Weekly Report From Sat. October. 10th. .. 2015

تنـــــه   نـــــزن           טאנה  נאזאן     Tanehnazan












Editor David Fakheri
سردبیر داوید فاخری
עורך דוד פאחרי


    For the important News of the world
    ( in English, Farsi and Hebrew )
    Please visit us every day
    at Facebook under the
    editor's name
    ( David Fakheri داوید فاخری )






    חברים יקרים


    בשל בעיות טכניות וחוסר


    צוות נאות, האתר יהיה

    סגור עד להודעה חדשה



    دوستان عزیز


    به علت نقص فنی و همچنین


    کمبود کادر لازم،


    سایت تا ا اطلاع ثانوی


    تعطیل خواهد بود



    Dear Friends


    Due to technical problems


    and lack of adequate


    staff, The SITE will be


    closed until further notice









    Tuesday, October 9, 2007

    چه خوش صیـــــد دلم کردی ! بنـــــازم چشم مستت را

    در بین شاعران برجسته کشورمان اینجانب را ارادت وافریست به خواجه شمس الدین حافظ شیرازی که سوای افتخار هم خاکی و همشهریگری که با این خردمند اینده بین و پیر روشن ضمیر و اگاه نکته دان دارم ! الا حرمت بی انتهائي هست که برای روح پاک و منزه و بی الایش این سالک راه همه ی باورهای جوامع که همه را به یک نگاه مینگرد را نیز در خود احساس میکنم !!.نگاهی را که اکثر سخنوران پارسی گوی متقدم و متاخر از او و از ان جمله * شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی * همشهری دیگرم ! نیست که در گوشه ئی و یا قسمتی از اثارشان براحتی نتوان رد پائی از * غیر خودی ستیزی * را بر خلاف او پیدا نکرد !! . من همچنین به صداقتی که در بیان حقیقت انچه را که در اطرافمان که نامش را زندگی گذارده ایم ! از زبان اوگفته میشود اعتقاد راسخ دارم و به جرات هم میتوانم ادعا کنم که بعد از کتاب اسمانیم * تورات * دیوان اوست که انرا معدنی برای چگونه بهتر زیستن یافته ام !!. فالی از حافظ را انتخاب کرده ام و چون از او هرگز تعبیر بدی در جواب انتخاب شعرش نمیشنویم تقدیمتان میدارم

    فـــــــــــال حافــــــــــظ

    دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد
    زهر در میدهم پندش و لیکن در نمیگیرد
    خدا را ای نصیت گو ، حدیث از خط ساقی گو
    که نقشی در خیال ما ، از این خوشترنمی گیرد
    بیا ای ساقی گلرخ !،بیاور باده رنگین
    که فکری در درون ما ، از این بهتر نمیگیرد
    صراحی میکشم پنهان ، و مردم دفتر انگارند
    عجب گر اتش این زرق در دفتر نمیگیرد
    من این دلق مرقع رابخواهم سوختن روزی
    که پیر می فروشانش بجامی بر نمیگیرد
    از ان رو پاکبازان راصفاها با می لعل است
    که غیر از راستی نقشی در این جوهر نمیگیرد
    سر و چشمی چنین دلکش تو گوئی چشم از او بر دوز
    برو کین وعظ بی معنی مرا در سر نمیگیرد
    نصیحت گوی رندان راکه با حکم قضا جنگ است
    دلش بس تنگ میبینم مگر ساغر نمیگیرد
    میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
    زبان اتشینم هست لیکن در نمیگیرد
    من ان ائینه را روزی بدست ارم سکندر وار
    اگر میگیرد این اتش زبانی ور نمیگیرد
    چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
    که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد
    سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
    چه سود افسونگری ای دل چو در دلبر نمیگیرد
    خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت
    دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد
    بدین شعر تر شیرین زشاهنشه عجب دارم
    که سرتا پای حافظ راچرا در زر نمیگیرد

    اهنـــــــــگ زندگــــــــــــی از عبدالوهـــــــــــاب شهیـــــــــــدی

    No comments: