳۴۶) وبا مستخدم مخصوص و صاحب آخرین منزل مسکونی که رضا شاه در آن اقامت داشت، گفتگویی صورت داد که در کتاب شرح آن را به صورت کامل آورده است، اگر چه به نظر میرسد نکته خاص و قابل اعتنایی از این گفت وگو به دست نیامده است.
( عکس ) رضا شاه در اوج قدرت .
عمده مطالعات و تحقیقات وی در این زمینه به کتابهایی از سرریدر بولارد (وزیر مختارانگلیس در ایران)، کتاب قزاق محمود پورشالچی، روزشمار تاریخ ایران دکتر باقر عاقلی، خاطرات عباسقلی گلشائیان (وزیر رضا شاه)، خاطرات محمد سجادی( وزیر راه)، علی سهیلی، روزنامه اطلاعات خاطرات محسن فروغی( فرزند محمد علی فروغی)، علی ایزدی و خاطرات اشرف و شمس و سر کلارمونت اسکراین که مامور بردن رضا شاه به جزیره موریس بوده است.
مولف ضمن آنکه فهرستی از منابع مورد استفاده درپایان کتاب ارائه نکرده است، می توانست برای غنا بخشیدن به محتوای کتاب از برخی دیگر از منابع، به خصوص در دوره ای کوتاه از اشغال ایران تا سقوط رضا شاه، استفاده کند که از جمله آنها تاریخ بیست ساله ایران حسین مکی و یا گزارش سفیر آمریکا در این زمینه که در کتاب "ایران بین دو انقلاب" توصیفی این چنینی از سقوط رضا شاه به دست داده است "یک مستبد بیرحم،آزمند و اصلاح ناپذیر دراواخر عمرش، برکناریش از قدرت و سپس مرگش در تبعید، تاسف کسی را بر نیانگیخت."
در یک نظر کلی میتوان گفت،اگر چه نویسنده سعی کرده است کتابی کامل ارائه کند،اما به نظر میرسد وی حتی از منابع موجود هم نتوانسته به خوبی استفاده کند. ضمن آنکه در برخی از بخش های کتاب به دلیل برخی اظهار نظرات توصیفی درباره شخصیت رضا شاه از سوی مولف، یکدستی گزارش وی دچار سکته و خدشه میشود.
بدین ترتیب میتوان گفت اگرچه مولف سعی کرده برخی خطاهای فاحش خود در جلد اول را در شیوه نگارش کتاب، تا حدودی تصحیح کند و اجازه دهد اسناد و کتابها سخن بگویند، اما درکل هنوز جای کتابی که بتواند تصویری دقیق از رضا شاه به دست دهد خالی است.
Sunday, May 25, 2008
گزارش :خاطراتی از همزیستی با ایرانیان بهایی در زندان ، بهاییها هم از «نجسها» بودند . دنیای » نجس« ۱۴۰۰ ساله ایرانیان یهودی در غیبت رسانه های جهانی !.
تهیــه و تنظیم
۲۵ می ۲۰۰۸
داویـــــــــــــد
پیشگفتار
حوادثی هستد که ادم نمیداند از وقوع انان در زندگی شخصی و یا اجتماعی احساس شادمانی کند و یا احساس سر خوردگی ؟! و این در عین حالیستکه بروز ان اتفاقات بایستی بطور طبیعی غم انگیز و تاسف بار باشد و جائي هم برای هیچگونه شک و تردیدی در ان مورد نگذارد !. بطور مثال انسان ازاری ملتی توسط ملتی دیگر در طول قرون و اعصار که بصور گوناگون و در غیبت سازمانهای عدل جهانی و قدرتهای رسانه ئی که با گسترش خبر های ان رویدادها در سطح جهان به نحوی در پی جلوگیری از انجام انان برایند ، مانند وضعیت ایرانیان یهودی در طی قرون و اعصار که با بر چسب »» نجس بودن «« اماج تهمتها و ازارهای بدنی و روحی ایرانیان باصطلاح » اکثریت « قرار داشته اند و هیچ سازمان انسانی بین المللی هم نبوده است که در این مدت طولانی ۱۴۰۰ ساله قسمتی کوچک از ان را انعکاس دهد تا شاید بنحوی جلوی این اعمال سفاکانه گرفته شود !. و در کنار ان اما در مورد هموطنان بهائیست که در عین حالیکه بسیار هم رنجها از جانب همان ( اکثریت ) شامل حال انان گردیده است ولی در زمانی در حال اتفاق افتادن بوده و هست که صداهای مختلف انسان دوستانه و بشری با انعکاس انان و با با خبر کردن جهانیان تا حدی جلوی خشونت بر علیه انان را میگیرد !.
حال باید متاسف بود از انکه » جرمی در حال اتفاق افتادن است ؟ و یا خوشحال بود از اینکه در چه برهه از زمان در حال اتفاق افتادن است ؟! « سؤال این است !..
داوید فاخری
تنه نزن.
بهاییها هم از «نجسها» بودند
منیره برادران
زمانه
در دهه ۶۰ یک نوع همزیستی تنگاتنگ بین ما، زندانیان چپ و بهاییها در زندان اوین برقرار بود. اتاقها و بندهامان مشترک و از اتاق زندانیهای مسلمان جدا بود.
این همزیستی البته اختیاری نبود، بلکه به اراده مقامات بود که نکته مشترکی بین ما زندانیهای «کافر» و بهایی یافته بودند: ما هر دو «نجس» محسوب میشدیم و مسلمانها باید از ما دوری می کردند. با این کشف بزرگ، ما و زندانیان بهایی در یک طبقهبندی قرار میگرفتیم.
در کنار دهها مقررات نفسگیر، نجس و پاکی هم شده بود قانون مقدس، که طفره رفتن از آن کار سادهای نبود. توابها با وسواس تمام میکوشیدند که پاک بمانند و مقررات جدایی را هر روز تنگتر میکردند. این مقررات بیشباهت به قوانین آپارتاید نبود که در بارهاش خوانده بودیم.
مثلاً ما حق نداشتیم به اتاق مسلمانها وارد شویم. اگر اتاق ما «کافرها» با مسلمانان مشترک بود، ما از بعضی کارهای روزمره محروم بودیم. ظرفمان را از بقیه جدا میکردند. ما حق نداشتیم در ظرفشویی جمعی یا تقسیم غذا شرکت کنیم.
ما مجاز بودیم فقط کارهای «خشک» را انجام دهیم مثل جارو کردن. در روزهایی که آب حمام گرم می شد، ما را نوبت آخر میگذاشتند و آب سرد نصیب ما میشد. مسلمانهای دوآتشه هنگام وضو یا بعد از وضو اگر به ما برمیخوردند، خودشان را جمع کرده و کنار می کشیدند. حالت آنها گاه آنقدر مضحک میشد که مایه خنده ما میشد. مثل لاکپشتی میشدند که خود را در لاکش جمع میکند.
مضحک بودن این نمایشها، اما جنبه فاجعه آن را نمیپوشاند. هر روز جروبحث بود و دعوا. گاه جوانترها که دلشان لک میزد برای دست انداختن این توابهای دوآتشه، موقع وضو گرفتن آنها میرفتند در روشویی و کنار دست آنها دست و رو میشستند.
این کارها البته نوعی مقاومت بود و بهایش هم سنگین. این را هم بگویم که همه زندانیان مسلمان مجاهد، این مرز نجس و پاکی را قبول نداشتند و به آن عمل نمیکردند اما صراحت دادن به موضع خود به ویژه در سالهای زمامداری اسدالله لاجوردی کاری بود پرخطر.
کاپیتان فروزان اهل نافرمانی مدنی بود. یک بار وقتی تواب مسئول اتاق به یک زندانی چپ دستور داد که ظرفش را از بقیه جدا کند، فروزان که در طبقه بالای تخت نشسته بود، پرید پایین و به زندانی تواب گفت: «نجس و پاکی مساله توست و نه مساله همه؛ پس بهتر است تو ظرفت را از بقیه جدا کنی.»
این حادثه مربوط بود به دوره «زنگ تفریح» زندان در سال ۶۴ در زندان قزل حصار. زمانی بود که فروزان دیگر در گوهردشت در انفرادی نبود و هنوز سه سالی مانده بود تا اعدامش. فروزان عبدی کاپیتان تیم ملی والیبال زنان بود قبلترها.
اسرائیل - مرکز و باغ بهائیها - خایفا ( عکس ).
کودکان «نجسها»
کودکان مادران کافر و بهایی هم نجس به حساب میآمدند. دو خواهر کوچولو، روفیا و رومینا که با مادر بهاییشان زندانی بودند، در زمره نجسها بودند. مادر و پدرشان از اهالی سنگسر بودند - اگر اشتباه نکنم منطقهای در نزدیک شاهرود - و اوین باید زندان تبعیدشان بوده باشد.
چند زن دیگر سنگسری هم بودند که با هم قوم و خویش بودند. اینها زنان ساده و روستایی بودند و عموماً مسن. یکی شان که ٧٠ ساله مینمود، همیشه یک لباس چیت و چیندار می پوشید و موهایش را گیس میبافت. بیسواد بود. مشخص بود که هیچ کدامشان وضع مالی خوبی نداشتند و بهسختی میتوانستند از فروشگاه زندان خرید کنند.
من با آنها در سال ۱۳۶۳در بند ۴ - بخش بالا - همبندی بودم. در این بند که شش اتاق داشت، دو اتاق ۴ و ۶ به «کافر»ها و بهاییها تعلق داشت. من در اتاق ۴ بودم و روفیا و رومینا در اتاق ۶. آنها اجازه نداشتند وارد اتاقهای مسلمانان شوند.
مقامات زندان مادر رومینا و روفیا را تحت فشار گذاشته بودند که آنها را بیرون بفرستد. پدر هم زندانی بود و ظاهراً خانواده آنها در بیرون امکانات کافی برای نگهداری این دو کودک نداشت.
با اینهمه مادر ناچار شد رومینا را که پنج ساله شده بود، بفرستد پیش خانوادهاش. روفیا ماند و دردانه ما شد. من و شهین او را میپرستیدیم. برایش لباس و اسباب بازی میدوختیم و با او بازی میکردیم. با میله خودکار و کف صابون حباب درست میکردیم و گاه قایمموشک بازی هم میکردیم. روزی که مرا به زندان قزل حصار منتقل میکردند، مادر روفیا سر او را گرم کرده بود تا متوجه رفتن من نشود.
در همان زمان دو نوزاد متولد اوین هم در بند ما بودند. هنوز خیلی مانده بود تا آنها بزرگ شوند و همبازی روفیا. اما مهدى بود، پسرک ٣ ساله ساکن اتاق ۵، اتاق کناردستى روفیا. در روزهای اول که وارد بند شده بودم، هر وقت مرا میدید، میگفت «جدیدی».
چند روز که گذشت، به من می گفت «اتاق ششی». مهدی همه ما را به اسم اتاق ششی مىشناخت. عدد ۶ بیشتر از شماره یک اتاق بار و معنی داشت و اتاق ۵ را هم دربرمی گرفت. شده بود علامتی مثل ستاره داوود. روزهای اول ورودم وقتی خواستم دستی به سروروی مهدی بکشم و باب رابطه را با او باز کنم، دختر جوانی به سرعت دست او را کشید و برد.
به او یاد داده بودند که از ما فرار کند. همبازی نداشت اما ندیده بودم که لحظهاى به روفیا و رومینا نزدیک شود. فرانک از اتاق ما که بطور مضاعف «نجس» بود، چون هم وابسته به گروه اقلیت بود و هم زرتشتى، مهدى را خیلى دوست داشت. اما مهدى مرزها را مىشناخت و مىدانست که اجازه ندارد به فرانک نزدیک شود.
شنیده بودم که پدر و مادر مهدى در درگیرى مسلحانه با پاسداران کشته شده بودند. مهدى نجات یافته و به زندان آورده شده بود. ظاهر قضیه این بود که چون مهدى خانوادهاى نداشت، باید در زندان نگهدارى مىشد.
مراقبت مهدى را به سه خواهر تواب سپرده بودند. این سه خواهر با عشق تمام از او مراقبت مىکردند. نام مهدى را هم در زندان بر او گذاشتهبودند. پسرکى بود بینهایت باهوش. اما چیزى در رفتار و طرز سخنگفتناش بود که هیچ تناسبى با سنش نداشت و آدم را آزار مىداد. جدی بود مثل یک آدم بزرگ. بازی و خندهاش را ندیده بودم.
خانواده سه خواهر تواب اعلام کرده بودند که با کمال میل حاضرند مهدى را به فرزندى قبول کنند. اما مقامات زندان او را به یک خانواده شهید دادند. روزى که مهدى براى همیشه رفت، روز عزاى سه خواهر بود. گرچه سعى مىکردند احساس خود را بروز ندهند و چنین وانمود کنند که جاى مهدى نزد یک خانواده شهید بهتر است و مقامات زندان تصمیمى به صلاح مهدى گرفتهاند.
ژینوس، اولین بهایی در اتاق ما
ژینوس نعمت محمودی، اولین بهایی بود که در زندان با او آشنا شدم. زمستان ۶۰ بود و ما در بند ٢۴٠ بودیم، طبقه بالای آن، که بعدها بند ۴ نام گرفت. سال ۶۰ شلوغترین دوره زندان، دورهای که شبها باید «کنسروی» میخوابیدیم و روزها با زانوهای بغل گرفته تنگ هم مینشستیم.
ژینوس، خوش صحبت و خوش رفتار بود و احترام برانگیز. ۳۵ یا ۴۰ سالی داشت. تحصیلات عالیه داشت و اگر درست به خاطرم مانده باشد، زمانی در رشته ریاضی یا فیزیک استاد دانشگاه بود. نسبت به دانشآموزان علاقه خاصی نشان میداد. آنها را دختران خود خطاب میکرد و میگفت: «شما جایتان پشت میز مدرسه است نه اینجا. اینجا هم نباید فرصت را از دست داد. من به شما درس خواهم داد، مسلماً شما از بااستعدادترین دانشآموزان هستید.»
اما مدت زمانی که ژینوس با ما بود، خیلی کوتاه بود. شاید به هفته هم نکشید که بردند و اعدامش کردند. موقع رفتن کت زیبایش را برای ما به یادگار گذاشت. از آن کتهای شیک بود که ما فقط در تن دیگران دیده بودیم. کتی بود از پارچه پشمی به رنگهای بنفش و صورتی.
مرا از آن بند بردند و بعد از گشت و گذار در زندانها و بندهای مختلف دوباره در سال ۶۳ به آنجا برگشتم؛ اینبار به اتاق ۴. غیر از سنگسریها، که در اتاق ۶ بودند، بهاییهای دیگری هم در اتاق ما بودند. چند نفرشان را موقع خروج غیرقانونی از مرز بلوچستان گرفته بودند.
زیبا، زن جوانی بود که تازه پزشکی را تمام کرده بود اما اجازه کار نداشت. میگفت «پزشک بدون مجوز شغلی چه کار میتواند بکند در این مملکت؟» فکر کنم یک سالی در زندان ماند. لیلی هم جوان بود. او و همسرش هم خواسته بودند از کشور خارج شوند، که دستگیر شده بودند.
پروین خانم سی و چندسالهای بود میگفت دار و ندارشان را فروخته و به قاچاقچی داده است. همسرش هم در زندان بود و دختر کوچکشان بیرون مانده بود نزد مادربزرگ. همیشه عصبی و افسرده بود. عصرها، گاه میزد زیر گریه. زنهای دیگر بهایی او را سرزنش میکردند: «بس کن! با این کارها دیگران را ناراحت میکنی.» گاه این سرزنشها اثر نمیکرد و ما میشنیدیم که پروین خانم داد میزد: «ولم کنید!»
همبندیهای بهایی ما، عموماً میان سال بودند. چند تا طاهره خانم داشتیم. لابد به احترام طاهره غرةالعین است که خیلی از بهاییها نام طاهره را برمیگزینند.
پریچهرخانم، زنی بود حدود ۵۰ ساله، که همسرش هم در زندان بود و گاه با هم ملاقات میکردند. کسانی که در سالن ملاقات همسر پریچهر خانم را دیده بودند، میگفتند که کور است. نمیدانم از اثر شکنجه بود یا بیماری. پریچهر خانم در زندان بود که خبردار شد شوهرش را اعدام کردهاند.
بار دیگر مرا جابجا کردند. چند سالی خانمهای بهایی را گم کردم تا اینکه دوباره از سال ۶۶ به بعد با آنها در بند چپیها و «سرموضعیها» همبند شدم در سالن ۳ بالا. در بینشان چند چهرهی جدید بود. بقیه را اما میشناختم، همبندیهای بند ۴ بودند.
این بار جایمان بر بلندی اوین بود، در یکی از بندهایی که در سال ۶۱ با بیگاری از زندانیها ساخته شد. این بار بهاییها اتاق مستقلی داشتند اما بند مشترک بود: بند «سرموضعیها»، که تعدادی از هوادارهای مجاهدین هم در میانمان بودند. همهشان را تابستان ۶۷ اعدام کردند.
همزیستی بهاییها و چپها در مورد مردگانمان هم صدق میکند. بیشتر اعدامشدگان چپ، در گورستان خاوران دفن هستند، چسبیده به گورستان بهاییها. قانون نجس و پاکی شامل مردگان هم میشود.
۲۵ می ۲۰۰۸
داویـــــــــــــد
پیشگفتار
حوادثی هستد که ادم نمیداند از وقوع انان در زندگی شخصی و یا اجتماعی احساس شادمانی کند و یا احساس سر خوردگی ؟! و این در عین حالیستکه بروز ان اتفاقات بایستی بطور طبیعی غم انگیز و تاسف بار باشد و جائي هم برای هیچگونه شک و تردیدی در ان مورد نگذارد !. بطور مثال انسان ازاری ملتی توسط ملتی دیگر در طول قرون و اعصار که بصور گوناگون و در غیبت سازمانهای عدل جهانی و قدرتهای رسانه ئی که با گسترش خبر های ان رویدادها در سطح جهان به نحوی در پی جلوگیری از انجام انان برایند ، مانند وضعیت ایرانیان یهودی در طی قرون و اعصار که با بر چسب »» نجس بودن «« اماج تهمتها و ازارهای بدنی و روحی ایرانیان باصطلاح » اکثریت « قرار داشته اند و هیچ سازمان انسانی بین المللی هم نبوده است که در این مدت طولانی ۱۴۰۰ ساله قسمتی کوچک از ان را انعکاس دهد تا شاید بنحوی جلوی این اعمال سفاکانه گرفته شود !. و در کنار ان اما در مورد هموطنان بهائیست که در عین حالیکه بسیار هم رنجها از جانب همان ( اکثریت ) شامل حال انان گردیده است ولی در زمانی در حال اتفاق افتادن بوده و هست که صداهای مختلف انسان دوستانه و بشری با انعکاس انان و با با خبر کردن جهانیان تا حدی جلوی خشونت بر علیه انان را میگیرد !.
حال باید متاسف بود از انکه » جرمی در حال اتفاق افتادن است ؟ و یا خوشحال بود از اینکه در چه برهه از زمان در حال اتفاق افتادن است ؟! « سؤال این است !..
داوید فاخری
تنه نزن.
بهاییها هم از «نجسها» بودند
منیره برادران
زمانه
در دهه ۶۰ یک نوع همزیستی تنگاتنگ بین ما، زندانیان چپ و بهاییها در زندان اوین برقرار بود. اتاقها و بندهامان مشترک و از اتاق زندانیهای مسلمان جدا بود.
این همزیستی البته اختیاری نبود، بلکه به اراده مقامات بود که نکته مشترکی بین ما زندانیهای «کافر» و بهایی یافته بودند: ما هر دو «نجس» محسوب میشدیم و مسلمانها باید از ما دوری می کردند. با این کشف بزرگ، ما و زندانیان بهایی در یک طبقهبندی قرار میگرفتیم.
در کنار دهها مقررات نفسگیر، نجس و پاکی هم شده بود قانون مقدس، که طفره رفتن از آن کار سادهای نبود. توابها با وسواس تمام میکوشیدند که پاک بمانند و مقررات جدایی را هر روز تنگتر میکردند. این مقررات بیشباهت به قوانین آپارتاید نبود که در بارهاش خوانده بودیم.
مثلاً ما حق نداشتیم به اتاق مسلمانها وارد شویم. اگر اتاق ما «کافرها» با مسلمانان مشترک بود، ما از بعضی کارهای روزمره محروم بودیم. ظرفمان را از بقیه جدا میکردند. ما حق نداشتیم در ظرفشویی جمعی یا تقسیم غذا شرکت کنیم.
ما مجاز بودیم فقط کارهای «خشک» را انجام دهیم مثل جارو کردن. در روزهایی که آب حمام گرم می شد، ما را نوبت آخر میگذاشتند و آب سرد نصیب ما میشد. مسلمانهای دوآتشه هنگام وضو یا بعد از وضو اگر به ما برمیخوردند، خودشان را جمع کرده و کنار می کشیدند. حالت آنها گاه آنقدر مضحک میشد که مایه خنده ما میشد. مثل لاکپشتی میشدند که خود را در لاکش جمع میکند.
مضحک بودن این نمایشها، اما جنبه فاجعه آن را نمیپوشاند. هر روز جروبحث بود و دعوا. گاه جوانترها که دلشان لک میزد برای دست انداختن این توابهای دوآتشه، موقع وضو گرفتن آنها میرفتند در روشویی و کنار دست آنها دست و رو میشستند.
این کارها البته نوعی مقاومت بود و بهایش هم سنگین. این را هم بگویم که همه زندانیان مسلمان مجاهد، این مرز نجس و پاکی را قبول نداشتند و به آن عمل نمیکردند اما صراحت دادن به موضع خود به ویژه در سالهای زمامداری اسدالله لاجوردی کاری بود پرخطر.
کاپیتان فروزان اهل نافرمانی مدنی بود. یک بار وقتی تواب مسئول اتاق به یک زندانی چپ دستور داد که ظرفش را از بقیه جدا کند، فروزان که در طبقه بالای تخت نشسته بود، پرید پایین و به زندانی تواب گفت: «نجس و پاکی مساله توست و نه مساله همه؛ پس بهتر است تو ظرفت را از بقیه جدا کنی.»
این حادثه مربوط بود به دوره «زنگ تفریح» زندان در سال ۶۴ در زندان قزل حصار. زمانی بود که فروزان دیگر در گوهردشت در انفرادی نبود و هنوز سه سالی مانده بود تا اعدامش. فروزان عبدی کاپیتان تیم ملی والیبال زنان بود قبلترها.
اسرائیل - مرکز و باغ بهائیها - خایفا ( عکس ).
کودکان «نجسها»
کودکان مادران کافر و بهایی هم نجس به حساب میآمدند. دو خواهر کوچولو، روفیا و رومینا که با مادر بهاییشان زندانی بودند، در زمره نجسها بودند. مادر و پدرشان از اهالی سنگسر بودند - اگر اشتباه نکنم منطقهای در نزدیک شاهرود - و اوین باید زندان تبعیدشان بوده باشد.
چند زن دیگر سنگسری هم بودند که با هم قوم و خویش بودند. اینها زنان ساده و روستایی بودند و عموماً مسن. یکی شان که ٧٠ ساله مینمود، همیشه یک لباس چیت و چیندار می پوشید و موهایش را گیس میبافت. بیسواد بود. مشخص بود که هیچ کدامشان وضع مالی خوبی نداشتند و بهسختی میتوانستند از فروشگاه زندان خرید کنند.
من با آنها در سال ۱۳۶۳در بند ۴ - بخش بالا - همبندی بودم. در این بند که شش اتاق داشت، دو اتاق ۴ و ۶ به «کافر»ها و بهاییها تعلق داشت. من در اتاق ۴ بودم و روفیا و رومینا در اتاق ۶. آنها اجازه نداشتند وارد اتاقهای مسلمانان شوند.
مقامات زندان مادر رومینا و روفیا را تحت فشار گذاشته بودند که آنها را بیرون بفرستد. پدر هم زندانی بود و ظاهراً خانواده آنها در بیرون امکانات کافی برای نگهداری این دو کودک نداشت.
با اینهمه مادر ناچار شد رومینا را که پنج ساله شده بود، بفرستد پیش خانوادهاش. روفیا ماند و دردانه ما شد. من و شهین او را میپرستیدیم. برایش لباس و اسباب بازی میدوختیم و با او بازی میکردیم. با میله خودکار و کف صابون حباب درست میکردیم و گاه قایمموشک بازی هم میکردیم. روزی که مرا به زندان قزل حصار منتقل میکردند، مادر روفیا سر او را گرم کرده بود تا متوجه رفتن من نشود.
در همان زمان دو نوزاد متولد اوین هم در بند ما بودند. هنوز خیلی مانده بود تا آنها بزرگ شوند و همبازی روفیا. اما مهدى بود، پسرک ٣ ساله ساکن اتاق ۵، اتاق کناردستى روفیا. در روزهای اول که وارد بند شده بودم، هر وقت مرا میدید، میگفت «جدیدی».
چند روز که گذشت، به من می گفت «اتاق ششی». مهدی همه ما را به اسم اتاق ششی مىشناخت. عدد ۶ بیشتر از شماره یک اتاق بار و معنی داشت و اتاق ۵ را هم دربرمی گرفت. شده بود علامتی مثل ستاره داوود. روزهای اول ورودم وقتی خواستم دستی به سروروی مهدی بکشم و باب رابطه را با او باز کنم، دختر جوانی به سرعت دست او را کشید و برد.
به او یاد داده بودند که از ما فرار کند. همبازی نداشت اما ندیده بودم که لحظهاى به روفیا و رومینا نزدیک شود. فرانک از اتاق ما که بطور مضاعف «نجس» بود، چون هم وابسته به گروه اقلیت بود و هم زرتشتى، مهدى را خیلى دوست داشت. اما مهدى مرزها را مىشناخت و مىدانست که اجازه ندارد به فرانک نزدیک شود.
شنیده بودم که پدر و مادر مهدى در درگیرى مسلحانه با پاسداران کشته شده بودند. مهدى نجات یافته و به زندان آورده شده بود. ظاهر قضیه این بود که چون مهدى خانوادهاى نداشت، باید در زندان نگهدارى مىشد.
مراقبت مهدى را به سه خواهر تواب سپرده بودند. این سه خواهر با عشق تمام از او مراقبت مىکردند. نام مهدى را هم در زندان بر او گذاشتهبودند. پسرکى بود بینهایت باهوش. اما چیزى در رفتار و طرز سخنگفتناش بود که هیچ تناسبى با سنش نداشت و آدم را آزار مىداد. جدی بود مثل یک آدم بزرگ. بازی و خندهاش را ندیده بودم.
خانواده سه خواهر تواب اعلام کرده بودند که با کمال میل حاضرند مهدى را به فرزندى قبول کنند. اما مقامات زندان او را به یک خانواده شهید دادند. روزى که مهدى براى همیشه رفت، روز عزاى سه خواهر بود. گرچه سعى مىکردند احساس خود را بروز ندهند و چنین وانمود کنند که جاى مهدى نزد یک خانواده شهید بهتر است و مقامات زندان تصمیمى به صلاح مهدى گرفتهاند.
ژینوس، اولین بهایی در اتاق ما
ژینوس نعمت محمودی، اولین بهایی بود که در زندان با او آشنا شدم. زمستان ۶۰ بود و ما در بند ٢۴٠ بودیم، طبقه بالای آن، که بعدها بند ۴ نام گرفت. سال ۶۰ شلوغترین دوره زندان، دورهای که شبها باید «کنسروی» میخوابیدیم و روزها با زانوهای بغل گرفته تنگ هم مینشستیم.
ژینوس، خوش صحبت و خوش رفتار بود و احترام برانگیز. ۳۵ یا ۴۰ سالی داشت. تحصیلات عالیه داشت و اگر درست به خاطرم مانده باشد، زمانی در رشته ریاضی یا فیزیک استاد دانشگاه بود. نسبت به دانشآموزان علاقه خاصی نشان میداد. آنها را دختران خود خطاب میکرد و میگفت: «شما جایتان پشت میز مدرسه است نه اینجا. اینجا هم نباید فرصت را از دست داد. من به شما درس خواهم داد، مسلماً شما از بااستعدادترین دانشآموزان هستید.»
اما مدت زمانی که ژینوس با ما بود، خیلی کوتاه بود. شاید به هفته هم نکشید که بردند و اعدامش کردند. موقع رفتن کت زیبایش را برای ما به یادگار گذاشت. از آن کتهای شیک بود که ما فقط در تن دیگران دیده بودیم. کتی بود از پارچه پشمی به رنگهای بنفش و صورتی.
مرا از آن بند بردند و بعد از گشت و گذار در زندانها و بندهای مختلف دوباره در سال ۶۳ به آنجا برگشتم؛ اینبار به اتاق ۴. غیر از سنگسریها، که در اتاق ۶ بودند، بهاییهای دیگری هم در اتاق ما بودند. چند نفرشان را موقع خروج غیرقانونی از مرز بلوچستان گرفته بودند.
زیبا، زن جوانی بود که تازه پزشکی را تمام کرده بود اما اجازه کار نداشت. میگفت «پزشک بدون مجوز شغلی چه کار میتواند بکند در این مملکت؟» فکر کنم یک سالی در زندان ماند. لیلی هم جوان بود. او و همسرش هم خواسته بودند از کشور خارج شوند، که دستگیر شده بودند.
پروین خانم سی و چندسالهای بود میگفت دار و ندارشان را فروخته و به قاچاقچی داده است. همسرش هم در زندان بود و دختر کوچکشان بیرون مانده بود نزد مادربزرگ. همیشه عصبی و افسرده بود. عصرها، گاه میزد زیر گریه. زنهای دیگر بهایی او را سرزنش میکردند: «بس کن! با این کارها دیگران را ناراحت میکنی.» گاه این سرزنشها اثر نمیکرد و ما میشنیدیم که پروین خانم داد میزد: «ولم کنید!»
همبندیهای بهایی ما، عموماً میان سال بودند. چند تا طاهره خانم داشتیم. لابد به احترام طاهره غرةالعین است که خیلی از بهاییها نام طاهره را برمیگزینند.
پریچهرخانم، زنی بود حدود ۵۰ ساله، که همسرش هم در زندان بود و گاه با هم ملاقات میکردند. کسانی که در سالن ملاقات همسر پریچهر خانم را دیده بودند، میگفتند که کور است. نمیدانم از اثر شکنجه بود یا بیماری. پریچهر خانم در زندان بود که خبردار شد شوهرش را اعدام کردهاند.
بار دیگر مرا جابجا کردند. چند سالی خانمهای بهایی را گم کردم تا اینکه دوباره از سال ۶۶ به بعد با آنها در بند چپیها و «سرموضعیها» همبند شدم در سالن ۳ بالا. در بینشان چند چهرهی جدید بود. بقیه را اما میشناختم، همبندیهای بند ۴ بودند.
این بار جایمان بر بلندی اوین بود، در یکی از بندهایی که در سال ۶۱ با بیگاری از زندانیها ساخته شد. این بار بهاییها اتاق مستقلی داشتند اما بند مشترک بود: بند «سرموضعیها»، که تعدادی از هوادارهای مجاهدین هم در میانمان بودند. همهشان را تابستان ۶۷ اعدام کردند.
همزیستی بهاییها و چپها در مورد مردگانمان هم صدق میکند. بیشتر اعدامشدگان چپ، در گورستان خاوران دفن هستند، چسبیده به گورستان بهاییها. قانون نجس و پاکی شامل مردگان هم میشود.