فارسی Farsi,
به مواد فروشها مرخصی میدهند ، به پسر من نه!.
كجا بايد صدا سر داد ؟
در زير كدامين آسمان ،
روي كدامين كوه ؟
كه در ذرات هستي رَه بَرَد توفان اين اندوه
كه از افلاك عالم بگذرد پژواك اين فرياد !
كجا بايد صدا سر داد ؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمين كر ، آسمان كور است
نمي خواهم بميرم ، با كه بايد گفت ؟
اگر زشت و اگر زيبا
اگر دون و اگر والا
من اين دنياي فاني را
هزاران بار از آن دنياي باقي دوست تر دارم
به دوشم گرچه بار غم توانفرساست
وجودم گرچه گردآلود سختي هاست
نمي خواهم از اين جا دست بردارم !
تنم در تار و پود عشق انسانهاي خوب نازنين بسته است .
دلم با صد هزاران رشته ، با اين خلق
با اين مهر ، با اين ماه
با اين خاك با اين آب ...
پيوسته است .
مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نيست
توان ديدن دنياي ره گم كرده در رنج و عذابم نيست
هواي همنشيني با گل و ساز و شرابم نيست
جهان بيمار و رنجور است .
دو روزي را كه بر بالين اين بيمار بايد زيست
اگر دردي ز جانش برندارم ناجوانمردي است .
نمي خواهم بميرم تا محبت را به انسانها بياموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بيفروزم
خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پيش پاي فرداهاي بهتر گل برافشانم
چه فردائي ، چه دنيائي !
جهان سرشار از عشق و گل و موسيقي و نور است ...
نمي خواهم بميرم ، اي خدا !
اي آسمان !
اي شب !
نمي خواهم
نمي خواهم
نمي خواهم مگر زور است ؟
گزارشی از وضعیت ابوالفضل جهاندار و سعید درخشندی، دو فعال دانشجویی !.
مریم محمدی ، رادیو زمانه
طبق قوانین قضایی ایران، زندانیان پس از گذشت نیمی از مدت محکومیت، میتوانند مشمول حق آزادی مشروط شوند.
اما این دو زندانی علیرغم وضعیت جسمی نامناسب که ضرورت پیگیری معالجات آنها را نزد پزشکان متخصص الزامی میکند و علیرغم تلاش خانوادهها و وکلایشان، همچنان از این حق محروم هستند.
به همین علت، چند روزی است که خانوادههای این دو زندانی در تهران به سر میبرند.
روز جمعه، نوزدهم مهرماه، اعضای این دو خانواده در میان جمعی از فعالان حقوق بشر و دانشجویی، نظیر آقایان هاشم آقاجری و تقی رحمانی و عدهای دیگر از فعالان این عرصه، حاضر شده و از جامعهی حقوق بشری برای حمایت از حقوق فرزندان خود، تقاضای کمک کردند.
در این زمینه با محمدعلی دادخواه وکیل این زندانیان، منصوره درخشندی همسر سعید درخشندی و همین طور خانم کجوری مادر ابوالفضل جهاندار گفت و گو کردم.
آقای دادخواه در مورد قانونی که میتواند شامل حال این زندانیان بشود، این گونه توضیح میدهد:
برابر قانون حاکم ایران، اینها باید از آزادی مشروط برخوردار بشوند. به خصوص اینکه آقای جهاندار، طبق گزارشهای رسمی اطبا، مهرههای کمرش دارای اشکالاتی شده که حتماً باید معالجه شود. یعنی ادامهی این امر به سلامتی او ضربه خواهد زد.
امیدوارم، با توجه به صراحت قانون که در این زمینه، تکالیف غیر قابل انکاری را برای مسئولان زندان فراهم کرده است، اقداماتی انجام شود که این دو جوان دانشجو که قاعدتاً برابر عرف محاکمات ایران، قائد بر احکام متعارف در زندان ماندهاند، بتوانند آزاد شوند.
جای تأسف آنجا است که میبینیم بسیاری از زندانیانی که واقعاً به قتل و جنایت دست یازیدهاند، اجازهی مرخصی پیدا میکنند؛ اما این موکلان من، هنگامی که ازدواج کردند، حتی با دستبند اجازه ندادند که در مجلس عقد خود حاضر شود.
اینها دور از ضوابط انسانی است؛ به خصوص اگر داعیهداران حکومت، صحبت از انسانیت، از اخلاق، از اصول و منش الهی میکنند.
حاصل مراجعات خانوادههای آنها و فعالیتهای شما در این روزهای اخیر چه بوده است؟
خیلی از این نظر، برای خودم شرمسارم. حتی اجازهی دیدار آنها را در زندان نیافتم. چه اقدامی میتوانم بکنم؟ یعنی اینها از حقوق بدوی، بدیهی و اولیه که دیدار وکلیشان باشد، محرومند.
خانم منصوره درخشندی، همسر آقای سعید درخشندی، در مورد فعالیت همسرش و علت دستگیری ایشان میگوید:
ایشان فعال دانشجویی و فعال سیاسی است. جزو انجمن اسلامی دانشگاه یزد بود.
آنها فقط به قصد تماشای فوتبال جام جهانی به آلمان سفر داشتند. یک ماه بعد از بازگشت از سفر، این اتفاق برایشان افتاد.
اتهامی که به ایشان زدهاند، چه بوده؟
اتهامی که به ایشان زدهاند، براندازی نرم، اجماع و تبانی برای این منظور، سازماندهی و آموزش افراد و تبلیغ علیه نظام است که همسرم اتهام براندازی نرم را کاملاً در دادگاه رد کرد. او خواستار برقراری دموکراسی، عدالت و آزادی در ایران است.
الان حدود دو سال و چهار ماه است که در بازداشت است، شکنجه شده و در اثر شکنجه کمر و دستش آسیب دیده است.
آن موقع اطلاعات از ما خواست که سکوت کنیم. حتی پدر ۷۵ سالهاش را که با بعضی از روزنامههای داخلی و بعضی از سایتها مصاحبه کرده بود، دادگاه انقلاب خواست و به قید وثیقه آزاد شد.
بعد از یک سال، همسرم را به بند ۳۵۰ (بند عمومی زندانیان سیاسی) منتقل کردند و حدود یک سال هم آنجا بود. بعد از یک سال، بدون اینکه ما بدانیم، ایشان را به اندرزگاه هشت منتقل کردند.
ایشان هم دو سوم مدت محکومیتش را طی کرده است؟
بله. در این مدت، بارها و بارها ما درخواست مرخصی دادیم و معاونت امنیت گفتند: «ما استعلام میکنیم.» همیشه هم جواب استعلامشان منفی بود.
خانم درخشندی، این طور که در خبرها هست، شما با آقای سعید درخشندی مراسم عقد غیابی برپا کردید.
بله. وقتی که این اتفاق برای ایشان افتاد، من با ایشان نامزد بودم. حدود ۱۸ ماه نتوانستم او را ببینم. اجازهی ملاقات به من ندادند. حتی اجازهی یک ساعت را هم به ایشان ندادند؛ حتی اجازهی تلفن را هم به ایشان نمیدادند تا موقعی که عقد ما رسمی شود. یک ساعت به ایشان مرخصی داده نشد که بیاید در عقدمان باشد.
یعنی شما مجبور شدید به خاطر گرفتن ملاقات، در غیاب ایشان عقد کنید.
بله، در غیاب ایشان. گفتند عقدتان رسمی بشود تا شما بتوانید همدیگر را ببینید و این اجازه را ندادند که حتی ایشان بیرون بیاید و پدرش وکالتش را بر عهده گرفت.
خواست مشخص شما از مقامات، این روزها چه بوده؟
تنها خواستم این است که حمایت شویم. ما ایستادیم؛ هزینهاش را هم دادهایم. این را جزیی از زندگی مبارزهجویانهی خودمان میدانیم.
اما دیگر واقعاً درخواست حمایت داریم. درخواست این را داریم که یک جورهایی پیگیری شود و به نتیجه برسد. به ایشان مرخصی داده شود؛ به جای دیگری منتقل شود؛ حق استفاده از آزادی را داشته باشد. آزادی مشروط، حق تمام زندانیانی است که اولین بار به زندان میافتند.
از خانم کجوری، مادر ابوالفضل جهاندار، میپرسم از مراجعاتی که این روزها به مقامات قضایی داشته، چه پاسخی گرفته است؟
ما که میرویم، اصلاً راهمان نمیدهند. آنجا میرویم، آنقدر بیاعتنایی و بیحرمتی نسبت به ما میشود که آدم با خفت و خواری برمیگردد.
امروز مثلاً به دیدن آقای حداد رفتیم. یک برخوردی قاضی پروندهاش با ما کرد که یک دادگاهی که با ریختن این همه خون و آوای الله اکبر برقرار بشود، این گونه رفتار با مردم - با یک زن ۶۵ ساله میکنند - جای تأسف است. آدم شرمش میآید، بگوید.
قاضی پروندهاش آقای احمدزاده است. او هم با یک لحنی میگوید: «خانم، بچهتان مملکت را خراب کرد و به چالش کشید و…»
خُب، حالا اصلاً بچهی من همه جا خرابی بالا آورد؛ آیا حق و حقوقی در دادگاه دارد یا نه؟ آیا قانون دادگاه شما، وقتی که او نیمی از زندانیاش را کشید، میگذارد آزاد شود یا نه؟
چه طور ممکن است که مثلاً اینهایی که مواد میفروشند، اینهایی که تخریب میکنند، اینهایی که قمه میکشند، میتوانند آزاد شوند؛ ولی پسر من در حالی که ۲۶ ماه از زندانیاش را سپری کرده، برای درمان نمیتواند آزادی بگیرد که بیاید و مداوا شود؟ چرا!؟
ایشان چه مشکلی الان دارد؟
عکسش را دو جا نشان دادهام. میگویند که دو جا دیسکاش زده بیرون. مهرهی کمرش ساییدگی استخوان دارد. استخوانهای پایش هم همه بیرون زده. وقتی دیدمش، اصلاً غمم گرفت. نمیدانم دادم را سر کی بکشم.
کی شما ایشان را ملاقات کردید؟
- ۱۸ ماه. من در شهرستان هستم و وضع مالی خوبی ندارم که بیایم. نمیتوانم بیایم؛ شوهرم خانهنشین است. منبع درآمدی ندارم، نانآورم همین اوست دیگر.
اندوختههایی که داشتم، وقتی جنگ شد، برای جنگ خرج کردم. اندوختههایی که امروز میخواست پول توجیبیام بشود، برای جنگ خرج کردم. گفتند جنگ حق و باطل است دیگر؛ من هم فکر کردم هست. نمیدانستم حق در جنگ کشته میشود.
وقتی تقاضای آزادی مشروط میکنید، به شما چه جوابی میدهند؟
میگویند که «او باید تقاضای مرخصی بنویسد.» پسرم هم میگوید: «تقاضا نوشتم؛ هیچ عکسالعملی نشان ندادند.» یک فرم نشان داد و گفت باید از اینها بیاید دادگاه.
پسرم زنگ زد گفت: «من هفت بار تقاضای مرخصی نوشتهام، اصلاً عکسالعمل نشان نمیدهند.»
در دادگاه ایشان، شما یا وکیلشان، آقای دادخواه، بودید؟
دادگاهش غیابی بود؛ بدون وکیل. آن وقت بازجویی هم با چشم بسته.
طنــــــــــــــــز
דמותו של הצורר הנאצי שוב עולה לכותרות באירופה, ומעוררת זעם רב. תוכנית בישול טלוויזיונית העוסקת במאכלים החביבים על אדולף היטלר, שמתכוננת לשידור בשבוע הבא בבלגיה, העלתה את חמתם של יהודים וארגונים פוליטיים במדינה.
בתוכניתו "המטעמים האהובים", השף ג'רון מיוס מסייר באזורים בהם נהג היטלר לתור בדרום גרמניה,
ומכין פורל ברוטב חמאה - "מאכל עסיסי וחגיגי", לפי הפרומו לתוכנית, וגם מה שמוצג כאחד מהמאכלים האהובים על הצורר.
מיכאל פרייליך, עורך מגזין יהודי, מוביל את הביקורת על שידור התוכנית. לדבריו, הוא מודאג מכך שהיטלר הופך לעוד דמות בנאלית, ובכך מועבר "המסר הלא נכון" לדור הצעיר. מרשת השידור VRT, שאמורה להקרין את התוכנית המושמצת ב-28 באוקטובר, נמסר כי "היטלר יושם בהקשר המתאים".
בובת היטלר במוזיאון השעווה مجسمه عروسکی هیتلر در موزه هالوکاست
לאחרונה התעורר בגרמניה ויכוח על זכרו של היטלר, לאחר שפסל בדמותו הוצב במוזיאון השעווה "מדאם טוסו" בברלין.
המבקרים טענו כי זה בלתי הולם להציג את דמותו של הרודן הנאצי שהביא לפרוץ מלחמת העולם השנייה והשואה - וזאת לצד מפורסמים מתחום המוזיקה, הספורט והרכילות - אך גם מנהיגים פוליטיים אחרים.
מספר ימים לאחר שהוצגה הבובה, ראשה נערף בידי מבקר. חודשיים אחרי המקרה, הוחזר הפסל למקומו, אולם מהמוזיאון נמסר שלקהל המבקרים לא תהיה גישה ישירה אליו והם ייאלצו לצפות בו ממרחק, כדי למנוע פגיעה.
רומניה: קברים ומצבות חוללו בבית עלמין יהודי.
בעקבות חילול של כ-200 קברים ויותר מ-100 מצבות בבית עלמין יהודי בבוקרשט, פרסם משרד המשפטים ברומניה הודעת גינוי. הקהילה היהודית: זה האירוע החמור ביותר
יעל לוי ו-AP
פורסם: 23.10.08, 21:55
כ-200 קברים ויותר מ-100 מצבות חוללו בבית עלמין יהודי בבוקרשט שברומניה. דובר הקהילה היהודית במקום, פול שוורץ, אמר כי זהו האירוע החמור ביותר במדינה בשנים האחרונות. משרד המשפטים הרומני פרסם היום (ה') הודעה שבה גינה בתוקף את האירוע, כמו גם כל גילוי אנטישמיות באשר הוא. ברומניה חיים כ-6,000 יהודים.
רומניה נחשבת מדינה בה השלטון מטפל בבעית האנטישמיות, מגנה תופעות מסוג זה ופועל באופן תקיף בנושא. הממשלה הרומנית מאוד מחוייבת לפעילות נגד אנטישמיות ומשתפת פעולה בנושא השואה. ב-15 לספטמבר אף נערך כנס בינלאומי בנושא המאבק נגד אנטישמיות, בחסות שר החוץ הרומני ובהשתתפות מדינות רבות.
קברים שחוללו בצרפת (ארכיון) רויטרס ارشیو رویتر : مقبره یهودیان در فرانسه که مورد بی حرمتی قرار گرفته است.
לאחרונה נרשמו מספר מקרים דומים במדינות אחרות באירופה. לפני כחצי שנה חוללו כ-30 מצבות בבית הקברות היהודי וייסנסה שבבירת גרמניה, ברלין. המעשים, שבוצעו ככל הנראה בשעות הלילה, התגלו בשעות הבוקר על-ידי אחד הגננים במקום. משטרת גרמניה פתחה בחקירה. ראש העיר, קלאוס ווארייט, גינה את חילול הקברים ואמר כי "הפעולה האנטישמית הבוטה הזו היא מעשה מתועב".
בתחילת השנה חוללו 25 קברים בחלק היהודי של בית הקברות המרכזי בווינה, בירת אוסטריה. בנוסף, חוללו 76 קברים נוספים בחלקים אחרים בבית הקברות.
ממשטרת אוסטריה נמסר כי המצבות נעקרו ממקומן, בתי מנורות נהרסו ומתכות שהיו על הקבר נפגעו גם הן.
כשלושה חודשים קודם לכן השחיתו אלמונים 64 מצבות בבית קברות יהודי בעיר קרסנויארסק שברוסיה. הקהילה היהודית בעיר מסרה כי חלק מהמצבות נשברו ואחרות נהפכו. באוגוסט 2007 ריססו אלמונים צלבי קרס וסיסמאות נאציות על 100 מצבות בבית הקברות היהודי בצ'סטחובה שבדרום פולין. בין היתר רוססו על המצבות האותיות SS, צלבי קרס והסיסמא "יהודים החוצה" בגרמנית ("יודן ראוס").
طنز، زیبای ضد امریکائی ! از سید ابراهیم نبوی.
شعر زیبای : نمیخواهم بمیرم با که باید گفت ؟!.
انگلیسی English
What Happened To My Country
عبری עברית
תוכנית שתשודר בשבוע הבא, מטייל שף בלגי במקומות האהובים על הצורר הנאצי ומכין את אחד המטעמים שנהג לאכול.
רומניה: קברים ומצבות חוללו !.
فریدون مشیری
نمي خواهم بميرم ، با كه بايد گفت ؟
كجا بايد صدا سر داد ؟
در زير كدامين آسمان ،
روي كدامين كوه ؟
كه در ذرات هستي رَه بَرَد توفان اين اندوه
كه از افلاك عالم بگذرد پژواك اين فرياد !
كجا بايد صدا سر داد ؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمين كر ، آسمان كور است
نمي خواهم بميرم ، با كه بايد گفت ؟
اگر زشت و اگر زيبا
اگر دون و اگر والا
من اين دنياي فاني را
هزاران بار از آن دنياي باقي دوست تر دارم
به دوشم گرچه بار غم توانفرساست
وجودم گرچه گردآلود سختي هاست
نمي خواهم از اين جا دست بردارم !
تنم در تار و پود عشق انسانهاي خوب نازنين بسته است .
دلم با صد هزاران رشته ، با اين خلق
با اين مهر ، با اين ماه
با اين خاك با اين آب ...
پيوسته است .
مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نيست
توان ديدن دنياي ره گم كرده در رنج و عذابم نيست
هواي همنشيني با گل و ساز و شرابم نيست
جهان بيمار و رنجور است .
دو روزي را كه بر بالين اين بيمار بايد زيست
اگر دردي ز جانش برندارم ناجوانمردي است .
نمي خواهم بميرم تا محبت را به انسانها بياموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بيفروزم
خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پيش پاي فرداهاي بهتر گل برافشانم
چه فردائي ، چه دنيائي !
جهان سرشار از عشق و گل و موسيقي و نور است ...
نمي خواهم بميرم ، اي خدا !
اي آسمان !
اي شب !
نمي خواهم
نمي خواهم
نمي خواهم مگر زور است ؟
« به موادفروشها مرخصی میدهند، به پسر من نه !!. »
گزارشی از وضعیت ابوالفضل جهاندار و سعید درخشندی، دو فعال دانشجویی !.
مریم محمدی ، رادیو زمانه
ابوالفضل جهاندار و سعید درخشندی، دو فعال دانشجویی دانشگاه یزد هستند که دو سال و نیم پیش از این، در مردادماه سال ۱۳۸۵، پس از بازگشت از مسافرت به آلمان برای تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال، در ایران دستگیر شدند و با اتهامات «براندازی نرم» و «اقدام علیه امنیت کشور»، در زندان به سر میبرند.
طبق قوانین قضایی ایران، زندانیان پس از گذشت نیمی از مدت محکومیت، میتوانند مشمول حق آزادی مشروط شوند.
اما این دو زندانی علیرغم وضعیت جسمی نامناسب که ضرورت پیگیری معالجات آنها را نزد پزشکان متخصص الزامی میکند و علیرغم تلاش خانوادهها و وکلایشان، همچنان از این حق محروم هستند.
به همین علت، چند روزی است که خانوادههای این دو زندانی در تهران به سر میبرند.
روز جمعه، نوزدهم مهرماه، اعضای این دو خانواده در میان جمعی از فعالان حقوق بشر و دانشجویی، نظیر آقایان هاشم آقاجری و تقی رحمانی و عدهای دیگر از فعالان این عرصه، حاضر شده و از جامعهی حقوق بشری برای حمایت از حقوق فرزندان خود، تقاضای کمک کردند.
در این زمینه با محمدعلی دادخواه وکیل این زندانیان، منصوره درخشندی همسر سعید درخشندی و همین طور خانم کجوری مادر ابوالفضل جهاندار گفت و گو کردم.
آقای دادخواه در مورد قانونی که میتواند شامل حال این زندانیان بشود، این گونه توضیح میدهد:
برابر قانون حاکم ایران، اینها باید از آزادی مشروط برخوردار بشوند. به خصوص اینکه آقای جهاندار، طبق گزارشهای رسمی اطبا، مهرههای کمرش دارای اشکالاتی شده که حتماً باید معالجه شود. یعنی ادامهی این امر به سلامتی او ضربه خواهد زد.
امیدوارم، با توجه به صراحت قانون که در این زمینه، تکالیف غیر قابل انکاری را برای مسئولان زندان فراهم کرده است، اقداماتی انجام شود که این دو جوان دانشجو که قاعدتاً برابر عرف محاکمات ایران، قائد بر احکام متعارف در زندان ماندهاند، بتوانند آزاد شوند.
جای تأسف آنجا است که میبینیم بسیاری از زندانیانی که واقعاً به قتل و جنایت دست یازیدهاند، اجازهی مرخصی پیدا میکنند؛ اما این موکلان من، هنگامی که ازدواج کردند، حتی با دستبند اجازه ندادند که در مجلس عقد خود حاضر شود.
اینها دور از ضوابط انسانی است؛ به خصوص اگر داعیهداران حکومت، صحبت از انسانیت، از اخلاق، از اصول و منش الهی میکنند.
حاصل مراجعات خانوادههای آنها و فعالیتهای شما در این روزهای اخیر چه بوده است؟
خیلی از این نظر، برای خودم شرمسارم. حتی اجازهی دیدار آنها را در زندان نیافتم. چه اقدامی میتوانم بکنم؟ یعنی اینها از حقوق بدوی، بدیهی و اولیه که دیدار وکلیشان باشد، محرومند.
خانم منصوره درخشندی، همسر آقای سعید درخشندی، در مورد فعالیت همسرش و علت دستگیری ایشان میگوید:
ایشان فعال دانشجویی و فعال سیاسی است. جزو انجمن اسلامی دانشگاه یزد بود.
آنها فقط به قصد تماشای فوتبال جام جهانی به آلمان سفر داشتند. یک ماه بعد از بازگشت از سفر، این اتفاق برایشان افتاد.
اتهامی که به ایشان زدهاند، چه بوده؟
اتهامی که به ایشان زدهاند، براندازی نرم، اجماع و تبانی برای این منظور، سازماندهی و آموزش افراد و تبلیغ علیه نظام است که همسرم اتهام براندازی نرم را کاملاً در دادگاه رد کرد. او خواستار برقراری دموکراسی، عدالت و آزادی در ایران است.
الان حدود دو سال و چهار ماه است که در بازداشت است، شکنجه شده و در اثر شکنجه کمر و دستش آسیب دیده است.
آن موقع اطلاعات از ما خواست که سکوت کنیم. حتی پدر ۷۵ سالهاش را که با بعضی از روزنامههای داخلی و بعضی از سایتها مصاحبه کرده بود، دادگاه انقلاب خواست و به قید وثیقه آزاد شد.
بعد از یک سال، همسرم را به بند ۳۵۰ (بند عمومی زندانیان سیاسی) منتقل کردند و حدود یک سال هم آنجا بود. بعد از یک سال، بدون اینکه ما بدانیم، ایشان را به اندرزگاه هشت منتقل کردند.
ایشان هم دو سوم مدت محکومیتش را طی کرده است؟
بله. در این مدت، بارها و بارها ما درخواست مرخصی دادیم و معاونت امنیت گفتند: «ما استعلام میکنیم.» همیشه هم جواب استعلامشان منفی بود.
خانم درخشندی، این طور که در خبرها هست، شما با آقای سعید درخشندی مراسم عقد غیابی برپا کردید.
بله. وقتی که این اتفاق برای ایشان افتاد، من با ایشان نامزد بودم. حدود ۱۸ ماه نتوانستم او را ببینم. اجازهی ملاقات به من ندادند. حتی اجازهی یک ساعت را هم به ایشان ندادند؛ حتی اجازهی تلفن را هم به ایشان نمیدادند تا موقعی که عقد ما رسمی شود. یک ساعت به ایشان مرخصی داده نشد که بیاید در عقدمان باشد.
یعنی شما مجبور شدید به خاطر گرفتن ملاقات، در غیاب ایشان عقد کنید.
بله، در غیاب ایشان. گفتند عقدتان رسمی بشود تا شما بتوانید همدیگر را ببینید و این اجازه را ندادند که حتی ایشان بیرون بیاید و پدرش وکالتش را بر عهده گرفت.
خواست مشخص شما از مقامات، این روزها چه بوده؟
تنها خواستم این است که حمایت شویم. ما ایستادیم؛ هزینهاش را هم دادهایم. این را جزیی از زندگی مبارزهجویانهی خودمان میدانیم.
اما دیگر واقعاً درخواست حمایت داریم. درخواست این را داریم که یک جورهایی پیگیری شود و به نتیجه برسد. به ایشان مرخصی داده شود؛ به جای دیگری منتقل شود؛ حق استفاده از آزادی را داشته باشد. آزادی مشروط، حق تمام زندانیانی است که اولین بار به زندان میافتند.
از خانم کجوری، مادر ابوالفضل جهاندار، میپرسم از مراجعاتی که این روزها به مقامات قضایی داشته، چه پاسخی گرفته است؟
ما که میرویم، اصلاً راهمان نمیدهند. آنجا میرویم، آنقدر بیاعتنایی و بیحرمتی نسبت به ما میشود که آدم با خفت و خواری برمیگردد.
امروز مثلاً به دیدن آقای حداد رفتیم. یک برخوردی قاضی پروندهاش با ما کرد که یک دادگاهی که با ریختن این همه خون و آوای الله اکبر برقرار بشود، این گونه رفتار با مردم - با یک زن ۶۵ ساله میکنند - جای تأسف است. آدم شرمش میآید، بگوید.
قاضی پروندهاش آقای احمدزاده است. او هم با یک لحنی میگوید: «خانم، بچهتان مملکت را خراب کرد و به چالش کشید و…»
خُب، حالا اصلاً بچهی من همه جا خرابی بالا آورد؛ آیا حق و حقوقی در دادگاه دارد یا نه؟ آیا قانون دادگاه شما، وقتی که او نیمی از زندانیاش را کشید، میگذارد آزاد شود یا نه؟
چه طور ممکن است که مثلاً اینهایی که مواد میفروشند، اینهایی که تخریب میکنند، اینهایی که قمه میکشند، میتوانند آزاد شوند؛ ولی پسر من در حالی که ۲۶ ماه از زندانیاش را سپری کرده، برای درمان نمیتواند آزادی بگیرد که بیاید و مداوا شود؟ چرا!؟
ایشان چه مشکلی الان دارد؟
عکسش را دو جا نشان دادهام. میگویند که دو جا دیسکاش زده بیرون. مهرهی کمرش ساییدگی استخوان دارد. استخوانهای پایش هم همه بیرون زده. وقتی دیدمش، اصلاً غمم گرفت. نمیدانم دادم را سر کی بکشم.
کی شما ایشان را ملاقات کردید؟
- ۱۸ ماه. من در شهرستان هستم و وضع مالی خوبی ندارم که بیایم. نمیتوانم بیایم؛ شوهرم خانهنشین است. منبع درآمدی ندارم، نانآورم همین اوست دیگر.
اندوختههایی که داشتم، وقتی جنگ شد، برای جنگ خرج کردم. اندوختههایی که امروز میخواست پول توجیبیام بشود، برای جنگ خرج کردم. گفتند جنگ حق و باطل است دیگر؛ من هم فکر کردم هست. نمیدانستم حق در جنگ کشته میشود.
وقتی تقاضای آزادی مشروط میکنید، به شما چه جوابی میدهند؟
میگویند که «او باید تقاضای مرخصی بنویسد.» پسرم هم میگوید: «تقاضا نوشتم؛ هیچ عکسالعملی نشان ندادند.» یک فرم نشان داد و گفت باید از اینها بیاید دادگاه.
پسرم زنگ زد گفت: «من هفت بار تقاضای مرخصی نوشتهام، اصلاً عکسالعمل نشان نمیدهند.»
در دادگاه ایشان، شما یا وکیلشان، آقای دادخواه، بودید؟
دادگاهش غیابی بود؛ بدون وکیل. آن وقت بازجویی هم با چشم بسته.
زیبای ضدآمریکایی
ابراهیم نبوی ، روز ان لاین
Hushang Assadi - Rooz On Line
hooasadi@yahoo.fr - 2008.10.20
ابراهیم نبوی ، روز ان لاین
.nabavi@roozonline.com
اصولا نقش بازی کردن یکی از مسائل مهمی است که اگر چه در هالیوود اهمیت ویژه ای دارد، در کشور ما بیش از هالیوود اهمیت دارد، با این وجود رئیس جمهور در هفته گذشته سووال کرد که " چرا ما نمی توانیم مانند سینمای هالیوود که می تواند مفهوم مورد نظر خود را در یک قالب تاثیرگذار جای دهد، مطرح کنیم؟" و با طرح این سووال مشت محکمی به دهان هالیوود زد. در پاسخ به این سووال کارشناسان ضمن اعلام کلیه توانایی های جمهوری اسلامی و بخصوص دولت نهم در صحنه پردازی، چهره پردازی، نورپردازی، بازیگری، صدای سرصحنه، فیلم کردن مردم و استفاده از سیاهی لشگرها، اجرای جلوه های ویژه در زمان مناسب، احتمال دادند که اگر انشاء الله امسال مراسم اسکار به جای اینکه در لس آنجلس برگزار شود، در تهران و زیر نظر مسوولان محترم مملکت برگزار شود، جمهوری اسلامی و بخصوص دولت نهم می تواند در ردیف بهترین های جهان قرار گرفته و جوایز زیر نصیب دست اندرکاران صحنه های سیاسی ایران شود، تا کور شود هر آنکه نتواند دید. در همین راستا، نتایج اسکار سال آینده هالیوود که توسط وزارت ارشاد برگزار خواهد شد، به شرح زیر اعلام می شود:
جایزه بهترین نورپردازی، به "هیات همراه رئیس جمهور در نیویورک" بخاطر ایجاد توهم وجود هاله نور در سازمان ملل، در فیلم " همه مردان رئیس جمهور"
جایزه بهترین صدابرداری سرصحنه، به سعید جلیلی بخاطر ایجاد سکوت مطلق و حضور بی سروصدا در همه صحنه ها، بخاطر فیلم " آخرین باباکرم در پاریس"
جایزه بهترین جلوه های ویژه، به گروه گرافیک سپاه پاسداران، بخاطر استفاده بهینه از فوتوشاپ به جای تولید موشک، در فیلم " اژدها صادر می شود"
جایزه بهترین جلوه های ویژه صوتی، به حاج منصور ارضی بخاطر اجرای دقیق و همزمان نوحه خوانی سنتی همراه با فحش ناموسی در جریان انتخابات، در فیلم " مرثیه برای دوست"
جایزه بهترین تدوین با انگشتر، به گروه اینترنتی " ناموس" بخاطر تدوین دقیق لحظات دست دادن خاتمی در ایتالیا به فیلم " قم، شهر بی دفاع"
جایزه بهترین کارگردانی، به علی لاریجانی، بخاطر کارگردانی هوشمندانه و دقیق و زیرپوستی صحنه های بازگشت به قدرت در مجلس، بخاطر فیلم " موطلایی شهر ما"
جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی، به محمد علی رامین، بخاطر برداشت آزاد و ایرانی شده موضوع هولوکاست از برادران اسرائیلی ها، در فیلم " کنفرانس در تهران"
جایزه بهترین فیلمنامه اصلی، به احمد جنتی و گروه همکاران در شورای نگهبان بخاطر حادثه پردازی باورپذیر انتخابات نهم در فیلم " پسرخوانده"
جایزه بهترین فیلم به سعید مرتضوی بخاطر ضرب آهنگ کم نظیر و دقیق و اجرای حساب شده فیلم قتل زهرا کاظمی و سایر صحنه ها، به فیلم " بعضی ها داغشو دوست دارن"
جایزه بهترین فیلم کوتاه، به اسفندیار رحیم مشائی، بخاطر دقت در فیلم بازی کردن در کوتاه ترین زمان ممکن برای دفاع از ملت اسرائیل، در فیلم " بازی بزرگان"
جایزه بهترین فیلم خارجی، بخاطر انتخاب مناسب زمان و سوژه و کارگردانی مناسب و بازی صمیمانه و جذاب به هوگو چاوز بخاطر فیلم " زیبای سرخپوش"
جایزه بهترین فیلمبرداری، بخاطر استفاده تکان خورنده دوربین در صحنه تجاوز قبل از دستگیری فیلمبردار و سایر عوامل تولید به دلیل تجاوز مدیر تولید به بازیگر زن در فیلم " کمیسر واقعا متهم می کند"
جایزه بهترین فیلم مستند، بخاطر اجرای احمقانه و تصادفا مستند صحنه جعل مدرک آکسفورد و تقلب در فیلم " مرد عوضی"
جایزه بهترین طراحی لباس، بخاطر یکدستی و یکرنگی کامل پوشش و تبلیغ مناسب برای کارخانه عینک ریبن به خانم پروین احمدی نژاد در فیلم " زنی که پس از انتخابات گم شد."
جایزه بهترین چهره پردازی، بخاطر استفاده از انواع سفید کننده ها در تمیز کردن رئیس جمهور و چهره پردازی مناسب وی به هوشنگ امیراحمدی در فیلم " نیویورک نیویورک"
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بخاطر حضور دائمی در همه صحنه ها بدون داشتن تاثیر بر وقایع به غلامحسین الهام، بخاطر فیلم " مرد نامرئی"
بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بخاطر حضور در کلیه صحنه ها بدون داشتن دلیل مشخص به عفت مرعشی( رفسنجانی) بخاطر بازی در فیلم " برباد داده"
جایزه بهترین سیاهی لشگر، بخاطر بازی زیر پوستی در صحنه های صامت و اجرای نقش وسایل صحنه توسط بازیگر، به منوچهر متکی، بخاطر بازی در فیلم " مردی که نبود"
جایزه بهترین صحنه پردازی، بخاطر تبدیل کلیه فضاهای عادی به صحنه بازی و استفاده مجانی از صدها دوربین برای نمایش دائمی رئیس جمهور به عزت الله ضرغامی بخاطر کلیه فیلمها.
جایزه بهترین نقش اول زن، بخاطر بیرون ریختن کلیه احساسات در کلیه لحظه ها، به فاطمه رجبی، در فیلم " زیبای ضدآمریکایی"
جایزه بهترین نقش اول مرد، بخاطر ماندن جلوی دوربین به هر قیمت و تحمل انواع تحقیر و توهین در اجلاس ها و میهمانی ها و فحش شنیدن در صحنه دانشگاه کلمبیا به محمود احمدی نژاد بخاطر بازی در فیلم " داستانهای نیویورکی".
اصولا نقش بازی کردن یکی از مسائل مهمی است که اگر چه در هالیوود اهمیت ویژه ای دارد، در کشور ما بیش از هالیوود اهمیت دارد، با این وجود رئیس جمهور در هفته گذشته سووال کرد که " چرا ما نمی توانیم مانند سینمای هالیوود که می تواند مفهوم مورد نظر خود را در یک قالب تاثیرگذار جای دهد، مطرح کنیم؟" و با طرح این سووال مشت محکمی به دهان هالیوود زد. در پاسخ به این سووال کارشناسان ضمن اعلام کلیه توانایی های جمهوری اسلامی و بخصوص دولت نهم در صحنه پردازی، چهره پردازی، نورپردازی، بازیگری، صدای سرصحنه، فیلم کردن مردم و استفاده از سیاهی لشگرها، اجرای جلوه های ویژه در زمان مناسب، احتمال دادند که اگر انشاء الله امسال مراسم اسکار به جای اینکه در لس آنجلس برگزار شود، در تهران و زیر نظر مسوولان محترم مملکت برگزار شود، جمهوری اسلامی و بخصوص دولت نهم می تواند در ردیف بهترین های جهان قرار گرفته و جوایز زیر نصیب دست اندرکاران صحنه های سیاسی ایران شود، تا کور شود هر آنکه نتواند دید. در همین راستا، نتایج اسکار سال آینده هالیوود که توسط وزارت ارشاد برگزار خواهد شد، به شرح زیر اعلام می شود:
جایزه بهترین نورپردازی، به "هیات همراه رئیس جمهور در نیویورک" بخاطر ایجاد توهم وجود هاله نور در سازمان ملل، در فیلم " همه مردان رئیس جمهور"
جایزه بهترین صدابرداری سرصحنه، به سعید جلیلی بخاطر ایجاد سکوت مطلق و حضور بی سروصدا در همه صحنه ها، بخاطر فیلم " آخرین باباکرم در پاریس"
جایزه بهترین جلوه های ویژه، به گروه گرافیک سپاه پاسداران، بخاطر استفاده بهینه از فوتوشاپ به جای تولید موشک، در فیلم " اژدها صادر می شود"
جایزه بهترین جلوه های ویژه صوتی، به حاج منصور ارضی بخاطر اجرای دقیق و همزمان نوحه خوانی سنتی همراه با فحش ناموسی در جریان انتخابات، در فیلم " مرثیه برای دوست"
جایزه بهترین تدوین با انگشتر، به گروه اینترنتی " ناموس" بخاطر تدوین دقیق لحظات دست دادن خاتمی در ایتالیا به فیلم " قم، شهر بی دفاع"
جایزه بهترین کارگردانی، به علی لاریجانی، بخاطر کارگردانی هوشمندانه و دقیق و زیرپوستی صحنه های بازگشت به قدرت در مجلس، بخاطر فیلم " موطلایی شهر ما"
جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی، به محمد علی رامین، بخاطر برداشت آزاد و ایرانی شده موضوع هولوکاست از برادران اسرائیلی ها، در فیلم " کنفرانس در تهران"
جایزه بهترین فیلمنامه اصلی، به احمد جنتی و گروه همکاران در شورای نگهبان بخاطر حادثه پردازی باورپذیر انتخابات نهم در فیلم " پسرخوانده"
جایزه بهترین فیلم به سعید مرتضوی بخاطر ضرب آهنگ کم نظیر و دقیق و اجرای حساب شده فیلم قتل زهرا کاظمی و سایر صحنه ها، به فیلم " بعضی ها داغشو دوست دارن"
جایزه بهترین فیلم کوتاه، به اسفندیار رحیم مشائی، بخاطر دقت در فیلم بازی کردن در کوتاه ترین زمان ممکن برای دفاع از ملت اسرائیل، در فیلم " بازی بزرگان"
جایزه بهترین فیلم خارجی، بخاطر انتخاب مناسب زمان و سوژه و کارگردانی مناسب و بازی صمیمانه و جذاب به هوگو چاوز بخاطر فیلم " زیبای سرخپوش"
جایزه بهترین فیلمبرداری، بخاطر استفاده تکان خورنده دوربین در صحنه تجاوز قبل از دستگیری فیلمبردار و سایر عوامل تولید به دلیل تجاوز مدیر تولید به بازیگر زن در فیلم " کمیسر واقعا متهم می کند"
جایزه بهترین فیلم مستند، بخاطر اجرای احمقانه و تصادفا مستند صحنه جعل مدرک آکسفورد و تقلب در فیلم " مرد عوضی"
جایزه بهترین طراحی لباس، بخاطر یکدستی و یکرنگی کامل پوشش و تبلیغ مناسب برای کارخانه عینک ریبن به خانم پروین احمدی نژاد در فیلم " زنی که پس از انتخابات گم شد."
جایزه بهترین چهره پردازی، بخاطر استفاده از انواع سفید کننده ها در تمیز کردن رئیس جمهور و چهره پردازی مناسب وی به هوشنگ امیراحمدی در فیلم " نیویورک نیویورک"
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بخاطر حضور دائمی در همه صحنه ها بدون داشتن تاثیر بر وقایع به غلامحسین الهام، بخاطر فیلم " مرد نامرئی"
بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بخاطر حضور در کلیه صحنه ها بدون داشتن دلیل مشخص به عفت مرعشی( رفسنجانی) بخاطر بازی در فیلم " برباد داده"
جایزه بهترین سیاهی لشگر، بخاطر بازی زیر پوستی در صحنه های صامت و اجرای نقش وسایل صحنه توسط بازیگر، به منوچهر متکی، بخاطر بازی در فیلم " مردی که نبود"
جایزه بهترین صحنه پردازی، بخاطر تبدیل کلیه فضاهای عادی به صحنه بازی و استفاده مجانی از صدها دوربین برای نمایش دائمی رئیس جمهور به عزت الله ضرغامی بخاطر کلیه فیلمها.
جایزه بهترین نقش اول زن، بخاطر بیرون ریختن کلیه احساسات در کلیه لحظه ها، به فاطمه رجبی، در فیلم " زیبای ضدآمریکایی"
جایزه بهترین نقش اول مرد، بخاطر ماندن جلوی دوربین به هر قیمت و تحمل انواع تحقیر و توهین در اجلاس ها و میهمانی ها و فحش شنیدن در صحنه دانشگاه کلمبیا به محمود احمدی نژاد بخاطر بازی در فیلم " داستانهای نیویورکی".
انگلیسیEnglish
What has happened to my country ?!.
Hushang Assadi - Rooz On Line
hooasadi@yahoo.fr - 2008.10.20
این مقاله که توسط اقای هوشنگ اسدی نوشته شده با نقل قولی از سعید سلیمانپور شاعر ایرانی که تازه از زندان حکومت قبلی ازاد شده و اشعار ممنوعه اش را برای خیل علاقمندانش که او را تحسین میکردند با صدای رسا میخواند شروع میشود . نویسنده ان قول را بخوبی بخاطر دارد که او در ان واضحانه میپرسد * چه بر سر کشور من امده ؟! * . ان شاعر مدتی بعد توسط رژیم ملایان اعدام گردید !.
I can still hear the words of Saeed Soltanpour (the executed Iranian poet) who once famously asked: What has happened to my country?
At the time, he had just been released from the shah’s prison, and was reading out loud a forbidden poem. The crowd that filled the garden praised him repeatedly. Other poets flanked him with impatience.
Today, those faces, and those times, are gone. When the sheikh despots took over the country, they cut Saeed’s throat. They also put other poets either behind local bars, or sent them abroad into forced exile.
But if Saeed had been alive, how would he have recited his poem today, to fit the torn apart country into his form and lyrics, in a country where one shah has been replaced with thousands of shahs?
More than thirty years have passed since those despotic days but nothing has changed in its nature. Everything has only multiplied. And like a shattered reflecting mirror, its thousand pieces now display the Iranian dictatorship.
Today, in this wounded motherland, blood continues to drop from this craving-for-freedom vessel. The religious sickle of despotism which for the first time wears the uniform of the shah, is relentlessly in action. It kills and flees. Perhaps the dead are lucky, and those who are alive are pitiable. Those who manage to flee and come to freedom, see themselves in the claws of a tyranny that extends across horizons and borders.
There was a time when Ali Akbar Dehkhoda strayed the streets of Paris and took the steps that Sadegh Hedayat and GholamHossein Saedi would take later; There was a time when the first generation of Iranian intellectuals published their newspaper Ghanoon (law) in Istanbul, Baku and Cairo and raised the banner of freedom for other Iranians. Today, we live in a different time. In Iran’s history - with a few exceptions - I and many like me struck our daggers at our own kind rather than at the despots. Of course today we are an organized people and modern. We eat up the heart of the enemy with the knife of democracy and pour it down with the wine of human rights, cleaning up our hands with the napkin of freedom. But there have not been many people who have gone through this path by being fair, even with their enemies, and instead of resorting to character assassinations, scrutinized their ideas, thoughts, and writings, honestly.
The majority of intellectuals and elite have gone the wrong way. Yes, the words we hear today are different from those of the predecessors, but the nature of the acts is the same. The culture of dictatorship has turned everybody into a shah. And not only have individuals become victims to this, but even the media has joined the ranks.
Whether we like it or not, Voice of America (metaphorically and materially) is the voice that reaches Iran the loudest. One can dislike the message and ask: Where are all those other voices scattered across the globe, which you have not utilized? One can regret that this is only the voice of a part of Iran and not all of it, and that it will not be the voice of the whole nation until everybody says it. One can even claim that this view and assumption is not the view of all the youth in the country today.
One can of course continue criticizing, but the slogan “Death to Voice of America” will eventually have the same fate as the slogan “Death to America” has had.
And while the spirit of Iranian dictatorship prevails across the world, let’s not forget to Saeed’s voice, ponder a bit, and ask ourselves:
What has happened to my country?!.
I can still hear the words of Saeed Soltanpour (the executed Iranian poet) who once famously asked: What has happened to my country?
At the time, he had just been released from the shah’s prison, and was reading out loud a forbidden poem. The crowd that filled the garden praised him repeatedly. Other poets flanked him with impatience.
Today, those faces, and those times, are gone. When the sheikh despots took over the country, they cut Saeed’s throat. They also put other poets either behind local bars, or sent them abroad into forced exile.
But if Saeed had been alive, how would he have recited his poem today, to fit the torn apart country into his form and lyrics, in a country where one shah has been replaced with thousands of shahs?
More than thirty years have passed since those despotic days but nothing has changed in its nature. Everything has only multiplied. And like a shattered reflecting mirror, its thousand pieces now display the Iranian dictatorship.
Today, in this wounded motherland, blood continues to drop from this craving-for-freedom vessel. The religious sickle of despotism which for the first time wears the uniform of the shah, is relentlessly in action. It kills and flees. Perhaps the dead are lucky, and those who are alive are pitiable. Those who manage to flee and come to freedom, see themselves in the claws of a tyranny that extends across horizons and borders.
There was a time when Ali Akbar Dehkhoda strayed the streets of Paris and took the steps that Sadegh Hedayat and GholamHossein Saedi would take later; There was a time when the first generation of Iranian intellectuals published their newspaper Ghanoon (law) in Istanbul, Baku and Cairo and raised the banner of freedom for other Iranians. Today, we live in a different time. In Iran’s history - with a few exceptions - I and many like me struck our daggers at our own kind rather than at the despots. Of course today we are an organized people and modern. We eat up the heart of the enemy with the knife of democracy and pour it down with the wine of human rights, cleaning up our hands with the napkin of freedom. But there have not been many people who have gone through this path by being fair, even with their enemies, and instead of resorting to character assassinations, scrutinized their ideas, thoughts, and writings, honestly.
The majority of intellectuals and elite have gone the wrong way. Yes, the words we hear today are different from those of the predecessors, but the nature of the acts is the same. The culture of dictatorship has turned everybody into a shah. And not only have individuals become victims to this, but even the media has joined the ranks.
Whether we like it or not, Voice of America (metaphorically and materially) is the voice that reaches Iran the loudest. One can dislike the message and ask: Where are all those other voices scattered across the globe, which you have not utilized? One can regret that this is only the voice of a part of Iran and not all of it, and that it will not be the voice of the whole nation until everybody says it. One can even claim that this view and assumption is not the view of all the youth in the country today.
One can of course continue criticizing, but the slogan “Death to Voice of America” will eventually have the same fate as the slogan “Death to America” has had.
And while the spirit of Iranian dictatorship prevails across the world, let’s not forget to Saeed’s voice, ponder a bit, and ask ourselves:
What has happened to my country?!.
عبری עברית
תרעומת בבלגיה על תוכנית "במטבח עם היטלר"
هیاهو در بلژیک ، بخاطر برنامه تلویزیونی که از هفته اینده در ان کشور بنمایش در میاید که در ان یکی از اشپزهای تلویزیونی به مکانهئای که مورد علاقه « هیتلر ضد بشر » بوده و همان غذاهائی را در ان برنامه تهیه میکند که مورد ذائقه ان مجنون بوده است !.
نماینده یهودیان بلژیک: این برنامه پیام درستی برای نسل اینده در بر ندارد!.
בתוכנית שתשודר בשבוע הבא, מטייל שף בלגי במקומות האהובים על הצורר הנאצי, ומכין את אחד המטעמים שנהג לאכול. עורך מגזין יהודי: "זה מעביר מסר לא נכון לדור הצעיר"
AP
פורסם: 23.10.08, 23:04
בתוכנית שתשודר בשבוע הבא, מטייל שף בלגי במקומות האהובים על הצורר הנאצי, ומכין את אחד המטעמים שנהג לאכול. עורך מגזין יהודי: "זה מעביר מסר לא נכון לדור הצעיר"
AP
פורסם: 23.10.08, 23:04
דמותו של הצורר הנאצי שוב עולה לכותרות באירופה, ומעוררת זעם רב. תוכנית בישול טלוויזיונית העוסקת במאכלים החביבים על אדולף היטלר, שמתכוננת לשידור בשבוע הבא בבלגיה, העלתה את חמתם של יהודים וארגונים פוליטיים במדינה.
בתוכניתו "המטעמים האהובים", השף ג'רון מיוס מסייר באזורים בהם נהג היטלר לתור בדרום גרמניה,
ומכין פורל ברוטב חמאה - "מאכל עסיסי וחגיגי", לפי הפרומו לתוכנית, וגם מה שמוצג כאחד מהמאכלים האהובים על הצורר.
מיכאל פרייליך, עורך מגזין יהודי, מוביל את הביקורת על שידור התוכנית. לדבריו, הוא מודאג מכך שהיטלר הופך לעוד דמות בנאלית, ובכך מועבר "המסר הלא נכון" לדור הצעיר. מרשת השידור VRT, שאמורה להקרין את התוכנית המושמצת ב-28 באוקטובר, נמסר כי "היטלר יושם בהקשר המתאים".
בובת היטלר במוזיאון השעווה مجسمه عروسکی هیتلر در موزه هالوکاست
לאחרונה התעורר בגרמניה ויכוח על זכרו של היטלר, לאחר שפסל בדמותו הוצב במוזיאון השעווה "מדאם טוסו" בברלין.
המבקרים טענו כי זה בלתי הולם להציג את דמותו של הרודן הנאצי שהביא לפרוץ מלחמת העולם השנייה והשואה - וזאת לצד מפורסמים מתחום המוזיקה, הספורט והרכילות - אך גם מנהיגים פוליטיים אחרים.
מספר ימים לאחר שהוצגה הבובה, ראשה נערף בידי מבקר. חודשיים אחרי המקרה, הוחזר הפסל למקומו, אולם מהמוזיאון נמסר שלקהל המבקרים לא תהיה גישה ישירה אליו והם ייאלצו לצפות בו ממרחק, כדי למנוע פגיעה.
רומניה: קברים ומצבות חוללו בבית עלמין יהודי.
در پی بی حرمتی به ۲۰۰ مقبره و بیش از ۱۰۰ عدد سنگهای دیگر مقابر در قبرستان یهودیان بخارست واقع در در کشور رومانی ، وزارت دادگستری ان کشور با صدور بیانیه ئی مراتب ناراحتی و ناخرسندی خود را از بروز این حادثه اعلام کرد !.
شهروندان یهودی انجا : این رویدادی بسیار ناهنجار است که در اینجا اتفاق میافتد!.
בעקבות חילול של כ-200 קברים ויותר מ-100 מצבות בבית עלמין יהודי בבוקרשט, פרסם משרד המשפטים ברומניה הודעת גינוי. הקהילה היהודית: זה האירוע החמור ביותר
יעל לוי ו-AP
פורסם: 23.10.08, 21:55
כ-200 קברים ויותר מ-100 מצבות חוללו בבית עלמין יהודי בבוקרשט שברומניה. דובר הקהילה היהודית במקום, פול שוורץ, אמר כי זהו האירוע החמור ביותר במדינה בשנים האחרונות. משרד המשפטים הרומני פרסם היום (ה') הודעה שבה גינה בתוקף את האירוע, כמו גם כל גילוי אנטישמיות באשר הוא. ברומניה חיים כ-6,000 יהודים.
רומניה נחשבת מדינה בה השלטון מטפל בבעית האנטישמיות, מגנה תופעות מסוג זה ופועל באופן תקיף בנושא. הממשלה הרומנית מאוד מחוייבת לפעילות נגד אנטישמיות ומשתפת פעולה בנושא השואה. ב-15 לספטמבר אף נערך כנס בינלאומי בנושא המאבק נגד אנטישמיות, בחסות שר החוץ הרומני ובהשתתפות מדינות רבות.
קברים שחוללו בצרפת (ארכיון) רויטרס ارشیو رویتر : مقبره یهودیان در فرانسه که مورد بی حرمتی قرار گرفته است.
לאחרונה נרשמו מספר מקרים דומים במדינות אחרות באירופה. לפני כחצי שנה חוללו כ-30 מצבות בבית הקברות היהודי וייסנסה שבבירת גרמניה, ברלין. המעשים, שבוצעו ככל הנראה בשעות הלילה, התגלו בשעות הבוקר על-ידי אחד הגננים במקום. משטרת גרמניה פתחה בחקירה. ראש העיר, קלאוס ווארייט, גינה את חילול הקברים ואמר כי "הפעולה האנטישמית הבוטה הזו היא מעשה מתועב".
בתחילת השנה חוללו 25 קברים בחלק היהודי של בית הקברות המרכזי בווינה, בירת אוסטריה. בנוסף, חוללו 76 קברים נוספים בחלקים אחרים בבית הקברות.
ממשטרת אוסטריה נמסר כי המצבות נעקרו ממקומן, בתי מנורות נהרסו ומתכות שהיו על הקבר נפגעו גם הן.
כשלושה חודשים קודם לכן השחיתו אלמונים 64 מצבות בבית קברות יהודי בעיר קרסנויארסק שברוסיה. הקהילה היהודית בעיר מסרה כי חלק מהמצבות נשברו ואחרות נהפכו. באוגוסט 2007 ריססו אלמונים צלבי קרס וסיסמאות נאציות על 100 מצבות בבית הקברות היהודי בצ'סטחובה שבדרום פולין. בין היתר רוססו על המצבות האותיות SS, צלבי קרס והסיסמא "יהודים החוצה" בגרמנית ("יודן ראוס").
No comments:
Post a Comment